eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
387 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان دو ڪوهه، ما براے برادران بسیجے یڪ دوره‌ فشُـرده‌ے آموزشے داشتیم. یڪ روز همان‌طور ڪه سرگرم ڪار روے نیروهاے گردان حمزه در محوطه‌ دوڪوهه بودیم، حاج احمد از راه رسید. او میخواست با محڪ زدن بچه‌ها بفهمد ڪه آموزش‌هاے ما تا چه اندازه توانسته براے آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یڪے از بچه بسیجےها گفت: «برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده ڪه ظرف این مدت چه آموزش‌هایے دیدین؟» آن بنده‌ خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم ڪرده و نتوانست توضیحات قابل قبولے ارائه دهد. وقتے او از تشریح محـورهاے آموزشے عاجز ماند، حاجے خیلے عصبانے شد، طوری ڪه بلافاصلـه دستور داد، او روے زمین سیمانے میدان صبحگاه سینه خیز برود. بعد از اینڪه تنبیه تمام شد، حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جـان، تموم این سخت گیرے‌ها به خاطر اینه ڪه مے‌خوایم توی عملیات، حتی المقدور ڪمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نڪردم، ڪمے تمرین دادم». ظهـر، وقت نمـاز، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همانــ بچه بسیجے ایستاد و به او اقتدا ڪرد. نمازش را خواند. او با این ڪار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبے آموخت. به‌روایت‌همرزم‌شهید 🌱|@martyr_314