در هر شهیدی یک خصیصهای،
یک اخلاق نیکو و پسندیدهای است که اگر
ما به آن تاسی کنیم، برای ما میتواند
رهنمون و هدایتگر باشد!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی
میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند
از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه
دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هرچه تمامتر جلوی این فسادها را بگیرید!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
آستين خالےات...
نشان از مردانگي ست!!!
بااين دودست سالم،
هنوز نتوانسته ام قنوتے
اين چنينےبخوانم🥀
#شهيدحسينخرازي
🌱|@martyr_314
_ درد داری..؟!
+ نه زیاد
_ میخوای مسکن بهت بدم..؟!
+ نه
_ هرطور راحتی
لجم گرفته با خودم میگویم:
این دیگه کیه
دستش قطع شده صداش در نمیاد..
همرزم#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
ﭼَﻨﺪﻧﻔﺮ بےﻫﻮﺵ بودﻧﺪ
ﻭ منم ﺗَﺮڪِش ﺗﻮی ﭘﺎم ﺧﻮﺭﺩﻩ بود
و خونریزی داشت
حاجﺣُﺴﯿﻦ مےﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑِﺒﺮﺩ
داخلِ ماشین..
هی ﺩَﺳﺖ مےﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮ ﺑَﺪﻥِ بچهها
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ مےﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ..
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ مےﮔﺮﻓﺖ مےڪشید
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ نمےشد..🥀
با غصّه ﺯُﻝ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ڪه
ﺯخمی ﺍﻓﺘﺎﻩ بوﺩﯾﻢ ﺭﻭی ﺯﻣﯿﻦ..
ﺩﻭﻧﻔﺮ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﺭﺩ مےﺷﺪﻧﺪ
ﺩﻭﯾﺪ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ
ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ..!
ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ بیشتر ﻧﺪﺍﺭﻡ
نمےﺗﻮﻧﻢ ﺍینها ﺭﻭ ﺟﺎ به ﺟﺎ کنم
ﺍﻻﻥ میمیرند
ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﯾﻦ..🍃
ﭘﺸﺖ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ
یڪی یڪی ﺳﺮﻫﺎیمان ﺭﺍ
ﺑﻠﻨﺪ میڪرد ﺩﺳﺖ میڪشید
ﺭﻭے ﺳﺮﻣﺎﻥ
و مےگفت: ﻧﮕﺎﻩ ڪن..
ﺻﺪﺍﻣﻮ میشنوی..!؟
ﻣﻨﻢ،ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯی..!
مےگفت و ﮔﺮیه میڪرد..💔
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
میگفت اسیر بازی دنیا نشیم
بخندیم به این بازی و با صاحب بازی
معامله کنیم که معاملهای سراسر سود است!
اگر کار برای خداست، پس گفتنش برای چیست؟!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
خط مقدم کارها گره خورده بود
خیلی از بچهها پرپر شده بودند
خیلیها مجروح شده بودند
حاجی بےقرار بود اما به رو نمیآورد
خیلیها داشتند باور میکردند
اینجا آخرشه
یه وضعی شده بود عجیب
تو این گیر و دار حاجی اومد
بےسیم چی را صدا زد
حاجی گفت:
هرجور شده با بےسیم تورجیزاده رو پیدا کن
خلاصه تورجیزاده را پیدا کردند
حاجی بےسیم را گرفت
با حالت بغض و گریه از پشتِ بےسیم گفت:
تورجیزاده چند خط
روضه حضرتزهرا برام بخون
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد
که دیدم حاجحسین از هوش رفت..!
صدا را روی تمام بےسیمها انداخته بودند
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد
وقتی به خودمون اومدیم
دیدیم بچهها دارند تکبیر میگویند
خط را گرفته بودند
عراقیها را تار و مار کردند
تورجی خونده بود:
در بین آن دیوار و در
زهــرا صدا میزد پدر
دنباݪ حیـدر میدوید
از پهلویش خون مےچکید
زهرایِ من، زهرایِ من..!
#شهیدحسینخرازی
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
🌱|@martyr_314
- چرا بیکار ایستادهای؟!
نمیخوای آرپیجی بزنی؟!
+ چرا،کمکم رفته موشک بیاره
منتظر اونم!
چند لحظه بعد حسین آمد با یک گونی موشک!
فرمانده لشکر بود..!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند!
صبر پیشه کنید که دنیا فانی است
و ما معتقد به معاد هستیم!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
حاج حسین خرازی به شناسایی رفته بود
بعد شناسایی نقشه عملیات را پهن کرد
نقطه ای را نشان داد و گفت:
اگر من شهید شدم
اینجا از روی چند خوشه گندم رد شدم
به صاحبش بگویید راضی باشد..
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
.•مالشگرامامحسینیم
.•حسینوارهمبایدبجنگیم
.•اگربخواهیم
.•قبرششگوشہامامحسین(ع)را
.•درآغوشبگیریم
.•ڪلامےودعایـےجزایننبایدداشتہباشیم:
.•اللهماجعلمحیاےمحیامحمدوآلمحمد
.•ومماتےمماتمحمدوآلمحمد
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
ده ماه بود ازش خبر نداشتیم
مادرش میگفت: خرازی! پاشو برو ببین چیشد این بچه؟
میگفتم: کجا برم؟ جبهه یه وجب دو وجب نیست که...
رفته بودیم نماز جمعه
حاج آقا آخر خطبه گفت: حسین خرازی را دعا کنید!
آمدم خانه...به مادرش گفتم: حسین مارو میگفت؟
چیشده که امام جمعه هم میشناسدش؟
نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
من اهمیٺے نمیدهم درباره ما چه میگویند
من میخواهم دل ولایٺ را راضےڪنم
اگر دم از شهدا و شهادت میزنیم
باید تا میتوانیم برای انقلاب و ولایت کار کنیم
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
اگربرایخداجنگمیكنیداحتیاجندارد بهمنودیگریگزارشكنید
گزارشرانگهداریدبرایقیامت
اگركاربرایخداستگفتنشبرایچه؟
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
مرخصی داشتم
قرار بود با حاج حسین بریم اصفهان
حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم
بهش گفتم: حاجی! هوا خیلی گرمه!
گفت: گرمه؟
پس بسیجیها تویِ این گرما چیکار میکنن؟
با همون اتوبوس میریم
تا کمی حالمون جا بیاد..!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
وسطِ عملیات
زیرِ آتش
فرقی براش نداشت
اذان که میشد
میگفت: من میرم موقعیتِ الله.. :)
#شهیدحسینخرازی
🌱| @martyr_314
گفتم پدرشم با من این حرفها را ندارد
گفتم حسین،بابا!
بده من لباساتو مےشورم...
یڪ دستش در جنگ قطع شده بود
گفت نہ چرا شما؟ خودم یک دست دارم با دوتا پا
نیگا کن...
پاچہ شلوارش را تا زد بالا رفت تو تشت لباسهایش را پامال مےکرد
یک سر لباس هایش را مـےگذاشت زیر پایش با دستش مےچلاند
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
بچهها..!
شما لازم نیست اگه یه کاری رو
برایِ خدا میکنید اون رو بگید..
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
میگفت:
جنگ معامله با خداست
خدا خریدار
ما فروشنده
سند قرآن
بهـاء بهـشت... :)🌱
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
صدایِ تیراندازی میآید
از پشت صخره سرڪ میکشم
حُسین و بچههایش درگیر شدهاند
میگوید: چقدر بداخلاق شدهای
دیدی که زدیم بیچارشون کردیم.. :)
داد میزنم: برای چی درگیر شدی حسین؟!
با ده نفر؟! قرارمون چی بود؟!
میخندد
مےگوید: مگه نمیدونی
[كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ
غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ الله]
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
اگر برای خدا جنگ میڪنید
احتیاج ندارد که به من و دیگری
گزارش دهید..
گزارش را نگه دارید برای قیامت
اگر کار برای خداست
گفتنش برای چه؟!
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
هَرچه که میکِشیم
و هَرچه که بر سَرمان میآید
از نافرمانی خُداست..
و هَمه ریشه در
عَدمِ رعایت حَلال و حَرامِ خُدا..
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314
قمقمهاش هنوز آب داشت
نمیخورد..
از سر کانال تا انتهایِ کانال
میرفت و میآمد و
لبهایِ بچهها را با آب قمقمهاش تر میکرد..
خودش هم ریگ گذاشته بود
توی دهانش تا خشک نشود..
#شهیدحسینخرازی
🌱|@martyr_314