eitaa logo
من و کتاب
2.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ manvaketab.ir ما اینجاییم قم خ معلم مجتمع ناشران واحد 36 سوالاتتون رو با عشق پاسخ میدیم: @Shahidkazemi313 ثبت سفارش و پشتبانی: @manvaketab_admin پاسخگویی از ۸ صبح تا ۸شب
مشاهده در ایتا
دانلود
من و کتاب
«ساره» روایت همسر سردار شهید علی خداداد به قلم حسن و حسین شیردل توسط انتشارات شهید کاظمی در 400 صفحه
️نام کتاب: ( از زبان همسر) نویسندگان: ناشر: . . این بار خاطره‌ای جدید به خواسته ی ذهنی سال‌های نویسندگی ما نزدیک بود و با اشتیاق شروع به کار کردیم. با عنایت ، همسر بزرگوار سردار شهید سبزعلی خداداد، شروع شد. بهترین روایتگر زندگی مردان جنگ، همسران آنها هستند؛ چراکه آنها به خوبی از رفتارها، خلق وخو و زوایای پنهان و پیدای با خبر هستند و با تمام افت و خیزهای تلخی و شیرینی زندگی با یک مرد جنگی دست و پنجه نرم کرده‌اند و آن را چشیده اند. خانم نیکخو یکی از این زنان مهربان و صبور است. در این کتاب، ایشان روایتگر روزهای زندگی خودش و زندگی مشترک با شهیدش است. حسن شیردل / حسین شیردل 02537840844 manvaketab.ir
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#ارسالی_از_مخاطبین #ساره شهید #خدادا به روایت همسر #حسین_شیردل #حسن_شیردل #من_و_کتاب #نشر_شهید_کاظمی
#ساره ( #شهید_علی_خداداد از زبان همسر) نویسندگان: #حسن_شیردل #حسین_شیردل #انتشارات_شهید_کاظمی . «ساره سرگذشت زندگی های کوتاه دختران سرزمین غیرت است. پشت فرماندهان این سرزمین٬ به وجود صبورانه های این بانو ها گرم بود؛ آنها سنگر جبهه را فرماندهی میکردند٬ و این بانو ها سنگر خانه را» . برشی از کتاب: . دخترم بیست و هفتم دی شصت‌ویک به دنیا آمد و علی‌آقا درست یک ماه بعد در خانه پدرم را زد. دخترم یک ماهه بود که پدر و دختر اولین بار همدیگر را دیدند. علی آقا که آمد، دستم بند بچه بود و نرفتم به استقبالش. گفتم؛ به خاطر بچه زود میاد بالا و همین طور هم شد. سلام و علیک و روبوسی با پدر و مادرم کرد و نشست زیر کرسی. نیم نگاهی به دخترمان انداخت. کار بچه که تمام شد، دادم بغلش. انگار چشم‌های دخترم گمشده‌اش را پیدا کرد؛ تا دادم بغلش، دخترم خندید. تمام وجود علی آقا عشق به دخترش شده بود. نیم‌نگاهی به فاطمه انداختم و گفتم: «این هم دخترت ، تبریک بهت میگم». بقیه هم به او تبریک گفتند؛ مامان گفت: «علی آقا اسم بچه رو چی می‌ذاری ؟ - فاطمه ! . خرید آسان: lish.ir/1afl مرکز پخش: 02537840844
#ساره ( #شهید_علی_خداداد از زبان همسر) نویسندگان: #حسن_شیردل #حسین_شیردل #انتشارات_شهید_کاظمی . «ساره سرگذشت زندگی های کوتاه دختران سرزمین غیرت است. پشت فرماندهان این سرزمین٬ به وجود صبورانه های این بانو ها گرم بود؛ آنها سنگر جبهه را فرماندهی میکردند٬ و این بانو ها سنگر خانه را» . «صدای آژیر آمبولانس مثل صدای آژیر یک وضعیت قرمز برای زندگی پرتلاطم وبدون علی آقا بود.....» چندباراین جمله رادرذهن خود زمزمه میکنم خودراآنروز پشت سرآمبولانس تصورمیکنم آمبولانس میرود و در افق محو میشود من میمانم ویک دنیاتنهایی... یک دفعه صدای زنگ خانه مرا ازجامیپراند وبه خودم می آیم بچه ها با فریاد:اخ جون بابایی درب رابازمیکنند و خودشان را پرت میکنند در آغوش پدر وهمسرم بالبخندی میگوید:سلام بانو. ومن کتاب رامیبندم وباچشمان نمناکم میگویم:خسته نباشی آقا..... . خرید آسان: lish.ir/1afl مرکز پخش: 02537840844 #انتشارات_شهیدکاظمی شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب
. ▪️نام کتاب: ( از زبان همسر) ▪️نویسندگان: ▪️ناشر: ▪تعداد صفحات: 400 صفحه ▪قیمت پشت جلد: ۲۸۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰درصد تخفیف: ۲۲۴۰۰تومان . 📚برشی از کتاب تمام راه تا خانه پدری علی اقا به این فکر می‌کردم که «او در این پنج روز که از خانه رفته ، نه عملیاتی بوده و نه چیزی، چه طور شهید شده؟» شک کردم. شاید مثل جریان خبر شهادت علی اصغر باشد. وقتی رسیدیم مقابل در خانه پدرشوهرم، جمعیت موج می‌زد. خیلی ساکت و آرام زینب نه ماهه در بغلم بود. حسین و فاطمه را گرفتند و خواستند زینب را هم از من بگیرند، گفتم: «نه، بچه را خودم نگه می‌دارم». تمام این جمعیت پشت سر من هجوم آوردند و شروع کردند به هل دادن من به جلو. یک لحظه برگشتم و گفتم: یعنی چه؟ چرا این کارها را می کنید؟ چرا هل میدهید؟ خودم دارم می روم دیگر». تمام آن جمعیت منتظر بودند ببینند من با خانواده علی آقا چه طور برخورد می کنم. همین که وارد شدم، دیدم مادرشوهرم آن قدر گریه کرده و ناله زده که توان بلند شدن ندارد. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 . 🛍لینک خرید آسان http://yon.ir/9OhM4 📲مرکز پخش 02537840844 . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 . 🆔 @man_va_ketab
من و کتاب
. 🔸نام کتاب: 🔸نویسنده: 🔸ناشر: 🔸تعداد صفحه: 96 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۸۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰درصد تخفیف: ۶۴۰۰تومان . 📚برشی از کتاب تاتیک! دیگر یقین دارم که مسیح نگهدار ماست و دعاهای تو است که ما را یاری می‌کند. صدای ماشین نیروهای گشت عراقی بود. آمدند. با فاصله بیشتر از پانصد متری به اطراف نگاه می‌کردند و صدای صحبت کردنشان را به عربی کامل می‌شنیدم. دو نفر بودند که پیاده شده بودند و من با دوربین دیدم که راننده در ماشین نشسته بود. قلبم داشت می‌آمد توی دهانم. یکی از آن دو نفر اگر سر برمی‌گرداند به حتم دو بچه آهو را نزدیک گودال ما می‌دید که داشتند برای خودشان جست وخيز می‌کردند و می‌چریدند. بعد می‌آمدند دنبالشان که بگیرندشان و بعد ما را می‌دیدند و به قول علی آقا همه چیز تمام بود. من چشم‌هایم روی دوربین بود؛ اما از ترس اینکه ناگهان بچه آهوها را ببینند،" چشم هایم را پشت دوربین بسته بودم و حتی از دوربين نگاهشان نمی‌کردم. فقط پدرمان را صدا می‌زدم و می‌گفتم: «ای پدر ما که در آسمان‌ها هستی، محافظ و نگهدار ما باش!» وقتی چشم‌هایم را باز کردم، تپش قلبم چند برابر شد. آخر بچه آهوها آمده بودند مقابل گودال. آن قدر نزدیک بودند که اگر دستهایم را بلند می‌کردم، به راحتی می‌توانستم صورتشان را نوازش کنم. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید آسان http://yon.ir/VJ5aY 📲مرکز پخش 02537840844 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🆔 @man_va_ketab
. 🔸نام کتاب: ((خاطرات )) 🔸گفت‌وگو و تدوین: 🔸ناشر: 🔸تعداد صفحه:‌ 216 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۲۰۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰درصد تخفیف: ۱۶۰۰۰تومان . 📚درباره کتاب خاطرات بچه‌های جنگ هیچ وقت مقدمه ندارد. تمامش متن است، آن هم بی‌حاشیه تا آیندگان سرود مستی و عشق و جنون این نسل را تفسیر کنند. اینجا قرار نیست کسی سختی را تجربه کند. قرار است سختی‌هایی را که پای‌بند زندگی‌اند، بشناسند. قرار نیست کسی از آلام بچه های جنگ کم کند؛ قرار است به یاد دردهایشان باشیم. قرار نیست کسی برای درد‌های لاعلاج بچه‌های جنگ قصه بگوید؛ قرار است بغض و اشک همسر و فرزندانشان را به نظاره بنشینند. نعمت عافيت مبدأ همه نیازهاست و عاقبت به خیری مقصد آن. اتفاقی که برای محمد قانعی، جانباز شصت درصد که از ناحيه پاها، لگن ریه، پوست، چشم و اعصاب و روان افتاده است، اگر نگوییم بی‌نظیر، به حتم در جنگ ما کم‌نظیر است. امید در لحظه لحظه زندگی این مرد جنگی دیدنی است. روی پاها ایستادنش قصه‌ها دارد، خواندنی! جای شما خالی، قد بلند و چهره جاافتاده و محکم او هنگام مصاحبه دیدنی بود. به همان اندازه مداحی‌هایش. او از پاهایی گفت که هیچ وقت نتوانست زمین گیرش کند؛ جز وقت‌هایی که دل‌تنگی‌های دوستان شهیدش را بغض می‌کرد؛ اما به روی خودش نمی‌آورد. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید آسان http://yon.ir/x8Djh 📲مرکز پخش 02537840844 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🆔 @man_va_ketab
. . 🔸نام کتاب: 🔸نویسنده: 🔸ناشر: 🔸تعداد صفحه: 96 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۸۰۰۰تومان . 📚برشی از کتاب تاتیک! دیگر یقین دارم که مسیح نگهدار ماست و دعاهای تو است که ما را یاری می‌کند. صدای ماشین نیروهای گشت عراقی بود. آمدند. با فاصله بیشتر از پانصد متری به اطراف نگاه می‌کردند و صدای صحبت کردنشان را به عربی کامل می‌شنیدم. دو نفر بودند که پیاده شده بودند و من با دوربین دیدم که راننده در ماشین نشسته بود. قلبم داشت می‌آمد توی دهانم. یکی از آن دو نفر اگر سر برمی‌گرداند به حتم دو بچه آهو را نزدیک گودال ما می‌دید که داشتند برای خودشان جست وخيز می‌کردند و می‌چریدند. بعد می‌آمدند دنبالشان که بگیرندشان و بعد ما را می‌دیدند و به قول علی آقا همه چیز تمام بود. من چشم‌هایم روی دوربین بود؛ اما از ترس اینکه ناگهان بچه آهوها را ببینند،" چشم هایم را پشت دوربین بسته بودم و حتی از دوربين نگاهشان نمی‌کردم. فقط پدرمان را صدا می‌زدم و می‌گفتم: «ای پدر ما که در آسمان‌ها هستی، محافظ و نگهدار ما باش!» وقتی چشم‌هایم را باز کردم، تپش قلبم چند برابر شد. آخر بچه آهوها آمده بودند مقابل گودال. آن قدر نزدیک بودند که اگر دستهایم را بلند می‌کردم، به راحتی می‌توانستم صورتشان را نوازش کنم. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید آسان http://yon.ir/VJ5aY 📲مرکز پخش 02537840844 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🆔 @man_va_ketab
. . 🔸️ () 🔸️ 🔸 . ۱۸۴صفحه|۲۰۰۰۰تومان| . ✂️برشی از کتاب: ایستادم. به دوروبرم نگاه کردم. بوی سیر و ترب و ریشه‌ی گیاه توی خاک می‌آمد. مه رقیق و کمرنگ زردی همه‌جا را گرفته بود؛ اما آسمان چیز دیگری می‌گفت. عین اردیبهشت انارستان خودمان است اینجا. راه می‌افتم. پیاده‌ها درحال حرکت‌اند. یک سری از مجروح‌ها دارند با ماشین‌ها جابجا می‌شوند. از چند نفر سراغ گردان خودمان را می‌گیرم، کسی نمی‌شناسد. جنازه‌های مردم این طرف و آن طرف افتاده. درد شدیدی به گردنم فشار می‌آورد. درد نفیر می‌کشد تا گودی کمرم. دست به کمر می‌گیرم. بندهای پوتینم بازشده، محل نمی‌گذارم. سردم شده، دنبال اورکتی می‌گردم. چند تا جنازه عراقی آن طرف‌تر زیر تنه‌ی شکسته درخت اناری افتاده‌اند. یکی‌شان اورکت به تن دارد. لنگان لنگان می‌روم سمت جنازه‌ها. انگار سال‌هاست مرده اند. بی‌رمق خم می‌شوم. جنازه را برمی‌گردانم، صورت ندارد!.... . 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 . 🌏خرید اینترنتی https://plink.ir/c2Mnt 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 📖نسخه الکترونیک taaghche.com . 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 . 🆔 @man_va_ketab