جرعه آخر قهوه اش را گذاشت روی کاپوت ماشین. بعد روی زمین دراز کشید مشتی خاک برداشت و روی جلیقه اش مالید موهایش را پریشان کرد و نفسش را حبس که صدایش بریده بریده شود. تصویر بردار داخل گوشی گفت: «ارتباط برقرار شده روی خطی گزارشش را رفت حس موشک باران را به خوبی القا کرد و گفت حماس دارد شخم میزند اینجا را گفت در خبرها شنیده که نیروهای نظامی حماس چهل کودک اسرائیلی را سر بریدهاند. گفت و گفت و جهان را با خبر کرد. گزارش زندهاش تمام شد بلند شد لباسهایش را تکاند و چشمش افتاد به کارت خبرنگاریاش یاد جشن فارغ التحصیلی اش افتاد یاد بیست و چند سالگی شادابش که اشک در چشمهایش حلقه زده بود و همان لحظه که اسمش را خواندند تا برود و مدرکش را بگیرد به خودش قول داد قلم و زبانش را در رسانه جز به حقانیت و انسانیت، برای چیزی خرج نکند. جرعهای از قهوهاش نوشید قهوهاش انگار تلختر شده بود.
☘️ برشی از کتاب #خاکستر_گنجشگ_ها
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
📚 #خاکستر_گنجشگ_ها
✍️ به کوشش: #حامد_عسگری
📚 انتشارات: #معارف
📋تعداد صفحه: ۷۵
نوع جلد : شومیز
📙📙📙
جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇
🌐https://manvaketab.com/book/391306/
☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۸۱
جهت تهیۀ کتاب میتوانید به ادمین مجازی فروشگاه #من_و_کتاب، پیام دهید 👈 @manvaketab_admin
— — — — — — — — — — —
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8