eitaa logo
قــرارگــاه فرهنگی شَـهـِـیِـد حاج قاسم سلیمانی
18 دنبال‌کننده
771 عکس
153 ویدیو
38 فایل
﷽ 🔶اخـلـاص و معنـویـت بـسـیجی و ارتباط با خـــدا در بسیجی، یک خـصوصـیـت عـمـده اسـت ⚘ مــقام مــعـظـم رهـبـری🖊}۱۳۷۶/۹/۵ 🌟مسجدامام حسن مجتبی《ع》
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع حرم علی امرایی🍃⚘🍃 : علی خانوادگی: امرایی پدر: غلام رضا تولد: ۶۴/۶/۳۰ : تهران : متاهل : شهر درعا :۵/رمضان/۹۴ :اصابت موشک مزار: گلزار بهشت زهرای تهران 🍃⚘🍃 مادر مدافع حرم، علی امرایی می‌گوید: آن روز دشمن برای ترور قاسم سلیمانی کمین کرده بود. اما مورد هدف موشک قرار می‌گیرد. 🍃⚘🍃 •○حسین ذاکر⚘🍃 مدافع حرم، علی امرایی سال ۱۳۶۴ در شهرری به دنیا آمد. فرزند چهارم غلام‌رضا بود. در رشته کامپیوتر دیپلم گرفت و در همین رشته در دانشگاه ادامه تحصیل داد. پایگاه بسیج مسجد (ع) ⚘را بر عهده داشت؛ در همین سال‌ها کاروان اردوهای راهیان نور و کاروان‌های زیارتی قم و جمکران را بر عهده داشت. از نیروهای مستشاری در بود. در نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود،  🍃⚘🍃 ۲
به مردم اعمال بود. در کمک به افراد محل، غریبه و آشنا برایش فرقی نمی‌کرد. از کوچک‌ترین کارها گرفته تا بزرگ‌ترین کارها را از هیچ‌کس دریغ نمی‌کرد. امکان نداشت که بداند کسی نیاز به کمک دارد و کمکش نکند. هرطوری که بود خرج دیگران می‌شد. 🍃⚘🍃 شاید خیلی پیش‌تر از اینکه قاسم سلیمانی را به برسانند، بسیاری از مدافع حرم همانند نحوه او مظلومانه مورد هدف دشمنان تکفیری، امریکایی و صهیونیستی قرار گرفتند و توصیفات همچون قاسم در ذهن خانواده‌هایشان ثبت شده است. یکی از این علی امرایی است که همانند -فرمانده‌اش اما #۴ سال قبل از او به رسید. هدف موشکی قرار گرفت که سلیمانی💔 را نشانه رفته بود اما تقدیر بر این بود که برود و #۴ سال دیگر در این میدان نقش آفرینی کند. 🍃⚘🍃 ۴
برادران شهید🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 محمد علی برادر دوقلوها در ٣۰ دی ماه ۶۵ و قلوها در ٣۰ دی ماه ۶۶ به رسیدند. در سالروز برادر شهیدشان علی، شهید شدند. معرفی#۳ برادر شهید به روایت از خواهرگرامی‌شان: مادرمان سال ۱۳۹۰ و پدرمان سال ۱۳۸۸ به رحمت خدا رفتند. ما ۷ خواهر و برادر بودیم. پدر و مادرم زحمات زیادی برای تربیت و پرورش بچه‌ها کشیدند و اش شهادت علی ، و شد. ما اصالتاً یزدی هستیم. پدرم برای کسب‌ و کار به تهران آمد و در کابینت‌ سازی مشغول شد. ایشان خیلی مقید بود. اهل نماز و قرآن بود. والدینمان در یک خانواده‌ی مذهبی در یزد پرورش پیدا کرده بودند. پدرم کارگر و خیلی زحمتکش بود. بعد‌ها که مغازه‌ی لبنیات و ماست‌‌بندی رو راه‌ اندازی کرد همه‌ی بچه‌ها و مادرمان در تهیه و چرخاندن مغازه به پدر کمک می‌کردند. در زمان جنگ هم که و پدر یکی بعد از دیگری راهی شدند. ما به کمک مادر می‌رفتیم تا دست‌ تنها نماند. ۲
علی قبل جنگ در زمان انقلاب فعالیت داشت. برادرم سرباز بود که با فرمان امام خمینی رحمة الله علیه از محل خدمتش فرار کرد. به ما هم سفارش کرده بود اگر دنبال من آمدند بگویید نمی‌‌دانیم کجا رفته است و اطلاعی ازش نداریم.😔 می‌‌ترسیدیم نکنه بیایند و پیداش کنند و اتفاقی برایش بیفتد. علی ۲۷ سال داشت که راهی جبهه شد. متأهل بود و فرزند پنج ساله و سه ساله هم داشت. دو سال بعد از حضور در جبهه به رسید.😔 علی ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در کربلای ۵ شهید شد.😔 ترکش به شقیقه‌اش خورده بود. همزمان با محمد علی در بود. پدر که متوجه برادرمان شده بودند از ایشان خواستند چند روزی مرخصی بگیرد و به خانه برگردد. فردای روزی که پدر به خانه رسید چند نفر از اهالی مسجد به دیدار پدر آمدند و خبر محمد علی را دادند.😔 محمد علی گذشت بود. می‌گفت: اگر از کسی دلگیرید کنید. هر زمانی که می‌‌خواست به منطقه برود همه‌ی خواهر‌ها و برادر‌ها را دور هم جمع می‌کرد و یک ولیمه برای خداحافظی می‌ داد و از همه حلالیت می‌‌طلبید.😔 ۳
بعد از علی پدرمان در جبهه رفت و آمد می‌کرد اما سه ماه بعد از محمد علی قلو‌ها هم عزم رفتن کردند. ابتدا و بعد هم رفت.😔 بچه‌ ها در مغازه‌ی ماست‌‌بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر می‌گفت: اگر همه‌ی شما به جبهه بروید من دست تنها می‌مانم. شش ماه بعد از رفتن ، مصطفی گفت: من هم می‌‌روم. وقتی مصطفی می‌‌خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت: محمد علی که شد. که است و هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها می‌مانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔 اما می‌گفت: من باید بروم. اجازه نمی‌‌دهم که ی برادرم زمین بماند. می‌‌روم تا محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن و دوره‌ی آموزشی به جبهه رفت.😔 مادر به تمام مساجد و پایگاه‌های اطراف خانه و محله‌‌مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبت‌نام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت‌ نام کرد. ۴
آنجا به گفته بودند شما از برادرانتان شده و یکی دیگر از در جبهه است اما زیر بار نرفته بود و گفته بود آن‌ ها پسر عموهایم هستند.😔 با هر بود به جبهه رفت. راستش را بخواهید بعد از محمد علی رقابت بین قلو‌ها برای رفتن شدت گرفت. می‌گفت: همیشه زرنگی می‌کند و می‌رود و من می‌مانم. بهترین‌‌ها همیشه برای است! من باید به محسن برسم. برای اینکه عقب نماند خودش را به محسن رساند. در جبهه هم با هم رقابت داشتند. به مصطفی می‌گفت: تو برو خانه مادر دست تنهاست. مصطفی می‌گفت: تو شش ماهی است که اینجا هستی تو برو من می‌مانم. حالا نوبت من است. به همرزمانشان گفته بودند ما پسر عمو هستیم و آن‌ ها بعد از متوجه رابطه‌ی شده بودند.😔 ۵
شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃: محسن و مصطفی در روند عملیات بیت‌ المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. عمل‌ کننده‌ی محسن، المهدی و مصطفی حر بود. عملیات در منطقه‌ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. محسن در ابتدا وارد عمل می‌شود که به دلایلی اکثر بچه‌ها به می‌ رسند. بعد از گذشت چند ساعت از محسن، حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت‌ المقدس ۲ می‌شود و هم در ادامه ی عملیات به می‌رسد.😔 ما چیز زیادی نمی‌دانیم. یعنی اصلاً نمی‌دانیم که مصطفی از محسن مطلع شده بود یا نه، فقط جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از محسن و در بحبوحه‌ی عملیات، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی‌‌شود. به همین خاطر را به داخل غاری در کوه منتقل می‌کنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه، دهانه ی غار بسته می‌شود. که شد پیکرش را نگه می‌دارند تا پیکر پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر برادر را با هم به عقب می‌آورند. ۶
و مصطفی هر دو در روز متولد شدند و در عملیات و در روز به 🍃⚘🍃⚘🍃رسیدند.😔 دقیقاً در شهادت برادرمان محمد علی. محمد علی در ۳۰ دی ماه ۶۵ و دو قلو‌ها در ۳۰ دی ماه ۶۶ به رسیدند.😔 بعد از مراسم سوم دو قلو‌ها، صیاد شیرازی به منزل ما آمدند. بهمن ماه ۶۶ بود. روزی پر خاطره. این دیدار و خاطره‌ی حضور ایشان هیچ‌ گاه از یاد و خاطر ما پاک نمی‌‌شود. که بعد‌ها خودشان هم شهید شدند.😔 سرانجام ۳برادر🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 هم به آرزویشان که همانا بود رسیدند. مزار استان البرز است. خوشبحال شهدا نور صفارو دیدند خوشبحال شهدا چشم ز دنیا بستند خوشبحال شهدا بنده‌ی شیطان نشدند در تجلی‌گه اخلاص خدا رو دیدند التماس دعای فرج وشهادت🍀✨ ۷
🍃⚘🍃 عبدالرسول زرین نام: عبدالرسول زرین لقب: صیاد خمینی تاریخ تولد: ۱۳۲۰ محل تولد : دهدشت تاریخ : ۱۲/۱۱/ ۱۳۶۲ محل: جزیر مجنون، عملیات خیبر مزار: گلستان اصفهان کد مزار: ۱۷-۰۱-۰۴ 🍃⚘🍃 ۲
صدام حسابی از ایشان کفری بود و ۲۰ تا تک تیرانداز رو اجیر کرده بود برای کشتن عبدالرسول زرین. آنقدر ترکش ریز و درشت تو تنش داشت که ۶۰ درصد از کار افتاده شده بود. 🍃⚘🍃 سرانجام هم تو خیبر به آرزوی همیشگی اش که در راه خدا بود رسید‌. 🍃⚘🍃 ●سایت دفاعی پاکستان درباره زرین می‌نویسد: زرین متولد ۱۹۴۱ تا ۱۹۸۳ جزء در جنگ ایران و عراق بوده که با #۷۰۰ شلیک موفق منجر به# نتیجه (تک تیرانداز ایرانی است). 🍃⚘🍃 مزار گلستان اصفهان 🍃⚘🍃 ۵
تنها کسانی می‌شوند که باشند... به این سادگی‌ها نیستـــــ باید قتلگاهی رقم زد باید کُشت!! منیت را تکبر را دلبستگی را غرور را غفلت را آرزوهای دراز را حسد را ترس را هوس را شهوت را حب دنیا را... باید از خود گذشت! باید کشت «نَفس» را... درد دارد! دردش کُشتن "لذت" هاست... باید کشته شویم تا شویم! بايد اقتدا كرد به ⚘🍃 ۸
هدایت شده از camsha | کامشا
در روز امام رئوف و آخرین روز ماه پس از دو ماه عزادری، فراموش نشود. ان شاءالله فردا جمعه قربانی ذبح خواهد شد مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام @camsha