هدایت شده از شهدایی
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣#قرارعاشقی❣ ❣هرشب❣
بخوان جان آقام عج💚
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم 🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💚
#اللھمعجللولیڪالفرج
#سلامتی_تعجیل_در_فرج_آقا_امام_زمان_عج
#5صلوات و 3 تا سوره توحید
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
کانال شهدایی🕊
@Martyrs16
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
@Martyrs16
#معرفی- شهید
شهیده مهری زارع یکی از شهدای انقلاب در مشهد است که به عنوان فرزند بزرگ خانواده در نبود مادر به خوبی نقش مادر را بازی می کرد. این شهیده در سال1344 در مشهد مقدس به دنیا آمد. شهیده زارع با وجود سن کم درراهپیمای های ضد رژیم طاغوت در سال 1357 شرکت می کرد. این دختر شجاع و صبور و مهربان روز 9 دی 1357همچون بسیاری ازروزهای دیگر که درراهپیماییهای ضد رژیم مردم مشهد شرکت می کرد آن روز هم به جمع معترضین نظام شاهنشاهی پیوست امادر این روز که مردم مشهد توسط دژخیمان رژیم شاه به خاک و خون کشیده شدند پس از طی مسافتی در میدان 15خرداد(میدان ضد سابق) مورد حمله مزدوران طاغوت قرارگرفت و دچار مجروحیت شدید شد و بعد از سه ماه مجروحیت در سن 14 سالگی در9فروردین ماه 1358 به مقام والایشهادت نائل آمد و در بهشت رضابلوک12 قطعه شهدای انقلاب به خاک سپرده شد.مهربان و دلسوز بودن و اقامه نماز اول وقت و فعالیت در حضورفعالانه در مراسم ولادت و شهادت ائمه اطهار ازخصوصیات این شهیده بود.او در مدرسه راهنمایی فرزانگان کوچه فروغ در محله گنبد سبز مشهد درس می خواند.ازجان گذشتگی برای نجات یک دوست شهیده زارع تنها کسی بود که وقتی دید دوست صمیمی اش الهه زینال پور یکی دیگر از شهدای انقلاب مشهد گوشه لباسش به تانک گیر کرده و دهها متر برروی زمین کشیده شده است در حالی که همه از ترس مواجهه با مزدوران شاه فرا میکردند از جان گذشتگی کرد و به کمک وی شتافت و او را نجات داد.هر چند که الهه با کمک مهری نجات یافت اما پس از سه روز بستری شدن در بیمارستان بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
[@Martyr]
شهدایی
#معرفی- شهید شهیده مهری زارع یکی از شهدای انقلاب در مشهد است که به عنوان فرزند بزرگ خانواده در نبود
اما فداکاری مهری زارع دختر نوجوان 14 ساله فراموش نخواهد شد.
تنها نگذاشتن امام سفارش شهیده زارع
مهری دختری جدی، سر بزیر و در عین حال آگاه بود. وی با پدر روابطی صمیمانه داشت و بیشتر حرفهای دلش را به پدر میگفت و با اینکه سن و سالش کم بود اما درک بالایی داشت و همیشه به پدر میگفت: «امام را تنها نگذارید، این انقلاب پیروز می شود و ما باید کاری کنیم تا همه زیر پرچم اسلام و انقلاب بیایند».برای داشتن حجاب مصمم بود
انسیه رفائی دوست و همکلاسی مهری زارع در مورد شخصیت این شهیده می گوید: مهری برای رعایت حجاب در مدرسه مصمم بود، در آن سالها برای رعایت حجاب سختگیری میشد. من، مهری و همکلاسی دیگرمان حمیده قروی از معدود بچههایی بودیم که برای رعایت حجاب در مدرسه مصمم بودیم وحاضر نبودیم روسری از سرمان بیافتد، اما برخی از معلمها سختگیری را از حد گذرانده بودند و با تنبیههای بدنی بچهها را مجبور به رعایت حجاب میکردند.
چادر قهوهای گل گلیاش را هیچوقت یادم نمیرود، با بچهها به مسجد محله میرفتیم، ما بچهها سر صف نماز شوخی و بازی هم میکردیم اما موقع نماز که میشد او جدیتر از همه بچهها از ما جدا میشد و میرفت وسط صف بزرگترها میایستاد.
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*اللهمعجـللولیڪالفـرج*
[@Martyrs16]
🌷شهید مدافع حرم رضا عادلی 🌷
ولادت : 1368/12/10
شهادت :1394/11/11
🌹 سوریه ، عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا🌹
💍وضعیت تاهل : متاهل💍
*در سالگرد عقدشان به شهادت رسیدند*
خاطره از مادر شهید 🌹
چند روزی پیدایش نبود دلم آشوب بود بعد از چند روز به خانه برگشت
اما سر و وضعش مثل همیشه نبود ذوق زده در آغوشش گرفتم و گفتم کجا رفته بودی 🥺
آرام آرام گفت که عراق بوده و دفاع از حریم اهل بیت رفته است 🥰
شب آن روز هم رضا دیر کرد به او تماس گرفتم
پرسیدم کجایی گفت نجف گفتم چجوری رفتی گفت با هلی کوپتر سپاه
یک روز از آنجا با من تماس گرفت و گفت مادر زن می خواهم
گل از گلم شکفت
گفت میخواهم محجبه باشد خوش زبون و برخورد باشد و اسمش هم زینب باشد ☺️
این ها خواسته من از حضرت زینب است
یک شب در حرم امام حسین خواب بودم که خواب دیدم در بارگاه ملکوتی امام حسین
سه خانم وارد شدنو و یکی از آن ها حضرت معصومه بود
من این درخواست ها را از او کردم
که دختری با این مشخصات برایش در نظر گرفته بودیم
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*اللهمعجـللولیڪالفـرج*
[@Martyrs16]
🌹آقا مسعود در دوران نوجوانیاش که همزمان با ایام مبارزات انقلاب بود. همراه با دوستانش اعلامیهها را در کوههای اطراف خمین پنهان و شبها در شهر پخش میکردند تا اینکه برای ادامه تحصیل در دبیرستان به تهران آمد. در مدرسهای در میدان خراسان مشغول تحصیل شد که بعد از شهادت آقا مسعود و دوستش اسم مدرسه را «دو شهید» گذاشتند.
🌹آقا مسعود بچه قانع، صبور و در عین حال با شور و نشاط بود. کمک حال مادرم بود. به دیگران هم خیلی کمک میکرد. یک روز وقتی از مسجد به خانه آمد، دیدیم پابرهنه است. پرسیدیم: پس کفشهایت کو؟ گفت: یکی به کفشم نیاز داشت آمد، برداشت و رفت!
🌹در اوایل انقلاب منافقان در خمین خیلی فعالیت داشتند. آقا مسعود به همراه دوستانش کمیتهای تشکیل میدهد و با کمک آنها ژاندارمری خمین را از دست منافقان نجات میدهد. او قبل از اینکه به منطقه اعزام شود، رفته بود خون داده بود. مادرم که دیده بود آقا مسعود رنگ به رخساره ندارد، کیفش را پر از پسته، گردو و گز کرد تا در بین راه بخورد. اما او در مسیر همه را میان دوستانش تقسیم کرد.
"شهید مسعود فراهانی"
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*اللهمعجـللولیڪالفـرج*
[@Martyrs16]
شهدایی
••📚🔗 [ #داستان] قسمت هشتم 🏴 با تعجب گفت سید خبریه؟؟؟ داری دوماد میشی نکنه؟!!!! یهو به خودم اومدم
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت نهم 🏴
چهره حسام هر لحظه یه شکل میشد 😐😳😨🤯
اصلا هیچ حالتی ثابت نمیموند توی نگاه و صورتش و بیشتر از همه هم ناباوری رو میشد از نگاهش خوند....‼️
بعد از اینکه واسش تعریف کردم یه نفس عمییق کشیدم و بهش گفتم: خب حالا نظرت چیه
حسام دستی به ته ریشش کشید و گفت: سید حقیقتا شوکه شدم!
راستش نمیتونم باور کنم این آقا سیدی که اینارو واسم گفته همون آقاسید هیئت خودمونه!🤦🏻♂
تک خندی زدم و گفتم: چرا!؟
گفت: آخه عبااس تو نگاه نامحرم نمیکردی حالا اینقدر راحت داری با یه دختر نامحرم روز و شبت رو میگذرونی؟!!!
اصلا متوجهی داری چیکار میکنی؟؟؟🙄
اعتراض وار گفتم: حسام ما مجازی صحبت میکنیم مرد حسابی!!!
حسام با صدایی نسبتا عصبی گفت: چه فرقی داره برادر من؟!!!!
مگه مجازی و واقعی داره؟؟؟؟؟؟؟😤
خدا مثلا توی مجازی نمی بینه داری چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟
مثلا مجازی نامحرم نیستین؟؟؟؟⛔️
شهدایی
••📚🔗 [ #داستان] قسمت نهم 🏴 چهره حسام هر لحظه یه شکل میشد 😐😳😨🤯 اصلا هیچ حالتی ثابت نمیموند توی نگا
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت دهم 🏴
شکه شدم!!
خب حسام راست میگفت
خدا میدید حتی اگر هیچکس نمیدید🤦🏻♂
عقلم میگفت که قبول کن خطا رفتی
دلم ولی ...ساز مخالف میزد ...😔
دلم میگفت نیتت خیره
کار خلافی قرار نیست بکنی !❌
قراره تهش ازدواج کنید!
قصدت بد نیست که!
حد و حدود نگه میدارین
ولی امان از عقلم...🤯
ک بلند بلند داد میزد داری اشتباه میکنی...
حسام یکم دیگه هم باهام حرف زد و بعد حاج آقا صداش زد و اونم با چهره ای که مشخص بود اصلا راضی نیست بحث رو نصفه ول کنه رفت...
و من هیج نفهمیدم که چه طوری رسیدم توی اتاقم و گوشی به دست گرفتم و خیره ی پیام های پی در پی هستی شدم📲
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت یازدهم 🏴
{اِلهی بِه رُقَیِّه عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج💔}
هستی اون شب خیلی از دستم دلخور شده بود
کلی پیام داده بود که جواب نداده بودم
نگران شده بود و بعد که سین کرده بودم فوق العاده ناراحت و دلخور...🤦🏻♂
میدونسم که غلطه کارم
ولی نمیتونسم خودمو قانع کنم!
یه صدایی همش تو سرم میگفت
این دختر بهت وابسته شده
چه بلائی سرش میاد اگه یهو کات کنی؟!
مگه قراره چی کار کنی؟
فقط صحبت میکنید
فقط درد و دل
فقط مشورت
کمکش میکنی بهتر تصمیم بگیره
هردو مومن و مذهبی هستین پس اشکالش چیه
(ادمین:امان از مکر شیطان!!!!😒)
و خلاصه اون شب
با همین حرفا خودم و قانع کردم و کلیم با هستی حرف زدم تا باهام آشتی کرد ...
رفته رفته قُبح(=زشتی) خیلی کارا واسمون ریخته شد
استیکر هایی که واسش میفرستادم 😍😘🔞
گیف هایی که واسم میفرستاد
اوایل سرخ میشدم
ولی بعد برام عادی شد ...
و حتی ...لذت بخش!!!⛔️
همش با خودم میگفتم من فقط به خاطر هستی حاضرم گناه کنم ولاغیر 😵
فقط تو این موضوع گناه میکنم و کار غلط
اونم چون میدونم تهش مال همیم...
کار دوتا آدم مذهبی رسیده بود به رد و بدل گیف ها و استیکرها و فیلم های منفی هجده 🔞
فیلم هایی که حتی تصورشم نمیکردم یه روزی نگاشون کنم حالا شده بود یه بخشی از زندگیم
دیگه عملا بین من و اون دختر نامحرم هییچ پرده و حجابی نبود...🔥
جوری باهم صحبت میکردیم که انگار محرمیم و زن و شوهر ...❌