eitaa logo
💎 یک جرعه معرفت 💎
109 دنبال‌کننده
690 عکس
52 ویدیو
17 فایل
🤲 یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلّب‌َ القُلوب ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 🤲 🌐 کانال دیگر معراج با نماز: @Meraj_ba_Namaz ✍ نظرات: @Labbayk_Mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ ✨ مکتب هستی ✨ 🌎 خداوند کلاس درسی به وسعت همه ی این عالم برای ما گسترده است و ما دانش آموزان مکتب الله هستیم. 📗 مکتبی که کتابش قرآن و معلمینش اهل بیت علیهم السلام هستند و ما بدون استعانت از ایشان، نخواهیم توانست از امتحانات و ابتلائات الهی به سلامت عبور کنیم. 🙏 امید آنکه دانش آموختگان خوبی برایش باشیم و در روز موعود، در پیشگاه حضرتش سرافکنده و شرمسار نباشیم. 🔸 🔸 🔸 🔸 🔸 ❤️ (ع): قرآن ریسمان محکم الهی و رشته استوار و مطمئن او در میان بندگان است. (بحارالأنوار، ج ۱۷، ص ۲۱۰) ❤️ (ع): هر كه به ما چنگ زند به ساحل نجات رسد و هر كه رهايمان كند غرق شود. (تحف العقول، صفحه ۱۱۶) 🗓 سه شنبه، ۲۳ بهمن ۱۳۹۷ 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۲ 😇 زن ریحانه است 😇 🌸 من ریحانه ام و ﺍﺯ عقاید و تفکرات فمنیست هایی که می خواهند در همه ی امور ﻣﺮﺍ مساوی ﺑﺎ ﻣﺮدان، ﻗﻠﻤﺪﺍﺩ کنند، بیزارم. 👈 چرا که خلقت مهربان پروردگارم از روز ازل، مبنی بر تفاوت های روحی و جسمی بین دو جنس مرد و زن بوده، و او که برترین مربی عالم امکان است، تکالیفی متفاوت بر دوش هر یک نهاده است. ✅ خالق مدبرم که مخلوقاتش را به خوبی می شناسد و بیش از همگان به صلاح بندگانش آشناست، برخی مشاغل -که با شاکله ی روحی و شخصیتی زن در تعارض می باشد- را منع کرده است. ❎ در این میان، عده ای هم هستند که نه هدف خلقت را شناخته اند و نه حتی جایگاه ارزشی خودشان را. مسیر به بی راهه رفته اند و برای اثبات توانمندی خود، در عرصه ی جولان دهی ها و به رخ کشیدن های دنیایی، می خواهند هر شغلی -حتی آن که خلاف فطرت زنانه شان می باشد- را تجربه کنند تا نشان دهند کمی از مردها ندارند. ❌ و امان از آنانی که بر ترویج این افکار و عقاید دامن می زنند و گاه و بیگاه می خواهند بر مسند خدایی بنشینند و دین را نسخه ای فرسوده و مربوط به زمانه های دور قلمداد کنند و همانند نظریه پردازانی که هیچگاه در معرض تعالیم متعالی وحیانی قرار نگرفته اند، تنها عقل انسانی را برای اداره ی امور بشر کافی بدانند. ❗️این به اصطلاح روشن فکرها غافل اند از آنکه خدای عالِم به زمان، در همان ۱۴ قرن پیش و هنگامه ی نزول بزرگ ترین معجزه ی آخرین پیغمبرش، برای تمامی مدعیان پوشالی عالم حریف طلبیده و فرموده: ✨و اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!✨ (سوره بقره، آیه ۲۳) ❇️ البته که سیره ی زندگی برترین زنان دینم نیز این گونه نبوده که تن به هر کار و منصبی نهند. آنان در هر شرایطی گوش به فرمان امام زمانه شان بوده و بنا به ضرورت ها و مصلحت ها در عرصه های مختلف حضور داشته اند. اگر در شرایطی خاص نیازی به حضورشان بوده، در دفاع از حقانیت دین و امام‌شان (حتی در مجلس حرامیان) درفشانی ها کرده اند. 🙏 خداوندا! توفیق یاری دین و امام مان را به ما عطا کن، تا آنگونه که تکلیف و وظیفه مان است، رسالت خویش را به انجام رسانیم و مباد آنکه در میانه ی راه سرگرم بی راهه های دنیا شویم. 🗓 پنج شنبه، ۱۳ تیر ۱۳۹۸ [ولادت حضرت معصومه (س)] 👤 💌 ارسال شده از حرم حضرت معصومه (س) 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۳ ❣ سلام رقیه بانو! نازدانه ی حسین (ع)، الان دیگر حالت خوب خوب است، نه؟ به پیش پدر رفته ای و رنج های بی شمار دنیایت تمام گشته. 😔 بانوجان! امسال برای اولین بار در همایشی که با نام و یادتان برگزار شده بود (دختر آفتاب) شرکت کردم. دوازدهمین سال برپایی این مراسم پرشکوه بود، اما چه تلاقی عجیبی، چرا که زمانی آمدم که من نیز همانند شما دیگر پدری نداشتم. 😢 آخر می دانید! مدتی ست که سایه ی پدر زمینی ام بر سرم نیست، و شما خوب می دانید که چه می گویم دختر حسین (ع)، اما غم های من کجا و مصیبت ها و دردهای بی شمار شما خاندان عاشقی کجا... 🙏 من اما، خدا را شاکرم که محرّمش را پیش رویم نهاد، تا در همه ی بی قراری هایم، روضه های حسینی پناهم باشد، چرا که در همان اولین مراسم یادبود پدرم، از خدایم اذن اشک ریختن برای ماتم حسین (ع) را طلب کردم تا پدرم را نیز در هر قطره اشکی که می ریزم، سهیم گردانم. 😔 رقیه جانم! آن روز که تابوت پدرم را دیدم، زانوانم سست گشت و تاب ایستادن از من گرفته شد، در آن لحظات به دنبال تکیه گاهی بودم که دستانم را بگیرد تا بتوانم مسیر را با پاهای کم رمق خویش، ادامه دهم و چقدر آن روز آن مسیر برایم طولانی جلوه نمود... 😭 امروز اما به احترام تابوت نمادینی که برای شما آماده کرده بودند، به پاخاستیم و دست بر سر زدیم و اشک بود که امان از همه مان گرفته بود، امروز این جماعت با کودکان خردسال خویش به خاطر شما آمده بودند و چه باشکوه بود، خیل جمعیت عاشقان حسینی... 😫 راستش در این مدت به شما زیاد فکر کردم و عدد ۳ عجیب با دلم بازی می کرد، می گفتم رقیه حسین (ع) در ۳ سالگی یتیم شد و رنج اسارت بر تن خرید، من اما قریب به سی و سه سال، سایه ی پدر بر سرم بود. من در آخرین لحظات عمر پدرم، نبودم و ندیدم که چه بر او گذشت، اما امان از دل زینبی که دید و آن هم چه دیدنی... فدای دل پردردت زینب جانم. 😭 بمیرم برای داغ های شما بانوی سه ساله، که در آن شب شوم کسی پناه شما و سایر کودکان سرگشته در بیابان ها نبود، عمه جانتان نمی دانست در پی کدامین شما بگردد و کدامین تان را آرام کند، نمی دانست پناه کدام تان باشد تا جلوی ضربات تازیانه را بگیرد... 💔 بانو جان! بعضی حرف ها را بسیار شنیده ایم و می دانیم، تکراری ست، اما واقعیت دارد، واقعیتی که یادآوری اش تو را خجل می کند از اینکه همیشه بخواهی، فقط برای دردهای خودت گریان باشی. 😭 من اما دوست دارم باز هم بگویم: زمانی که پدرم رفت، جز احترام و همدلی چیزی ندیدیم... پس از او، کسی ما را آزار نداد، کتک نزد، زخم زبان نزد... اما فدای رنج های شما عزیزترین هایی که در اوج مصیبت ها، رنج طعن و اسارت و تازیانه را نیز چشیدید، و برای شما نیلوفر حسینی، آنقدر تلخ و زجرآور بود که دیگر تاب نیاوردید و در یکی از همین روزهای ماه صفر (۱)، به سمت پدر پرکشیدید تا برای همیشه در آغوش پرمهرش آرام گیرید. 💞 دردانه ی حسین (ع) سلام ما را نیز به پدرتان برسانید و بگویید که چقدر دلتنگش هستیم و هوای کویش بیتاب‌مان کرده است. 💔 و شما... حسین جانم! برای برقرار ماندن آیین حق، با تمام هستی تان به کربلا آمدید و تقدیر تا ابد، داغی بر قلوب شیعیان‌تان نهاد، که اگر تمام غمدیده های عالم تنها لحظه ای به رنج های بی شمار شما و خاندان‌تان بیاندیشند، از خویشتن خویش خجل می گردند، چرا که هر مصیبتی هر چند سخت، اما حتی ذره ای با غم های زینب‌تان هم نمی تواند برابری کند. و درست است که بزرگ بانوی کربلا، بعد از آن همه داغ و درد و ظلم، زیاد میهمان این دنیا نبود، اما در آن لحظاتی که باید، استوار ماند و رسالت خویش را به انجام رسانید. 🙏 حسینم! می شود شما هم دستان‌مان را بگیرید تا مرهمی بر دل پردرد و رنج و ماتم پدرمان مهدی (عج) باشیم؟ چرا که با بود ایشان هیچکس در این عالم یتیم نخواهند ماند و در غیبتش همه یتیم هستیم. 🙏 اِلهی بِدَمِ المَظلوم عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🙏 1⃣ مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال ۶۱ هجری قمری، پرپر شده است. 🗓 جمعه، ۱۲ مهر ۱۳۹۸ [شهادت حضرت رقیه (س)] 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍‍✍ ۴ 😭 سلام امام حسین جانم! یک اربعین دیگر هم گذشت و من باز هم جزء جاماندگان دیار عاشقی بودم. اذن ورود به حریم مقدس حرم‌تان را پسرتان مهدی (عج) حضرت صاحب عزا، برایم امضا نکردند. پس باز هم پناهنده ی حریم امن نوشتن گشته و قلم در دست گرفته تا قصه ی پر غصه ی جاماندن را برایتان بنویسم. 😫 امامم! برای خیل عظیمی از عاشقان‌تان، در اربعین کربلا آمدن به معنای همراهی و هم قدمی با فرزندتان مهدی (عج) می باشد. و به همین دلیل برای این دسته از عشاق، جاماندن از قافله ی اربعین همانند جاماندن از قافله‌ ی یاران مهدی (عج) می باشد و این است که رنج جاماندن را برایشان دوچندان می کند و دلهاشان را عجیب می سوزاند، گویی که امام زمانه شان، آنها را برای همراهی سپاه خویش انتخاب نکرده باشند. 😣 حسینم! درست است که ما جاماندگان اذن حضور نیافتیم، ولی شما نیک می دانید هرچه که بود، سکون، بی تفاوتی یا بی توجهی نبود، هر عاشقی اگر با عمق جان طالب همراهی با کاروان پرشکوه اربعینی ها بود، راه برایش بسته نبود و به اشکال مختلف این امکان برایش میسر بود، و کیست که نداند در راه شما هر قدمی -هر چند خرد و کوچک- اگر با اخلاص باشد پذیرفته می شود و اصلا خدا خود خریدارش می گردد. امید به آنکه قطره قطره ی تلاش همه ی عاشقان کویتان در کنار هم ثمر دهد تا رسد آن روزی که ابرهای تیره غیبت را کنار زنیم و هم قدم با پدرمان مهدی (عج) زائر کوی شما، در اربعین باشیم. 😔 اماما! امسال نیز قدم هایم به بین الحرمین‌تان نرسید، اما با دوستانم مسیر بین الحرمین شهر خویش را طی کردیم. (همانی که در خواب به دوستم گفته شده بود که میان امامزاده ابراهیم (ع) و امامزاده قاسم (ع) بین الحرمین دوم است). آمدیم و در میانه ی راه به دسته ی عزاداری و تعزیه خوانی رسیدیم و با قافله ی اسیران همدل و همنوا گشتیم. قافله ای که نمادین بود، اما عجیب دل ها را می سوزاند، آن هنگام که کودکان یتیم شما را تصور می کردیم و به یاد تمام سختی ها و مصیبت هایشان با چشمانی اشکبار و دلی پرسوز، نظاره گر عبورشان بودیم. 🖤 می دانید! اصلا بعضی روزها نمی توان در خانه نشست، گویی که دلت و پاهایت می خواهند از حصار خانه بیرون زنند تا جمعیت عزاداری را بیابند و به دنبالشان راه بیفتند و یکدل و همنوا با دیگران اقامه ی عزا کنند و من این بار در اربعین، مسیر عزاداری ام را به این شکل آمدم، یا بهتر است بگویم دلم من را اینگونه راهی کرد. چرا که همیشه همراه شدن با هیئت ها و دسته های عزاداری را دوست داشته ام و سال هاست که این پیاده رفتن های نمادین، برایم تداعی کننده ی قافله ی کربلاست و به دنبال هیئت روانه شدن و در کوچه پس کوچه ها روانه ی این تکیه و آن تکیه شدن، همان بی پناهی و آوارگی طفلان شما را برایم تصویر می کند و من عاشقم بر تمام این دربه‌دری های آستان مقدس‌تان. 😢 حسین جانم! نمی دانم چه زمانی و چطور... اما ای کاش اجل مهلتم دهد تا باز هم به منِ کمترین مجال آمدن دهید، چرا که شما خوب می دانید امید و ناامیدی ام همه متصل به اذن کربلایتان می باشد، آنچه که می تواند باعث دوام آوردنم شود شوق آمدن به کربلایتان است. و هر وقت حرف از نرفتن می شود گویی که کم بیاورم، درست مثل آن دفعه ای که حتی زنده ماندن هم معنایش را برایم از دست داده بود و اینبار نیز، وقتی امیدم بدل به ناامیدی گشت شکستم، می دانم حق شکستن نداشتم، اما... 💔 اینبار نیز با دیدنی ها و شنیدنی های اربعین، در فراق کربلایتان سوختم و درست همان زمانی که فهمیدم با تمام تقلاهایم امیدی به آمدنم نیست، ته مانده ی امیدم بدل به خاکستر گشت. اما از آنجا که خالقم اذن ناامیدی از درگاهش را در هیچ لحظه ای از زندگی ام به من نداده است، بسان آن ققنوسی شدم که از دل خاکسترهای ناامیدی، با بالی از جنس امید (به لطف و کرم شما خاندان عاشقی) و با دم مسیحایی‌تان حیاتی دیگر یافت و دیگر بار به پاخاست. ❣ و حال باز هم امیدی در رگ هایم جریان یافته برای تلاش و خودسازی بیشتر... نمی دانم، شاید هنوز قد و قواره ی اربعین کربلا آمدن نشده ام، پس آنچه که باید بخوانم، بشنوم، بدانم و عمل کنم را مشق می کنم تا شاید اربعینی دیگر... 📌 پی نوشت: به قول خواجه ی شیراز: "بعد منزل نبود در سفر روحانی". حسین جانم بر من ببخشایید که اغلب متصل به بعد مادی هستم و آنقدر وسعت روح پیدا نکرده ام که بعد روحانی را به درستی ادراک کنم. ببخشایید که در این مدت نشانه ها و خواب ها هم حتی انگار آرامم نمی کرد و بی قراری هایم را تسکین نمی داد. برای همه ی نشانه ها، سپاسگزار درگاهتان هستم، به خصوص این نشانه ی آخر که با تماسی از بین الحرمین، گویی که می خواستید جوابم را همینجا و در حریم امن امامزاده بدهید. 🗓 شنبه، ۲۷ مهر ۱۳۹۸ (اربعین ۱۴۴۱) ❣آستان مقدس امامزاده قاسم (ع) 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
۵ ✨ در جستجوی نور ✨ 🌏 در زندگی هر کسی راه و مسیر خودش را می رود، مسیری که گاه بیراهه است و گاهی نیز مستقیم. 📗 مهربان پروردگارم نیز در مصحف شریفش فرموده: بیشتر مردم، ایمان نمی آورند... ناسپاس اند... تعقل نمی کنند... و کم اند بندگانی که شاکرند! 😇 و حال، من در این میانه؛ در جستجوی پایی برای طی طریق عاشقی در صراط مستقیم و دستی برای رسیدن به خالقم هستم ... 👌 و به قول مرحوم اخوان: "در زمانی كه وفا، قصه ی برف به تابستان است و صداقت، گل نايابی؛ به چه كسی بايد گفت: با تو انسانم و خوشبخت ترين؟" ❇️ چرا که آن کس که به خالق خویش و یگانه معبود هستی نتواند وفادار باشد و مسیر بندگی اش به بی راهه رود، چگونه می تواند در فراز و نشیب زندگی، وفادار به دیگری باقی بماند؟! 🗓 شنبه، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
۶ 🌨 تولد هر انسان، بسان قطره ی بارانی ست که پس از نزول از آسمان، نمی توانی مانع فرود آمدنش شوی. همانند قطره ی باران مسیری را باید طی کنی، به زمین که رسیدی رسالتت را انجام دهی، و همان گونه که قطره به دریا می پیوندد، تو نیز در خاک، آرام گیری و به هنگامه ی طلوع خورشید، در رستاخیزی دیگر به آسمان، ملحق شوی. 🌪 در میانه ی عبورت، اما بادهای این زندگی نیز وزیدن خواهد گرفت، تو را به هر سو خواهد کشاند و تو هرگز نمی توانی در میانه ی طوفان، گذر ثانیه ها را متوقف کنی. پس اگر نمی خواهی مسیر به بیراهه طی کنی، نقشه ی راهی را که یگانه مربی عالم از آسمان و لوح محفوظش برایت فرستاده را در دست گیر و از لحظه لحظه ی مسیر زندگی ات با نشانه های مهربان پروردگارت، عبور کن. 💫 و البته که نقشه خوانی، کار هر کسی نیست و او که حکیم است، اینجا هم تو را تنها نگذاشته، پس در طول مسیر نیک بنگر تا جانشینان و اولیائش را در کنار خویش بیابی و دست در دستانشان بگذاری و در همان صراطی که الله تعیین کرده طی طریق کنی، چرا که ایشان مسیر آمد و رفت به آسمان را به خوبی می دانند. 💞 بدان که اگر این گونه گذران عمر کردی، وزش هیچ طوفانی تو را از پای در نخواهد آورد. چرا که حضور خدا و یارانش را در تمامی نفس های دردآلودی هم که کشیده ای، حس کرده ای و می دانی که آن ها هماره در کنارت هم حتی نه، که در میانه ی قلبت بوده و تو هیچ گاه تنها نمانده ای‌. 🙏 راستی! یادت هست که در رمضان و جوشنش با هزار اسم در خانه اش را کوبیدی و عاشقانه صدایش کردی؟ و بعد ۱۴ نور از انوار الهی اش را واسطه ی بین خود و آسمانش قرار دادی تا صدایت را به خدایت برسانند، چرا که می دانستی آنان رفاقتی دیرینه با عرش و آسمان دارند. 😇 پس هیچگاه آن حال خوش، فراموشت نشود، به گاه عبور نسیم و خوشی ها شکرگزار آستان کویش باش و در هر فرصت دیده به دیدار یارانش تازه کن و خوش بگذران. به هنگامه ی تلاطم طوفان و ناخوشی نیز به همان یاران و واسطه ها ملحق شو و با متعالی ترین نام ها خدایت را صدا بزن. به حال درونی ات نیک بنگر و بجوی که با کدامین نامش دلت آرام می گیرد. آنگاه آن نام را با خود تکرار کن، در دل یا با زبان فرقی ندارد، آنقدر بگو تا اشکت سرریز شود، آن لحظات ناب همان وقتی ست که خدایت با همه ی عظمتش در قلبت حلول می کند و میزبان قلب شکسته ات می شود تا مرهم دردهای دلت باشد. 😊 این را هم بدان که گاهی باید ترجمان سکوتش را نیز بیاموزی. زیرا گاهی سکوت می کند تا خود به نشانه های مسیر بنگری و راه بیابی. پس سکوتش را نیز دوست بدار و حتی طوفان هایش را هم. چرا که در کتاب جاویدش خود را این گونه برایت معرفی کرده: "وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" (۱) پس سر بر آستان بندگی اش بگذار، با تمامی قلبت، باور بدار که هرگز فراموشت نکرده و بدان در انتهای مسیر، در آغوش پر مهرش آرام خواهی گرفت و به گاه ملاقاتش، پاسخِ هر آنچه که باید را خواهی یافت، زیرا که خود گفته: "وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا". (۲) ❇️ بنده اش باشیم، چرا که او هماره خدای همگان بوده و هست و خواهد بود. 1⃣ و خداوند دانا و حکیم است. سوره توبه، آیه ۱۵ 2⃣ پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده (و نیست)! سوره مریم، آیه ۶۴ 🗓 شنبه، ۲۲ تیر ۱۳۹۸ [شب تولد امام رضا (ع)] 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۷ 1⃣ قسمت اول: خبری ناگهانی 😔 بعضی روزها را بی آنکه بخواهیم با خبرهای دردناکی آغاز می کنیم. مثل یک روز معمولی سراغ فضای مجازی می رویم، اما به ناگاه با اخباری تلخ و گزنده مواجه می شویم. اخباری که گاهی حقیقت دارند و کام‌مان را تلخ می کنند و گاهی هم مغرضانه برای برهم زدن آرامش جمعی طراحی شده اند و چه شیرین است اثبات پوشالی بودن خبرهایی از این دست. 😭 نمی دانم امروز چند نفر با خواندن خبر شهادت سردار سلیمانی عزیز، ناباورانه در فضای مجازی در حال جستجو بودند تا شاید خبری خلاف آنچه در حال انتشار بود را پیدا کنند، چرا که نمی خواستیم و بهتر است بگویم نمی توانستیم باور کنیم. اما اینبار همه ی خبرگزاری ها یک حقیقت تلخ را تایید می کردند، و این یعنی باید شهادتت را باور کنیم سردار! 😢 در حالی که اشک جلوی چشمانم را گرفته و قلم در دستانم می لرزد، کلمات مرا وادار به نوشتن می کنند و اجازه ی سکوت به من نمی دهند، چرا که آنها نیز می خواهند به خونخواهی مظلومانه ی سردار شهید، به پاخیزند و به روی صفحات کاغذ فریاد زنند، فریادی به وسعت خون همه ی شهیدان این عالم... ♻️ در پست بعد... 🗓 جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ (شهادت سردار ) 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۷ 2⃣ قسمت دوم: یاران مهدی (عج) ✨ بسم الله قاصم الجبارین ✨ 😇 بعضی انسان ها آنچنان استوارند که همچون کوه می توانی به آنها تکیه کنی، با حضورشان دلگرم و امیدوار باشی، دلگرم از آنکه در این زمانه ی پر از نامردمی ها، هنوز هم مردانی از جنس مالک برای رهبرشان پیدا می شوند، همانانی که همیشه می توان به بودن‌شان افتخار کرد و خرسند از اینکه این انقلاب، مردان مردی چون سردار سلیمانی ها دارد... 😍 کسانی که در نزد مومنان و آزادگان عزیزند، اما شنیدن نام‌شان هم حتی هراس در دل دشمنان اسلام می اندازد. همانانی که در میانه ی تمام دشمنی ها و سیاهی ها به وسعت جان، جهاد می کنند و تلاش به منظور زمینه سازی برای ظهور... آنقدر مردانه در میدان نبرد، حضور دارند که گاهی تمام دشمنی ها فراموشت می شود، چون می دانی سرانجام، امامت با یاران‌شان می آیند، پس هرگاه که این یاران را می بینی -همانان که همیشه رنگ و بوی خدا و اهلبیت را دارند- تو نیز به حضورشان دلگرم می شوی و می دانی اینان همانانی هستند که به هنگامه ی ظهور، مهدی (عج) را تنها نخواهند گذاشت، چرا که در زمانه ی غیبت، گوش به فرمان نائب امام بودن را به خوبی مشق کرده اند و آزمون خود را با اطاعت پذیری از ولایت و شهادت پس داده اند‌. 🥀 درست است که نبودشان برای اهالی زمین، سخت است و با شنیدن خبر شهادت‌شان بغضی گلوگیر تو را به اسارت خویش درمی آورد، اما دلت قرص است که دیگر جایشان امن است، گویی که خدا آنها را از فضای زنگار گرفته و پرغبار این دنیا جدا کرده تا در موعد مقرر و برای روزی که معتقدیم نزدیک است (۱) بازگرداند، چرا که ایمان داریم خون شهید، اثری جاودان بر جای می گذارد و باعث بیداری قلب های خفته می گردد. ✌️ این داغ برای همه ی آزادگان و اهالی مبارزه با کفر و استکبار، سخت است اما تا آمدن امام مان مهدی (عج) و برپایی حکومت‌شان امیدی در رگ‌هامان جاری ست که هیچ‌گاه از بین نمی رود.‌.. بزرگ سردار انقلاب! منتظریم تا به هنگامه‌ی ظهور امام‌مان مهدی (عج) به همراه دوستان‌تان بازگردید و دیگربار در رکاب امام خویش جان‌فشانی کنید. 🙏 و شما مهدی جانم! در آستانه ی شهادت مادرتان زهرا (س)، منتظر بازگشت‌ پرشکوه‌تان هستیم... برای انتقام خون مادر، برای انتقام خون جدتان حسین (ع) و تمامی آل الله و در یک کلام برای انتقام خون تمامی شهیدان و مظلومان تاریخ... 🤲 امامم! کاش زودتر از هرچه زود بیایید تا همه باور کنند که این مجاهدت ها هیچ کدام بی اثر نبوده، بیایید تا شادی پوشالی دشمن را درهم شکنید، و ما ثمره همه ی اشک های بدل به شادی مان را نظاره گر باشیم. بیایید تا دیگر دین و آیین خداوندگارمان هیچگاه غریب نباشد و شیعیان در هیچ کجای این عالم مظلوم نباشند. اماما! به حرمت خون همه ی شهیدان تاریخ، ما نیز دست از مجاهدت نخواهیم کشید و تا..‌. همیشه، منتظر ظهورتان خواهیم ماند. 🤲✨ اَللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّڪَ‌ الفَرَج ✨🤲 🤲 اَللّهُمَّ‌ ارزُقنا تَوفيقَ الشَّهادَة في سَبيلِك 🤲 1⃣ اَللَّهُمَّ ... عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَريهُ قَريباً (فرازی از دعای عهد) 🗓 جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ (شهادت سردار ) 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۸ (مقدمه) 📄 در ایام سال نو، قصد تلخ کردن کام مخاطبانم را ندارم، حس و حال روزهای پایانی سالم بارانی بود و اینگونه بر زبان قلمم جاری گشت... و من تنها به یادگار منتشرش می کنم. 💌 نمی دانم اما شاید در لابلای حرف هایم، کسی بتواند حال دل خود را بیابد... چرا که آنچه که در طی سال ها خواندن آموخته ام این بوده که گاه چقدر دنیای آدم ها می تواند به هم نزدیک باشد، آنقدر که گاهی حس و حالی که فکر می کرده ای فقط منحصر به خودت بوده را به ناگاه در میانه ی نوشته های دیگری یافته ای، شخصی که گاه حتی نمی شناسی اش، اما گویی فرستاده ای ست تا حالِ دلِ تو را به تصویر کشد... ♻️ ادامه در پست بعد... 🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۸ (قسمت اول) 📝 یکی از ایامی که اغلب افراد به سراغ حساب و کتاب هایشان می روند آخر سال است. و من در این روزها و با خواندن خبرهایی از جنس درد، اینقدر غم بر دلم سنگینی می کند که تصمیم گرفتم نگاره ای از داغ هایی که در سال ۹۸ بر دلم ماند، را به رشته ی تحریر درآورم. 1⃣ در شب جمعه ای در اردیبهشت ماه، با تمام تقلّایم، اذن ورود به جمکران عشق را نیافتم و شما مهدی جانم خوب همه ی ماجرا را به یاد دارید که کار چگونه پیش رفت... ظاهر قضیه این بود که به خاطر زوّاری مادرم، حضور در خانه تان برایم میسر نبود، اما درست به محض رفتن کاروان، موانع و سوء تفاهم ها رفع شد و تنها نتیجه اش نیامدن من بود، انگار که آن شب نمی خواستید بیایم، چرا که تا سر خیابان هم آمدم تا کتاب هایم را روانه کنم، و من در آن لحظاتِ دردآور، منتظر اتفاقی بودم تا آمدن را برایم میسر کند ولی بخت با من همراه نبود و من آن شب به جای آسمان جمکران، به زیر آسمان خانه، مداحی های همیشگی را گوش کردم و نمی دانستم با بغضی که راه گلویم را سد کرده بود و داشت خفه ام می کرد چه کنم... 2⃣ سپس نوبت به رفتن پدرم رسید و خداوند امتحان "رِضاً بِرِِضِاکَ"هایی که گفته بودم را از من گرفت. در همان ایام بود که فایل های صوتی مجموعه ی "راضی به رضای تو" در کانال استاد شجاعی بارگذاری میشد و من کم و بیش آن صوت ها را دنبال می کردم... و شما خداوندم! انگار که دستانم را گرفته بودید و داشتید قدم به قدم برای اتفاقی غیرمنتظره و دردناک مرا آماده می کردید... 💭 خواب هایی که در چند روز آخر توسط اعضای خانواده و فامیل دیده شده بود نیز در نهایت، همه گویای یک اتفاق تلخ بود و بعد رفتن پدرم هنگامی که خواب ها از زبان افراد مختلف روایت میشد، همانند تکه های پازل کنار هم قرار می گرفتند و ما را به این باور می رساندند، که هیچ کاری از دست هیچکس برنمی آمده و افسوس خوردن فایده ای ندارد، چرا که تقدیری برای پدرم امضاء شده بود که راه گریزی از آن نبود، هر چند دردناک، اما باید سر تسلیم فرود می آوردیم و می پذیرفتیمش. 😔 حتی شاید چله ای که یکباره به دلم افتاده بود هم بی دلیل نبود، اینکه چهل روز متوالی به زیارت امامزاده ابراهیم (ع) بروم و جامعه کبیره بخوانم و ۴۰ روز عبارت "بِاَبي اَنْتُمْ وَاُمّي وَنَفْسي" را بخوانم و روز اول و آخر را ختم کنم به پیاده روی تا امامزاده قاسم (ع)... گرچه پیاده رفتن هایش به نیت اذن یافتن برای سفر اربعین بود، اما این هر روز رفتن ها انگار بهانه ای بود تا من به خانه ی ابدی پدرم انس بیشتری بگیرم، چرا که در یک دوشنبه چله ام تمام شد و درست دوشنبه ی بعد از آن پدرم در خانه ی ابدی اش آرام گرفت و من باز هم چهل روز پشت سر هم به زیارت امامزاده و دیدن پدرم رفتم... 🕋 امام زمانم! نیک می دانید که همیشه به هنگامه ی جدا شدن از عزیزان‌مان، آنها را به خدا می سپاریم، به خدایی که مهربان ترین است و من مطمئن هستم که پدرم در آن لحظات آخر و قبل رفتنش ما را به خدا و شما مهربان ترین پدر عالم سپرد وگرنه هیچ پدری اینگونه بی خبر خانواده اش را رها نمی کند‌... از ما عزیزتری صدایش کرده بود و باید دعوتش را لبیک می گفت و می رفت و چه نیکو به پیش خدایت رفتی پدرم... درست زمانی که حاجیان لباس احرام بر تن کرده و به خانه ی خدا مشرف شده بودند، شما به یکباره از آنان پیشی گرفتید و در روز عید قربان، جامه ای سفید بر تن کردید و به جای رفتن به خانه‌ی خدا، به پیش خود خدا رفتید. 3⃣ به خاطر سفر آسمانی پدرم، توفیق حضور و شرکت در مراسم دعای عرفه به صورت جمعی بر دلم ماند و خداوندم! شما خوب می دانید که چرا داغی بر دلم شد، چرا که در ایام چله ام بارها ملتمسانه و با سوز دل، ضریح امامزاده را در دستانم گرفته بودم و اینگونه به درگاه‌تان دعا کرده بودم که: حالا که میسر نیست تا عرفه را در کربلا یا مشهد باشم، پس اذن شرکت در مراسم عرفه را در هر مکان و مجلسی که خودتان می خواهید بدهید، هرکجا (هر چند مراسمی کوچک هم) باشد فرقی ندارد، راضی هستم به رضایتان، نمی دانم چرا، اما به صورتی عجیب و با اشک هر بار این را از شما طلب می کردم، سه پیش شرط هم گذاشته بودم و عاجزانه خواسته بودم که دعا را در خانه، در مراسم سوگواری یا در بیمارستان نخوانم... اما در نهایت وقتی پدرم رفت، فهمیدم که باید پای حرف هایی که زده ام بایستم و راضی باشم به رضایتان و عرفه را در خانه و پخش زنده از کربلا و مشهد الرضا به نظاره بنشینم. ♻️ ادامه در پست بعد... 🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍✍ ۸ (قسمت دوم) 4⃣ بعد از آن که در روز عید قربان بر سر راه پدرم گوسفندی قربانی شد و پدرم در عالم معنا حاجی شد و به نزد خدایش رفت، به خاطر زواری پدرم، نتوانستم تا دو هفته آسمان جمکران عشق را ببینم، چرا که باید رسم و آیین زوارداری را به جای می آوردیم، و اگر صاحبخانه خودش به حسب ظاهر نبود، ما باید پذیرای مهمانان خانه اش می گشتیم... در آن ایام، پنچ شنبه شب ها که از راه می رسید و عقربه های ساعت نزدیک می گشت به زمان حرکت کاروان و من می دانستم که نمی توانم همراهی شان کنم، به ناگاه بی قرار می گشتم و قلبم به تلاطم می افتاد، من اما در میانه ی شلوغی ها سعی می کردم با دوستانم تماس بگیرم تا با سخن گفتن با آنان کمی آرام گیرم و هربار دلم را همراه شان روانه می کردم. 5⃣ روزهای سخت زندگی مان در حال گذر بودند تا نوبت به اربعین رسید و من باز هم از قافله ی عاشقان جاماندم. از سال قبل در دلم بود تا امسال هرطور شده پدرم را راضی کنم تا بتوانم با یکی از آشناها همراه شوم و من هم اربعینی شوم، اما تقدیر، نبودنش را برایمان رقم زده بود و مرا با دل نگرانی های مادرانه ی مادرم تنها گذاشته بود و من نمی توانستم بدون رضایت قلبی مادرم عازم سفر شوم، پس باز هم دلم را روانه کردم و از سر لطف و کرم صاحبخانه، در عالم خواب به پابوسی شان رفتم. ولی آنچه که در نهایت، تلخی داستان را بیشتر کرد و به واقع آن را تبدیل به داغی بر دل کرد این بود که بعد از آن اما راه بهشت به رویمان بسته شد، آنقدر که حتی گره اش تا فاطمیه هم گشوده نشد و همچنان نیز با شرایط موجود دستان‌مان از حرم حضرت عشق کوتاه مانده. 6⃣ آخرین داغ اما حسی مشترک است میان همه عاشقان اهلبیت... بسته شدن درب حرم های مطهر و خانه پدری مان جمکران، آنقدر دردآور بود که اشک هم انگار دیگر چاره اش را نمی کرد و خبرش همچون تیر خلاصی بود که درست قلب عاشقان را نشانه گرفته بود. 😭 اینبار اما به هنگامه ی پخش دعای توسل، در همان لحظه ی اول که نگاهت به صحن خالی جمکران می افتاد، انگار که سکوت محضش راه نفست را بند می آورد و تو بی صدا در خود می شکستی و کاری از دستت بر نمی آمد... دعای توسل حرم حضرت معصومه (س) و امام رضای غریب نیز به صورت زنده پخش شد و به یکباره و در یک شب، همه جا را خالی از زائر می دیدی و این دردت را دو چندان می کرد... 💥 اما تلخی ماجرا آنجا بیشتر نمود پیدا می کرد که میانه ی همه ی دلگرفتگی هایت و در این شرایط بحرانی، عده ای بی تفاوت به درد و داغ مردم جامعه شان و بدون مراعات حال دیگران فقط در فکر شادی پوشالی خودشان بودند و آیین چهارشنبه سوری شان را برگزار می کردند... حرم ها به خاطر اپیدمی بیماری بسته شده بود، اما عده ای بی تفاوت به توصیه ها و بدون داشتن درکی از خستگی شبانه روزی مدافعان سلامت، خودخواهانه تنها فکر سرگرمی شخصی خود بودند و در این شرایط، چقدر امسال شنیدن صدای مواد محترقه برایم عذاب آور بود، و به راستی همچون پتکی بود که بر سرم فرود می آمد... چرا که احساس می کردی آن بیرون هیچکس حال تو را درک نمی کند و همه در فکر شادی خودشان هستند... 😫 راستی خدایا! من می ترسم از داغ هایی که شاید در سال جدید بر دلمان بماند... چرا که ماه های عزیزی را در پیش داریم که با تصور هر کدام از مناسبت هایش و ادامه این شرایط تلخ، بغضی دردناک راه گلویمان را می فشارد و می دانید که ما جز درگاه خودتان و عزیزانتان پناهی نداریم که به آن متوسل شویم. خودتان این گونه به ما آموخته اید و فرموده اید: ✨ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا: به یقین با (هر) سختی آسانی است! (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است‌. ✨ (۱) پس ای مهربان ترین یاری‌مان کنید. 🤲 [پروردگارا] اى که گره هر دشوارى به دست تو مى گشاید، و اى که حدت هر سختى به لطف تو نرم مى شود. راه گریز به سوى آسایش و رفع اندوه از تو باید خواست... بسته تو را دیگرى نگشاید و گشاده تو را دیگرى نبندد، و دشوار تو را کسى آسان نگرداند، و رها کرده تو را دیگرى دست نگیرد‌. (۲) 🤲 📚 منابع: ۱. آیات ۵،۶ سوره انشراح ۲. فرازی از دعای هفتم صحیفه سجادیه (دعای به وقت مهمات و رنج) 🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ 👤 🆔 @Marefate_Mahdavi