#معرفی برادران شهید🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃
#شهید محمد علی برادر دوقلوها در ٣۰ دی ماه ۶۵ و #دو قلوها در ٣۰ دی ماه ۶۶ به #شهادت رسیدند. در #اولین سالروز برادر شهیدشان#محمد علی، شهید شدند.
معرفی#۳ برادر شهید
به روایت از خواهرگرامیشان:
مادرمان سال ۱۳۹۰ و پدرمان سال ۱۳۸۸ به رحمت خدا رفتند. ما ۷ خواهر و برادر بودیم. پدر و مادرم زحمات زیادی برای تربیت و پرورش بچهها کشیدند و #نتیجه اش شهادت #محمد علی ، #محسن و #مصطفی شد.
ما اصالتاً یزدی هستیم. پدرم برای کسب و کار به تهران آمد و در کابینت سازی مشغول شد. ایشان خیلی مقید بود. اهل نماز و قرآن بود. والدینمان در یک خانوادهی مذهبی در یزد پرورش پیدا کرده بودند.
پدرم کارگر و خیلی زحمتکش بود. بعدها که مغازهی لبنیات و ماستبندی رو راه اندازی کرد همهی بچهها و مادرمان در تهیه و چرخاندن مغازه به پدر کمک میکردند. در زمان جنگ هم که#برادرها و پدر یکی بعد از دیگری راهی #جبهه شدند. ما به کمک مادر میرفتیم تا دست تنها نماند.
۲
بعد از #محمد علی پدرمان در جبهه رفت و آمد میکرد اما سه ماه بعد از #شهادت محمد علی #دو قلوها هم عزم رفتن کردند. ابتدا #محسن و بعد هم #مصطفی رفت.😔
بچه ها در مغازهی ماستبندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر میگفت: اگر همهی شما به جبهه بروید من دست تنها میمانم.
شش ماه بعد از رفتن #محسن، مصطفی گفت: من هم میروم. وقتی مصطفی میخواست برود مادر مخالفت کرد. گفت: محمد علی که #شهید شد. #پدرتان که #جبهه است و #محسن هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها میمانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔
اما #محسن میگفت: من باید بروم. اجازه نمیدهم که #اسلحه ی برادرم زمین بماند. میروم تا #انتقام محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن #وصیتنامه و #گذراندن دورهی آموزشی به جبهه رفت.😔
مادر به تمام مساجد و پایگاههای اطراف خانه و محلهمان سفارش کرده بود مصطفی را ثبتنام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت نام کرد.
۴
آنجا به #مصطفی گفته بودند شما #یکی از برادرانتان #شهید شده و یکی دیگر از #برادرهایتان در جبهه است اما #مصطفی زیر بار نرفته بود و گفته بود آن ها پسر عموهایم هستند.😔
#مصطفی با هر #ترفندی بود به جبهه رفت. راستش را بخواهید بعد از #شهادت محمد علی رقابت بین #دو قلوها برای رفتن شدت گرفت. #مصطفی میگفت: #محسن همیشه زرنگی میکند و میرود و من #جا میمانم.
بهترینها همیشه برای #محسن است! من باید به محسن برسم. برای اینکه عقب نماند خودش را به محسن رساند. در جبهه هم با هم رقابت داشتند.
#محسن به مصطفی میگفت: تو برو خانه مادر دست تنهاست. مصطفی میگفت: تو شش ماهی است که اینجا هستی تو برو من میمانم. حالا نوبت من است. به همرزمانشان گفته بودند ما پسر عمو هستیم و آن ها بعد از #شهادت متوجه رابطهی #برادریشان شده بودند.😔
۵
#نحوهی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل کنندهی محسن، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقهی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل میشود که به دلایلی اکثر بچهها به #شهادت می رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت المقدس ۲ میشود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت میرسد.😔
ما چیز زیادی نمیدانیم. یعنی اصلاً نمیدانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه، فقط #نکتهی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحهی عملیات، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمیشود.
به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل میکنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه، دهانه ی غار بسته میشود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه میدارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب میآورند.
۶
#محسن و مصطفی هر دو در #یک روز متولد شدند و در #یک عملیات و در #یک روز به #شهادت🍃⚘🍃⚘🍃رسیدند.😔 دقیقاً در #سالگرد شهادت برادرمان محمد علی.
محمد علی در ۳۰ دی ماه ۶۵ و دو قلوها در ۳۰ دی ماه ۶۶ به #شهادت رسیدند.😔
بعد از مراسم سوم #شهادت دو قلوها، #شهید صیاد شیرازی به منزل ما آمدند. بهمن ماه ۶۶ بود. روزی پر خاطره. این دیدار و خاطرهی حضور ایشان هیچ گاه از یاد و خاطر ما پاک نمیشود.#سپهبدی که بعدها خودشان هم شهید شدند.😔
سرانجام ۳برادر🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 هم به آرزویشان که همانا #شهادت بود رسیدند.
مزار #شهیدان استان البرز است.
خوشبحال شهدا نور صفارو دیدند
خوشبحال شهدا چشم ز دنیا بستند
خوشبحال شهدا بندهی شیطان نشدند
در تجلیگه اخلاص خدا رو دیدند
التماس دعای فرج وشهادت🍀✨
۷
#شهیدعبدالرسول زرین🍃⚘🍃
معروف به #صیاد خمینی
اهل روستایی به اسم دهدشت از توابع استان کهکیلویه و بویراحمد،
سال ۱۳۲۰ متولد شد.
۴ ساله بود که پدرش و ۶ ساله بود که مادرش به رحمت خدا رفتند، و دایی ایشان شد سرپرستش.
🍃⚘🍃
همین که #۱۵ ساله شد و پشت لبش یه کوچولو سبز شد، دیگه طاقتش طاق شد و زد از دهات بیرون، سعیش این بود که رو پای خودش بایستد.
رفت اصفهان و تا #۲۷ سالگی که دوباره رفت و خانوادشو پیدا کرد، ازشون بیخبر بود و درواقع گمشون کرده بود.
🍃⚘🍃
تواین مدت ازدواج کرد و یه مغازهی لباس فروشی حوالی مسجد بابا علی عسگر باز کرد و آنجا مشغول بود.
البته کنار لباس فروشی علیه طاغوتیها هم یه فعالیتهایی میکرد.
ساواک هم خیلی تلاش میکرد از ایشان آتو بگیرد و انقلاب شد.
🍃⚘🍃
ایشان بعد از انقلاب عضو سپاه شده بود.
همه جوره فدایی بود و گوش به فرمان امام.
رفت کردستان برای جنگ با ضد انقلاب.
با#شهید حسین خرازی آنجا آشنا شد و شدند یار غار ایشان شد.
#تک تیرانداز، او بود با یه #تفنگ اس وی دی.
زد وجنگ شد، ایشان رفت #جبهه ی جنوب.
🍃⚘🍃
۳
این تیرهای تک #شهید بدجور اعصاب بعثیها رو ریخته بود بهم.
یک بار یه تپه دست بعثی ها بود، بچه هارو کلافه کرده بودند.
ایشان با همین اس وی دی آزادش کرد.
🍃⚘🍃
#شهید حسین خرازی به ایشان میگفت #گردان تک نفره
🍃⚘🍃
یک بار هم با یک تک تیر انداز بعثی مستقیم رو در رو شدند، یه جور دوئل بود، باهم شلیک کردند، ایشان مغزشو پوکوند، اما گلوله ی اون فقط
لالهی گوش #شهید رو برید.
🍃⚘🍃
یک خاطره از #شهید:
نزدیک بعثیها بودند، خیلی فاصله نداشتند با هم، هیچ حرکتی نمیکردند
ایشان هم که خسته شده بود
یهو بلند شد به عربی گفت جاسم کیه؟
یکی از آن طرف بلند شد و گفت من
ایشان هم او را زد.
یه مدت گذشت پاشد داد زد
رحمان کیه؟
یکی بلند شد گفت من
بازم هم #شهید زدِش.
بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود، #شهید زرین که میشناختن یهو بلند شدند گفتند رسول کیه؟
به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند
ایشان جواب نداد
یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت
کی بود با رسول کار داشت؟
یکی بلند شد گفت من
و باز شهید کسی که بلند شد را زد.
🍃⚘🍃
۴
صدام حسابی از ایشان کفری بود و ۲۰ تا تک تیرانداز رو اجیر کرده بود برای کشتن #شهید عبدالرسول زرین.
آنقدر ترکش ریز و درشت تو تنش داشت که ۶۰ درصد از کار افتاده شده بود.
🍃⚘🍃
سرانجام هم تو #عملیات خیبر به آرزوی همیشگی اش که #شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
●سایت دفاعی پاکستان درباره #رسول زرین مینویسد: #عبدالرسول زرین متولد ۱۹۴۱ تا ۱۹۸۳ جزء #بهترین #نظامیان #ایرانی در جنگ ایران و عراق بوده که با #۷۰۰ شلیک موفق منجر به# نتیجه #موفقترین #اسنایپر (تک تیرانداز ایرانی است).
🍃⚘🍃
مزار#شهید
گلستان #شهدای اصفهان
🍃⚘🍃
۵
این آقا که اسمش کریس کایل هست و ۱۶۰ تا شلیک موفق داشته
درحالی که #شهید عبدالرسول زرین کمترینش #۷۰۰ تا شلیک داشته است👌
و تفنگ کریس کایل ساچمه ای بوده که خیلی سبک تر از اس وی دی هست.
•••
البته مهم نیست ها،#شهیدان ما که برای ثبت رکورد و این حرفا تیر رها نمیکردند،
آنان رفته بودند فرمان ولی فقیه را لبیک بگویند و در راه خدا بجنگند و به عند #ربهم یرزقون... دلخوش بودند.
نه #شهید رسول زرین، نه هیچ کدام از هم قطارانش دنبال #معروفیت نبودند.
ولی بگذارید دلشان را خوش کنند و برای این شخص فیلم بسازند و بگویند بهترین تک تیرانداز جهان هست.
کسی نداند ما که میدانیم نیست و یک پنجم#شهید ما شلیک نداشته است.
🍃⚘🍃
۶
تکتیرانداز فیلمی به کارگردانی علی غفاری و تهیهکنندگی ابراهیم اصغری محصول بنیاد فرهنگی روایت فتح در سال ۱۳۹۹ است.
درباره ی یک تک تیرانداز ایرانی به نام #عبدالرسول زرین است که در جنگ غوغا به پا کرده است و تمام عراقی ها دنبال او هستند تا او را از پا در بیاورند. سرهنگ راشد خمیس داوطلب میشود تا او را از پا در بیاورد و...
#شهید عبدالرسول زرین⚘🍃
۷
تنها کسانی #شهید میشوند که #شهید باشند...
به این سادگیها نیستـــــ
باید قتلگاهی رقم زد
باید کُشت!!
منیت را
تکبر را
دلبستگی را
غرور را
غفلت را
آرزوهای دراز را
حسد را
ترس را
هوس را
شهوت را
حب دنیا را...
باید از خود گذشت!
باید کشت «نَفس» را...
#شهادت درد دارد!
دردش کُشتن "لذت" هاست...
باید کشته شویم تا #شهید شویم! بايد اقتدا كرد به #شهدا⚘🍃
۸