Mahmood-Karimi-Zeynabe-Man-Modafe-Haram-Bash1.mp3
5.55M
زینب من مدافع حرم باش
مواظب چادردخترم باش
نیفتدازسرچادرو معجر ...
●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
chon-ke-be-bibi-del-bastam.mp3
4.09M
همه خون دارن میدن ...
تا حس کنی توحجابت پراز امنیت مملوآرامشی ...
هنوچادری که سرمیکنی ...
میبینی که این همه فدایی داره ... ؟
واسه یک نخش مثل فاطمه یکی حاظره جونشه بزاره ....💔
#چادر-فاطمی
●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارتنامه تصویری شهدا🥀
#تقدیم به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔
#أنتم تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..}
#شما با گروهی میجنگید که
عاشق شهادت هستند ..]
✍#خادم الشهداء نوشت.....🖤
#گاهی باید
#آرزوهایت را مثل قاصدک
#بگذاری کف دست
#و بسپاریشان به دست باد
#تا بروند و
#سهم دیگران شوند
#وَ؟!💔
#گاهی شهادت را هم💔🕊🌷
#اخوی جانم💔
#لاله ی زهراییِ بی نشان💔
# ریسه ی دلم را دخیل میبندم به
#ضریح ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ...
شاید که #اجابت کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ #شفاعتِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔..
#اَللّهُمَ عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤
#اللّهُمَ الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊
#اللّهُمَ صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم 💚🙏
#حلالم کنید 🙏💔
#علی؟؟!!علییی✋✅
#شهادت آرزومه
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "تنبیه عمومی"🔹 علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ..✅ اما یه بار خیلی جدی ازم خواس
#بدون_تو_هرگز
💢 برای آخرین بار 🌷🔸 این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ..زنگ زد، احوالم رو پرسید ..گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ..✅ وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ..الحمدلله که سالمن .. فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...🙁همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ..مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ..دختر و پسرش مهم نیست ..🔷همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ذوق کردن یا نکردنش برام مهم نبود الکی حرف میزدم که ازش حرف بکشم..خیلی دلم براش تنگ شده بود ...😢💞✅ حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ..تازه به حکمت خدا پی بردم ..شاید کمک کار زیاد داشتم..✔️ اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ..سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک!!!🙄🔸 هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن .🔺 توی این فاصله، علی، یکی دو برگشت ..خیلی کمک کار من بود ..اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ..✅ هر بار که بچه ها رو بغل می کرد، بند دلم پاره می شد ..ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ...😢انگار آخرین باره دارم می بینمش ..نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ..✅ برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ..هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن .. موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن .🔸 همه ... حتی پدرم فهمیده بود ..این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه واقعا برای آخرین بار ... رفت #بدون_تو_هرگز
⭕️ اشباحِ سیاه🔹 حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعتها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ..قاطی کرده بودم ... 😞💢 پدرم هم روی آتیشِ دلم نفت ریخت ..🔴 بر عکس همیشه، یهو بی خبر اومد دمِ در ... بهانه اش دیدنِ بچه ها بود ... امّا چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیکِ شام هم خونه ما موند .. آخر صداش در اومد ..این شوهرِ بی مبالاتِ تو ... هیچ وقت خونه نیست ...😒 به زحمت بغضم رو کنترل کردم ..برگشته جبهه ..🔺حالتش عوض شد ..سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره.. دنبالش تا پایِ در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ..🔵 چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاقِ در ایستاد .. اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ...😓🔸دیگه رسماً داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپندِ روی آتیش ... شب از شدّتِ فشارِ عصبی خوابم نمی برد ..⭕️ اون خوابِ عجیب هم کارِ خودش رو کرد ... خواب دیدم موجوداتِ سیاهِ شبح مانند، ریخته بودن سرِ علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کَند و می بُرد...🌅 از خواب که بلند شدم، صبح اوّلِ وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم درِ خونه مون ..🔷 بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حالِ بهم ریخته من بدجور نگران شد ..بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم.. باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ..♻️ و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمتِ در ..🌹 مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ..چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ..¤ نفس برای حرف زدن نداشتم ..🌺 برای اولین بار توی کلّ عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دستِ مادرم کشید بیرون ...
- برو..و من رفتم...#بدون_تو_هرگز 🌷"بیت المال"اَحَدی حریفِ من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ..🔵 با مجوّزِ بیمارستانِ صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ..📛 دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیرِ آتیش ... 🔥🔥⭕️ به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد..حدس زده بودن کارِ یه دیدبانه و داره گِرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ...😢
📵 علی و بقیه زیر آتیشِ سنگینِ دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباطِ بی سیم هم قطع شده بود ...😔 دو روز تحمّل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسطِ آتیش، تحمّلش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ..🗝 طاقتم طاق شد ... رفتم کلیدِ آمبولانس رو برداشتم ...یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ..خواهر ... خواهر..🚫 جواب ندادم ..🔹 پرستار ... با توام پرستار .💢 دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ..کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟...فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟🗣⛔️ رسماً قاطی کردم .. آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم..
شهدایی
#بدون_تو_هرگز 💢 برای آخرین بار 🌷🔸 این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ..زنگ زد، احوالم رو پرسید ..
می خوام برم حلوا خورونِ مجروح ها ..🔷 فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست..🌷 بغض گلوش رو گرفت ..به جاده نرسیده می زَنَنت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیرِ این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ..🔸- بیت المال اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم مَلک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ..-- و پام رو گذاشتم روی گاز ... 🚐دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتّی جونِ خودم .. #بدون_تو_هرگز
🌷 "وَ جَعَلْنٰا"🔹 "وَ جَعَلْنٰا" خوندم ... پام تا ته روی پدالِ گاز بود ... ویراژ می دادم و می رفتم ..حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ...😔⭕️ آتیشِ دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ..🚷 تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گِرا می دادن...آتیش خیلی دقیق بود ...🔥🔥باورم نمی شد ... توی اون شرایطِ وحشتناک رسیدم جلو ... تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ...😭🔺 با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوتِ خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ..🔸چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم میگشتم...😔🌷غرق در خون تکه تکه و پاره پاره ...بعضی ها بی سر... بی پا... بی دست... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ...😢تعبیرِ خوابم رو به چشم می دیدم ...🔷 بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ...چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رَمَق، پلک هاش حرکت میکرد...سینه اش سوراخ سوراخ و غرقِ خون ... از بینی و دهنش،خون می جوشید... با هر نفسش حبابِ خون می ترکید و سینه اش می پَرید . . . 😭چشمش که بهم افتاد .. لبخندِ ملیحی صورتش رو پر کرد .. با اون شرایط ..هنوز می خندید..🔶 زمان برای من متوقف شده بود ..سرش رو چرخوند... چشم هاش پر از اشک شد ... محوِ تصویری که من نمی دیدم ... لبخندِ عمیق و آرامی،پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز،توی اون چهره آرام ندیده بودم ..🌷 پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرامِ آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهرِ مادرش خوابیده بود ... 😭😭✍🏼 پ.ن: برای شادی ارواحِ مطهرِ شهدا علی الخصوص شهدای گمنام ...
و شادی ارواحِ مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظارِ بازگشتِ پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات...✅ ان شاء الله به حرمتِ صلوات "ادامه دهنده راه شهدا باشیم" .... نه سربارِ اسلام ...#بدون_تو_هرگز❣ "برمی گردم..."🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوتِ خمپاره ها گم می شد ..از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ..🌷 هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمتِ ماشین می کشیدمش ...🔸آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ..💢 بینِ اون همه جنازه شهید، هنوز یه عدّه باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ..🔵 دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیرِ هم، خفه نشن ..نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ...😔آمبولانس دیگه جا نداشت ..❤️ چند لحظه کوتاه ایستادم و محوِ علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ...
- بر می گردم علی جان ...
برمی گردم دنبالت ....🔹و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری#حجاب🌱
••بــــــانــــــو❕
چادرِتومرورۍبرجاودانگــیحضرٺزینباست✨
#زن_عفت_افتخار
#مردغیرت_اقتدار
#لبیک یامهدی( عج)
#لبیک یاخامنه ای
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
حضرت زینب(س)فرمودند:
در مسیر کربلا برادرم ابالفضل العباس بسیار چادر مرا مرتب میکردند؛
و اکنون که دیگر کنارم نیست؛
بسیار چادرم را می بویم...
بخاطر همینِ که بالای ضریح
حضرت ابوفاضل نوشته :
السلام علی کفیل الزینب الکبری...
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#لبیک یامهدی( عج)
#لبیک یاخامنه ای
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
مداحی_آنلاین_میترسه_دشمن_از_حجاب_زینب_وحید_شکری.mp3
3.96M
مدیونه شیعه به انقلاب زینب ...
میترسه دشمن از حجاب زینب ...
●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنان همہازتباربارانبودند
رفتنــد،ولےادامہدارند🌱
هنــوز ...
+تولدت مبارک برادر شهیدم:)
ًِِ●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
آنان همہازتباربارانبودند رفتنــد،ولےادامہدارند🌱 هنــوز ...
عزیز برادرم...💔
تواین شب عزیز دعا کن برامون...
دعا کن باعث دراومدن اشک امام زمانمون نباشیم...
دعا کن تو این فتنه های وحشتناک آخرالزمان از راه بدر نشیم...
دعاکن تا زنده ایم تاجوونیم چشم پرگناهمون به جمال دلربای مهدی فاطمه روشن بشه...
توبخواه که ما خیری ندیدم ازاین دعاهای
پر ریا...!💔