eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇮🇷
4.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
405 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4.1k→4.2k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
🙃🍃 ڪاظم عازم لبنان بود وقت خداحافظی وصیت‌ها و نصیحت‌ها را داخل اتاق گفت وقتی می‌خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون گفت: از این به بعد خداحافظی ما تا همین‌جا تو؎ اتاق نمی‌خواهم بیایی بدرقه‌ام گفتم: یعنی نمی‌گذاری تا دور نشد؎ ببینمت حتی داخل حیاط؟ گفت: بگذار اگر میروم با دل قرص بروم بدون دلبستگی به دنیا می‌خواهم دلبستگی‌هایم را پشت همین در اتاق بگذارم و بروم تو ڪه جایت امن و همیشگی است در این دل من نگذار نگاهم به دنیا بماند در چهارچوب در خشڪم زد ڪاظم رفت انگار نه انگار ڪه من در یڪ قدمی‌اش تشنه یڪ نگاهش هستم همیشه می‌گفت: به سن و سالِ ڪمت نگاه نڪن تو زود ازدواج ڪرد؎ ڪه ساخته شو؎ پس در مشڪلات هم ظاهرت را حفظ ڪن همسر 🌱|@martyr_314
🙃🌿 از وقتۍ ڪاظم رفته بود لبنان خبر؎ از او نداشتم در فراق او افسردگۍ گرفته بودم و نحیف و لاغر شده بودم مادرشوهرم به بهانه پیدا ڪردن ڪاظم مرا آورد اهواز ڪه از این حال و هوا بیرون بیایم وقتۍ اتفاقی در خیابان پیدایش ڪردم زبانم بند آمده بود و پایم بۍحس شده بود و دیگر توان راه رفتن نداشتم خانه ڪه آمدیم و رنگ و رویم را دید خیلۍ ناراحت شد محڪم مۍزد رو؎ پایش و سرش را تڪان مۍداد وا؎ اڪرم! نگو مریض شدم ڪه دیوانه‌ام مۍڪنۍ،مرا شرمنده مۍڪنۍ من ڪیم ڪه به خاطر من ظالم خودت را به سختۍ مۍانداز؎؟! تبخالۍ گوشه لبش بود وقتۍ پرسیدم: حالا بگو لبت چه شده؟ اشڪش جــار؎ شد اشڪ‌هایم را با گوشه انگشتش پاڪ ڪرد و سرش را انداخت پایین و گفت: در این مدت این همه سختۍ ڪشید؎ و قیافه‌ات شبیه بیماران روانۍ شده،آن وقت تو نگران تبخال رو؎ لب منۍ! حال و هـوایی داشت آن روز :)💔 همسر 🌱|@martyr_314