.
خب بریم سراغ قصه خودمون...
یکی بود یکی نبود☺️
توی یه دنیای رنگانگ و زیبا
یه دختر و پسر بودند که برای امتحاناشون خیلی استرس میگرفتند
به حدی که حتی نمیتونستند درس بخونند
مامان بابای بچه ها نگران بودند که خدایا چرا بچه های ما هر چقدر زحمت میکشند موفق نمیشند🤦♀
.
مادر تصمیم گرفت مشکل درس بچه ها را حل کنه
اول شروع کرد با بقیه مادرها
در مورد فرزندش حرف زدن
خوب هر کدوم از مادرها یه نظر میدادند🤔
😵💫یکی میگفت بیشتر بهش سخت بگیر
😳اون یکی میگفت نذار تلویزیون ببینه
🙄اون یکی دیگه میگفت .....
.
🙂راوی قصه👇
خوب آخه اینجوری که نمیشه 🤦♀
مامان جان یه فکر دیگه کن ...🧩
🤷♀این میشه تراپی درمانی در کوچه
خوب فرزند ت منحصر به فرده...
ت نمیتونه از تجربه ی دیگران اینجا استفاده کنی
🤨
🔔
یه شب خاله فاطمه با بچه هاش
اومده بود مهمونی خونه ی خواهرش
🥺مامان مهربون که چند وقتی بود بخاطر مشکل بچه ها بی حوصله شده بود و هر چی ام تلاش کرده بود به جایی نرسید
🍛تصمیم گرفت بعد از شام
یه جلسه ترتیب بده و اونجا
🌼سر مشکل پیش اومده با هم صحبت کنند...
آخه انگار دختر بزرگ خاله فاطمه پشت کنکوری بود واونم نگران درس و شرایط دخترش بود
.
.
چون قصه را خیلی دوست داشتین
حالا میخوام شما برام داستان بگید😍
🔸شخصیت اصلی هم خودتون هستین
🔸نهایتا هم ۱۰الی ۱۵خط باشه نه بیشتر
که برسم همه رو بخونم
🔸 و تا ساعت ۲۱ فرداشب وقت دارید
حالا موضوعش چیه؟⏰
از دغدغه هایی که درباره ی تحصیل فرزندت داری تا آرزوهات😍برای فرزند عزیزت را برام بنویس
اصلا فکر کن الان تو آینده ای و به آرزوهایی که برای فرزندت داشتی رسیدی♥️
.
.
جایزه اش چیه🎊
به بهترین داستان از دید خودم
یک دوره به انتخاب شما هدیه خواهد شد🎁
راستی یه جایزه ی نقدی ۲۰۰هزار تومانی هم بهش اضافه کردم☺️
داستان را برام بفرست اینجا👇
@AdminSycho
@AdminSycho
.
ممنونم که از آرزوهای خوشگلت داری برام مینویسی
با عشق دارم میخونم بعضی هاشا وقتی میخونم بغض گلوما میگیره🥺
.
.
فردا حتما از داستان هایی که برام فرستادید میگم براتون♥️
.
خدایا تو که برای من همه کسی، منو به حال خودم رها نکن.
🌙#شب_بخیر_رادیو_عشقی_ها
.
⚠️آموزش مسایل جنسی نه پورن است نه طنز...آموزش مسائل زناشویی پایه و اصل یک زندگی است
پس بدون خجالت وارد کانال پزشک زناشویی شو👇
.https://eitaa.com/joinchat/3166700075C75349e54f6
تحت نظارت زهرا نوری مشاور خانواده و درمانگر جنسی🧠
.
اینقدر داستانهاتون قشنگه ....آدم دلش قنج میره😍
.
این همه نویسنده داشتیم و من خبر نداشتم♥️
.
یادت بشه حتما تا ۹شب داستانتا برام بفرستی
قلم را بردار و شروع کن✍
✨بسم رب النور....
.
روزی روزگاری دختری بود ک عاشق شغل معلمی بود رویای اون دختر رفتن ب دانشگاه و ی ادم موفق بود ک بتونه درامدی داشته باشه و شغل مطمعنی داشته باشه خلاصه سال ها گذشت و دختر قصه مون بزرگ شد همین ک سال سوم رشته حسابداری بود در خونه شون زده میشد واسه خواستگاری و بلاخره ی جوون ستاره داره دلش رو برد و ازدواج کرد شرطش رفتن ب دانشگاه بود اما همسر گفت فقط دولتی 😐دخترمون سال اول قبول شد ولی غیر انتفاعی همون شهر کلا همسرش اجازه نداد ک بره چند سال بعد هم با وجود دختر کوچولیی ک داشت شروع ب درس خوندن کرد ولی چ فایده همسرش ثبت نام نکرده بود
( چون همسرش دفتر تبلیغات داشت واسه همون به حرفش اعتماد کرده بود و خودش پیگیر نبود )
و با این همه درسی ک خونده بود ولی وقتش رد شده بود کلا نا امید شد ولی هنوز کتاب هاشو زیر تخت داره و چند سالی هست ک ب عنوان معلم خصوصی ب بچه ها درس میده 😍 الان دخترش کلاس پنجمه و خیلی دوست داره ک اینده خوبی داشته باشه ممنون میشم راهنمایی کنید 🙏
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
حال من بعد خوندن داستانهاتون♥️
.
.
فقط تا ساعت ۹شب وقت دارید برام داستان بفرستید و بعد تایم تمومه☺️
.
.
اینقدر داستان هاتون قشنگ بودن که انتخابش سخت بود برای همین ۲ تا کار انجام دادم☺️
1⃣کیف پول همه ی عزیزانی که داستان فرستادند شارژ شد🎁
2⃣لینک قرعه کشی هم براتون فرستادیم پی وی ثبت کنید تا قرعه کشی خودکار انجام بشه