eitaa logo
شهدایی
362 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری شهدا🥀 به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔 تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..} با گروهی میجنگید که عاشق شهادت هستند ..] ✍ الشهداء نوشت.....🖤 باید را مثل قاصدک کف دست #و بسپاریشان به دست باد بروند و دیگران شوند ؟!💔 شهادت را هم💔🕊🌷 جانم💔 ی زهراییِ بی نشان💔 # ریسه ی دلم را دخیل میبندم به ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ... شاید که کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔.. عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤 الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊 صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم ؟؟!!علییی✋✅ آرزومه ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "برو دایسون"  ⭕️ یکی از بچه ها موقع خوردنِ نهار ...رسماً من رو خطاب قرار داد... –و
"با پدرم حرف بزن" 💢 پشت سر هم زنگ می زد ... توانِ جواب دادن نداشتم ... 🔹 اونقدر حالم بد بود که اصلاً مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموششت کنم ... 📴 توی حالِ خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد... د –چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت... 👨‍⚕–در رو باز کن زینب ... من پشتِ درِ خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه... 🔷 –دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان.... یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمامِ وجود به مادرم احتیاج داشتم...😢 حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... 💕 تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم... 😭 –دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلاً کی بهت اجازه داده، من رو با اسمِ کوچیک صدا کنی؟... اشک می ریختم و سرش داد می زدم... 🔺–واقعاً ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعاً بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟... ✳️ پریدم توی حرفش... –باشه ... واقعاً بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسمِ ماست ...رضایتِ پدرم رو بگیری قبولت می کنم✔️ 🔵 چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود... –توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟...⁉️ 😳 🔸 آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توانِ حرف زدن نداشتم... 😞 👨‍⚕–باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم.... 🌷–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... 🔷 به زحمت، دوباره تمامِ قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو... و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم.....
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "با پدرم حرف بزن" 💢 پشت سر هم زنگ می زد ... توانِ جواب دادن نداشتم ... 🔹 اونقد
"۴۶ تماس بی پاسخ" 🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ... امّا هنوز به شدت بی حس و جون بودم😞 از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپِ ساده درست کنم ... 🍜 🔸بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ... باورم نمی شد ... 10 تماسِ بی پاسخ از دکتر دایسون...‼️😳 💡با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگِ در بلند شد پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به درِ ورودی رسیدم ...🚪 انگار نصفِ جونم پریده بود... 🔷 در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشتِ در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالتِ خاصی بهم نگاه کرد ... اومد جلو و یه پلاستیکِ بزرگ رو گذاشت جلوی پام... 🛍 👨‍⚕–با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری... این رو گفت و بی معطلی رفت.... ✳️ خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرفِ غذا بود...🍱 با یه کاغذ ... روش نوشته بود... 📃–از یه رستورانِ اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری... نشستم روی مبل....ناخودآگاه خنده ام گرفت....☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🍃 چادر تــو میـــــراث خون دل های خیمـــه نشینـــان ظُهر عاشوراست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چادر-یادگار -مادرم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت سرباز ارتش در درگیری با اشرار در مرز تایباد فرماندار شهرستان تایباد خراسان رضوی: 🔹نیروهای ارتش مستقر در مرز تایباد با انجام گشت و کمین در منطقه تپه سنجدی در نوار مرزی مانع از ورود متجاوزان مرزی و اتباع غیرمجاز به کشور شدند. 🔹در جریان این کمین ۱۰ نفر از متجاوزان مرزی دستگیر شدند اما هنگام انتقال این افراد، گروهی از اشرار و قاچاقچیان به روی نیروهای ارتش آتش گشودند که منجر به شهادت سرباز وظیفه «احمد لطفی» شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهدای 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️رهبر معظم انقلاب؛ چه خبر دارید از آن مرزبانی که در گمنانی ایستاده و جلوی دشمن رو گرفته در چه حاله ...💔 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
⭕️رهبر معظم انقلاب؛ چه خبر دارید از آن مرزبانی که در گمنانی ایستاده و جلوی دشمن رو گرفته در چه حاله
ببین بهانه نیار ....! اگه زبونت چرخیدیه صلوات برا شهدای مظلوممون بفرست ....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب بریم برای معرفی شهید والامقام...😍 "شهید احمدخادم الحسینی"😍✨🍃🕊👇
معرفی شهدا🍁🍁 سردار شهید احمد خادم الحسینی شهر قهرمان پرور شیراز در یکی از روزهای سال 1332 شاهد تولد کودکی از سلالة سرخ شقایق بود . خانوادة مذهبی و متدین خادم الحسینی از همان ابتدا آغوش پرمهر خودرا بر این غریبة کوچک گشود واو را به تبّرک نام نورانی حصرت رسول اکرم (ص)،احمد نامید . احمد روزهای کودکی را تحت توجهات پدر و مادری رنجدیده ودردآشنا سپری نمود ودر آستانةششمین بهار زندگی با شور و حالی وصف نا پذیر قدم در راه کسب علم و دانش گذاشت . تحصیلات وی طی سالیان مختلف در شیراز ادامه یافت وهر چند شهر به علت کمک به هزینة خانواده و مشغله های روزمره از ادامة تحصیل در مدارس روزانه باز ماند ، امّا او که دلی جویای معرفت داشت ،دبیرستانهای شبانه را جهت تحصیل برگزید وپس از چندین سال تلاش مستمر در نهایت با اخذ مدرک دیپلم نتیجة زحمات چنید و چند سالة خودرا دریافت داشت . سردار شهید احمد خادم الحسینی همزمان با حرکت توفندة امت اسلامی در سال 1357عاشقانه به امواج خروشان قیام پیوست وبا مشتهای گره کرده وفریادهای آتشین ،انزجار خودرا از رژیم پلید ستم شاهی اعلام داشت . وی در جریان فعالیتهای سیاسی و مذهبی ،بارها مورد تعقیب و بازداشت نیروهای خود فروختة ساواک قرار گرفت بااین همه دست از تلاش و مبارزه برنداشت وتا لحظة پیروزی به فعالیتهای پیگیر خودادامه داد . ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 شهید خادم الحسینی به شوق دفاع از آرمانهای انقلاب،با عضویت در بسیج ،پایگاههای مقاومت مساجد را جهت همکاری با این نهاد خود جوش مردمی برگزید ودر گشتهای شبانه به مبارزات حق طلبانة خود علیه منافقین و دشمنان همیشة انقلاب ادامه داد . وی از بدو تشکیل سپاه رسماً به عضویت این نیروی مردمی در آمد و اندکی بعد همزمان با آتش افروزیهای ضد انقلاب در غرب کشور ،راهی کردستان گردیده و در شهر پاوه مبارزاتی خستگی ناپذیر را با عوامل دموکرات و ضد انقلاب آغاز کرد. آن عزیزکه یکی دوسال قبل از جنگ دوره های مختلف آموزش نظامی و چتربازی را با موفقیت پشت سر گذاشته بود ،با شروع جنگ ودر هیأت گروههای اعزامی ،راهی خوزستان گردید وبا عنوان مسؤول محور در عملیات پیروزمند فتح المبین شرکت کرد . عملیات بیت المقدس نیز نام او را به عنوان فرماندة گردان در ردیف سرداران نام آور هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند . سردار شهید احمد خادم الحسینی عطش عاشورائی خودرادر بیستم اردیبهشت ماه 1361 با نوشیدن جرعه ای از جام خونرنگ شهادت فرو نشاند وبا زخم های عمیقی که ترکش گلولة تانک دشمن بر پیکر مطهر و نازنین او وارد ساخت ،چونان سروی استوار بر شقایقزار " کوشک " فروافتاد و به افتخار شهادت نایل آمد . پیکر مطهر اوهفت روز بعد ،بردستهای قدرشناس امت شهید پرور شیراز تشییع ودر گلستان دارالرحمة این شهر ودرجوار همرزمان به خون خفته اش به خاک سپرده شد .  ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
شهیدی که با شنیدن اسم مبارک امام زمان(عج)زنده شد😱‼️ پاسدار شهيد احد خادم الحسینی حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بودبراى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمدکه دانستم فرداباامری عجيب مواجه مى شوم.وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر راانجام دهم، به محض ورود به قبردرچهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم وفهميدم باصحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيدراآغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش راخم کردبه نحوى که سر او تا روى سينه خم شدودوباره به حالت اوليه برگشت.درآن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) درموقع تدفين آن عزیز حضور یافته است،حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم. پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرابالابكشند.وقتى آنهاچشمان پرازاشك وحال دگرگون مرادیدندسراسيمه مرااز قبربالاکشیدند و از من پرسيدند:چه شده؟چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ درجواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى راکه من دیدم شما هم مى دیدیدمثل من نمى توانستيد تلقين شهيدراادامه دهيدواضافه کردم کسی دیگر برودوتلقين شهيدرا بخوکندوتمام کند چون من دیگر قادربه ادامه این کار نيستم.برگرفته ازکتاب لحظه های آسمانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وصیت نامه🍁🍁 درضمن حفظ کنید بال‌و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه را ازهر تعرضی . نگذارید این ثمره خون شهیدان وثمره های این انقلاب را کافران ومنافقان ازما بگیرند برادران اگر ما شهیدان واسلام را دوست می دارید ،گوش کنید وبه حرفهای وعملمان عمل کنید . سفارش می کنم بالای سرقبرم ،دورعکسم ،عکس شهیدانی چون آیت ا... مظلوم دکتربهشتی و آقای رجائی و باهنرآیت الله سید عبدالحسین دستغیب وآیت الله شهید مدنی ودیگر شهیدان ازهفتادودوتن بگذارند . به خانواده ام : ازمادر ،پدر،همسر، فرزند ،خواهر، برادران وتمام واقوام خواستارم ضمن اینکه به هیچ عنوان راضی نیستم برایم گریه کنید اگر خواستید ،برای مظلومی حسین ابن علی (ع) ویارانش گریه کنید ،اشکال ندارد ، اینهم با صدای خیلی ملایم سعی کنید نمازهایتان را سروقت بخوانید .برای پیروزی اسلام دعا کنید وازشما می خواهم هیچگاه حتی برای لحظه ای امام را تنهانگذارید فرزندانم را طوری تربیت کنید که درسن پانزده سالگی تمام مسایل شرعی خودشان را بلد باشند ودراین سن بتوانند قران را بخوانند وطوری تربیت شوند که آگاهانه چون خودم طالب شهادت باشند . ازهمسر ومادر وپدرگرامیم کاملا راضی هستم هرگونه محبت که می دانید به همسر و فرزندم داشته باشید اگر فرزند آینده دختر یا پسربود اورا خیلی احترام بگذارید ،اینجانب ممکن است جسما در بین شما نباشم‌اما روحم دایماباشماست. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
وصیت نامه🍁🍁 بسمه تعالی با یاد خدا وبا درود بی پایان به تمام پیامبران بزرگ اسلام وهمچنین با سلام به سرور شهیدان حسین ابن علی (ع ) وبا درود به تمام شهیدانی که درراه خدا جان نثارکردند ،اینجانب احمد خادم الحسینی اعزامی ازشیرازبه تاریخ ۱۰/۲/۶۱ وصیت خودرا آغاز می کنم :ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاءعندربهم یرزقون‌مپنداریدآنهایی که درراه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند ودرنزد خدا روزی دریافت می کنند . برادران عزیزمسلمان وهمینطور خواهران گرامی مسلمان ازشما خواهانم که امام عزیزمان حضرت آیت الله خمینی را تنهامگذارید وپیروی کنید ایشان ویاران ایشان را خداوند همگی شما ها را برای اسلام حفظ فرمایدای‌ملت مسلمان‌جهان‌نگذاریدکافران ومنافقان برشما تسلط پیدا کنند امام درباره شما ها فرمودند : ای دریای انسانها بپاخیزید اینجانب شرمنده هستم که نتوانستم خدمتی که باید به جهان اسلام می کردم و نکردم . ازبرادان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواستارم نگذارید اشخاص منحرف بداخل شما نفوذ کنند یا سرپرست شما شوند وهر کار که رأیشان بود بکنند .دایما بیدارباشید وکوششتان براین باشد که این انقلاب روز بروز گسترده تر گردد وبرادران باافکاراسلامیشان وعملشان به این حرکت سرعت بخشند .  ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
وصیت نامه🍁🍁 ازهمسرم خواستارم اگردوست‌داشت ،راضیم‌پس ازدنیاآوردن فرزندم با هرمسلمان ومتعهد و با ایمانی ازدواج کند . ازخدا برای آمرزش گناهانم طلب مغفرت کنید .برادران باز سفارش می‌کنم ‌امام و آنهایی که بال وپر ایشانند تنها نگذارید واین اشخاص را مثل جان‌حفظ‌ کنید کوشش کنید روزبروز برتقوایتان‌ افزوده گردد. ازخداوند پیروزی اسلام وطول عمرامام وکسانیکه ایشان ‌را پیروی می‌کنند توفیق خدمت بیشتر را خواستارم . دوستدار ودعا گوی همه مسلمین ،احمد خادم الحسینی . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی برای حفظ اسلام ،برای حفظ قران ، خمینی را نگهدار . پایان.🖤 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری شهدا🥀 به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔 تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..} با گروهی میجنگید که عاشق شهادت هستند ..] ✍ الشهداء نوشت.....🖤 باید را مثل قاصدک کف دست #و بسپاریشان به دست باد بروند و دیگران شوند ؟!💔 شهادت را هم💔🕊🌷 جانم💔 ی زهراییِ بی نشان💔 # ریسه ی دلم را دخیل میبندم به ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ... شاید که کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔.. عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤 الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊 صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم ؟؟!!علییی✋✅ آرزومه ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "۴۶ تماس بی پاسخ" 🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود
"احساست را نشان بده" 🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد... ⭕️ هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود... –با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟... ❇️ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوتِ دو ماهه اش رو شکست... 👨‍⚕ –واقعاً از پزشکی با سطحِ توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه.... 🔹 –از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه.... 👨‍⚕ –من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم... 🔸–پس چطور انتظار دارید ... من احساسِ شما رو قبول کنم؟... منم احساسِ شما رو نمی بینم... 🖱آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون... 💢 تمام روز از شدتِ عصبانیت، صورتش سرخ بود... 😡 چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه... 🚷 سه روز هم اصلاً بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد... 📳 گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود... –دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان... ⛲️ رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای... 👨‍⚕ –چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ... - حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغِ اتاق تون روشن شد ...💡 که فقط بهتون غذا بدم ...🍱❤️ - حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساسِ من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟...⁉️
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "احساست را نشان بده" 🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در
"زنده شون کن" 🔺 پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ... ساکت که شد ... چند لحظه صبر کردم... 🔹–احساس قابلِ دیدن نیست ... درک کردنی و حس کردنیه... حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید ... احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالاتِ هورمونیه ... غیر از اینه؟ ... شما که فقط به منطق اعتقاد دارید ...چطور دم از احساس می زنید؟... ⁉️ 👨‍⚕–اینها بهانه است دکتر حسینی ... بهانه ای که باهاش ... فقط از خرافات تون دفاع می کنید... کمی صدام رو بلند کردم... ✅ –نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود ... عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد ... نزدیک به ۲۰۰۰ سال از میلاد مسیح می گذره ...شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ ... یا از مرگِ انسانی جلوگیری کنید؟ ... تا حالا چند نفر از بیمارها، زیرِ دستِ شما مُردن؟ ... اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مُردن ... زنده نمی کنید؟ ... اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون ... زنده شون کنید... سکوتِ مطلقی بین ما حاکم شد ... 🔵 نگاهش جورِ خاصی بود... حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره... 🔶 آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم... –شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ... من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید ... از من انتظار دارید ... احساسِ شما رو از روی نشانه ها ببینم ... اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ... شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟... ❓ با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد...😤 👨‍⚕–زنده شدنِ مرده ها توسط مسیح ... یه داستانِ خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا ... بیشتر نیست ... همون طور که احساسِ من نسبت به شما کوچیک نبود... ⭕️ چند لحظه مکث کرد... –چون حاضر شدم به خاطرِ شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه......