eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
386 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
ما ڪ لیاقت گلوله خوردن رو نداریم حداقل خوبه از فوش خوردن محروم نشدیم خدایا دمت گرم :) 🌱|@martyr_314
سرِ دوراهیِ گُناه و ثَواب به حُب شَهادت فِكر ڪُن.. به نِگاه امام زَمانت فكر ڪُن.. بِبين میتونی از گُناه بِگذَری؟ از گُناه كه گُذشتی.. از جونِت هَم میگذَری.. 🌱|@martyr_314
اگر انسان‌ سرش‌ را به‌ سمت‌‌ آسمان‌ بالا بیاورد و کارهایش‌ را‌ براۍ‌ رضای‌ خدا‌ انجام‌ دهد مطمئن‌ باشید زندگیش‌ عوض‌ مۍ‌شود‌ و تازه‌‌ معنۍ زندگۍ‌ کردن‌ را‌ میفهمد.. 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
صادق به آقا مرتضے گفت: باب شهادت‌‌‌‌ هم دیگر بسته شد... جنگ تمام شده بود آقاے آوینے ولے جواب دادند: این طور نیست شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی هر جا که باشے با شهادت از دنیا مے‌روی صادق گنجے را چند ماه بعد وهابیون در لاهور ترور کردند رایزن فرهنگے ایران بودند یک سال بعد هم آقا مرتضے رفت خودشان را اندازه لباس شهادت كرده بودند... 🌱|@martyr_314
『دربساط‌عاشقی‌‌پروانه‌بودن‌عزت‌است』
یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود... برای خودش یه قبری ڪنده بود شب‌ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد ما هم اهل شوخے بودیم یه شب مهتابـے سه،چهار نفر شدیم توی عقبه... گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم‌! خلاصه قابلمه‌یِ گردان را برداشتیم با بچه‌ها رفتیم سراغش... پشت خاڪریز قبرش نشستیم اون بنده‌یِ خدا هم داشت با یه شور و حال خاصے نافله‌یِ شب مےخوند دیگه عجیب رفته بود تو حال! ما به یڪے از دوستامون ڪه تن صدای بالایـے داشت گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه صدا توش بپیچه و به اصطلاح اِڪو بشه بگو: اقراء یهو دیدم بنده‌یِ خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء بنده‌یِ خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم؟ رفیق ما هم با همون صدایِ بلند و گیرا گفت: باباڪرم بخون😂😂 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
امام‌علی‌(ع): چه‌بسیاراست آنچه‌راکه‌تونمیدانی‌ وخدامی‌داند! :)🌱 🌱|@martyr_314
در شب‌هاۍِ سرد زمستان بدون بالش و زیرانداز می‌خوابید وقتی اعتراض مۍکردیم می‌گفت: باید این بدن را آمـٰاده ڪنم باید عادت کند ڪھ روزگار طولانی در خاڪ بماند! 🌱|@martyr_314
خودت را در این عالم خرج چیزی کن که از تو بالاتر باشد! 🌱|@martyr_314
خوشا ز نام و نشان گذشتن به عشق تو از جهان گذشتن... 🌱|@martyr_314
الھی‌،اِرحَم‌عَبدك‌ضعیف :)
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
توی کوچه بود همش به آسمون نگاه میکرد سرش رو پایین می‌انداخت.. بهش گفتم داش ابرام چیزی شده؟ گفت: تا این موقع یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و مشکلش رو حل میکردیم.. میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه.. 🌱|@martyr_314
قوی بمون،قصه‌ت هنوز تموم نشده :)🌱
اکنون که جهان و جهانیان مُرده‌اند آیا وقت آن نرسیده‌ است که مسیحایِ موعود رسد؟ ویُحیِ‌الارضَ‌بَعدَمَوتها.. ‌ 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
˼ راهمان راهِ سرخِ شهادت :)❤️ ˹
برادران و خواهرانِ من اگر در راه امام زمان(عج)نباشیم بهتر است هلاک شویم! و اگر در راه امام زمان‌مان استوار بمانیم بهتر است آرزویِ شهادت کنیم زیرا شهادت زندگی ابدی است... از شما بزرگواران خواهشی دارم بعد از نمازهایِ یومیه دعایِ فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعایِ خیر شماست 🌱|@martyr_314
خدایا ما رو لحظه‌ شناس(تکلیف شناس)کن از اینکه دیر به کربلا برسیم می‌ترسیم...💔 🌱|@martyr_314
اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را باسیم مخصوص از جا بکنند دچار وهم و ترس شده بودم ساکت و بی‌صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم جایی نسشتیم،یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زنه کم مانده بود از ترس سکته کنم فهمیدم که همان عراقی سر بران است تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تویِ پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم لحظاتی بعد عملیات شروع شد روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروه‌هانِ‌مان گفت: دیشب اتفاق عجیبی افتاده معلوم نیس کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلویِ فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم اللّه دنده‌هایش خرد و روانه بیمارستان شده😳 از ترس صدایش را درنیاوردم😬😅 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱