معرفی شهدا🍁🍁
سردار شهید احمد خادم الحسینی
شهر قهرمان پرور شیراز در یکی از روزهای سال 1332 شاهد تولد کودکی از سلالة سرخ شقایق بود . خانوادة مذهبی و متدین خادم الحسینی از همان ابتدا آغوش پرمهر خودرا بر این غریبة کوچک گشود واو را به تبّرک نام نورانی حصرت رسول اکرم (ص)،احمد نامید . احمد روزهای کودکی را تحت توجهات پدر و مادری رنجدیده ودردآشنا سپری نمود ودر آستانةششمین بهار زندگی با شور و حالی وصف نا پذیر قدم در راه کسب علم و دانش گذاشت . تحصیلات وی طی سالیان مختلف در شیراز ادامه یافت وهر چند شهر به علت کمک به هزینة خانواده و مشغله های روزمره از ادامة تحصیل در مدارس روزانه باز ماند ، امّا او که دلی جویای معرفت داشت ،دبیرستانهای شبانه را جهت تحصیل برگزید وپس از چندین سال تلاش مستمر در نهایت با اخذ مدرک دیپلم نتیجة زحمات چنید و چند سالة خودرا دریافت داشت . سردار شهید احمد خادم الحسینی همزمان با حرکت توفندة امت اسلامی در سال 1357عاشقانه به امواج خروشان قیام پیوست وبا مشتهای گره کرده وفریادهای آتشین ،انزجار خودرا از رژیم پلید ستم شاهی اعلام داشت . وی در جریان فعالیتهای سیاسی و مذهبی ،بارها مورد تعقیب و بازداشت نیروهای خود فروختة ساواک قرار گرفت بااین همه دست از تلاش و مبارزه برنداشت وتا لحظة پیروزی به فعالیتهای پیگیر خودادامه داد .
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁
شهید خادم الحسینی به شوق دفاع از آرمانهای انقلاب،با عضویت در بسیج ،پایگاههای مقاومت مساجد را جهت همکاری با این نهاد خود جوش مردمی برگزید ودر گشتهای شبانه به مبارزات حق طلبانة خود علیه منافقین و دشمنان همیشة انقلاب ادامه داد . وی از بدو تشکیل سپاه رسماً به عضویت این نیروی مردمی در آمد و اندکی بعد همزمان با آتش افروزیهای ضد انقلاب در غرب کشور ،راهی کردستان گردیده و در شهر پاوه مبارزاتی خستگی ناپذیر را با عوامل دموکرات و ضد انقلاب آغاز کرد. آن عزیزکه یکی دوسال قبل از جنگ دوره های مختلف آموزش نظامی و چتربازی را با موفقیت پشت سر گذاشته بود ،با شروع جنگ ودر هیأت گروههای اعزامی ،راهی خوزستان گردید وبا عنوان مسؤول محور در عملیات پیروزمند فتح المبین شرکت کرد . عملیات بیت المقدس نیز نام او را به عنوان فرماندة گردان در ردیف سرداران نام آور هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند . سردار شهید احمد خادم الحسینی عطش عاشورائی خودرادر بیستم اردیبهشت ماه 1361 با نوشیدن جرعه ای از جام خونرنگ شهادت فرو نشاند وبا زخم های عمیقی که ترکش گلولة تانک دشمن بر پیکر مطهر و نازنین او وارد ساخت ،چونان سروی استوار بر شقایقزار " کوشک " فروافتاد و به افتخار شهادت نایل آمد . پیکر مطهر اوهفت روز بعد ،بردستهای قدرشناس امت شهید پرور شیراز تشییع ودر گلستان دارالرحمة این شهر ودرجوار همرزمان به خون خفته اش به خاک سپرده شد .
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهیدی که با شنیدن اسم مبارک امام زمان(عج)زنده شد😱‼️
پاسدار شهيد احد خادم الحسینی
حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بودبراى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمدکه دانستم فرداباامری عجيب مواجه مى شوم.وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر راانجام دهم، به محض ورود به قبردرچهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم وفهميدم باصحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيدراآغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش راخم کردبه نحوى که سر او تا روى سينه خم شدودوباره به حالت اوليه برگشت.درآن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) درموقع تدفين آن عزیز حضور یافته است،حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرابالابكشند.وقتى آنهاچشمان پرازاشك وحال دگرگون مرادیدندسراسيمه مرااز قبربالاکشیدند و از من پرسيدند:چه شده؟چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ درجواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى راکه من دیدم شما هم مى دیدیدمثل من نمى توانستيد تلقين شهيدراادامه دهيدواضافه کردم کسی دیگر برودوتلقين شهيدرا بخوکندوتمام کند چون من دیگر قادربه ادامه این کار نيستم.برگرفته ازکتاب لحظه های آسمانی
وصیت نامه🍁🍁
درضمن حفظ کنید بالو پرهای امام عزیز و ولایت فقیه را ازهر تعرضی . نگذارید این ثمره خون شهیدان وثمره های این انقلاب را کافران ومنافقان ازما بگیرند برادران اگر ما شهیدان واسلام را دوست می دارید ،گوش کنید وبه حرفهای وعملمان عمل کنید . سفارش می کنم بالای سرقبرم ،دورعکسم ،عکس شهیدانی چون آیت ا... مظلوم دکتربهشتی و آقای رجائی و باهنرآیت الله سید عبدالحسین دستغیب وآیت الله شهید مدنی ودیگر شهیدان ازهفتادودوتن بگذارند . به خانواده ام : ازمادر ،پدر،همسر، فرزند ،خواهر، برادران وتمام واقوام خواستارم ضمن اینکه به هیچ عنوان راضی نیستم برایم گریه کنید اگر خواستید ،برای مظلومی حسین ابن علی (ع) ویارانش گریه کنید ،اشکال ندارد ، اینهم با صدای خیلی ملایم سعی کنید نمازهایتان را سروقت بخوانید .برای پیروزی اسلام دعا کنید وازشما می خواهم هیچگاه حتی برای لحظه ای امام را تنهانگذارید فرزندانم را طوری تربیت کنید که درسن پانزده سالگی تمام مسایل شرعی خودشان را بلد باشند ودراین سن بتوانند قران را بخوانند وطوری تربیت شوند که آگاهانه چون خودم طالب شهادت باشند . ازهمسر ومادر وپدرگرامیم کاملا راضی هستم هرگونه محبت که می دانید به همسر و فرزندم داشته باشید اگر فرزند آینده دختر یا پسربود اورا خیلی احترام بگذارید ،اینجانب ممکن است جسما در بین شما نباشماما روحم دایماباشماست.
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
وصیت نامه🍁🍁
بسمه تعالی
با یاد خدا وبا درود بی پایان به تمام پیامبران بزرگ اسلام وهمچنین با سلام به سرور شهیدان حسین ابن علی (ع ) وبا درود به تمام شهیدانی که درراه خدا جان نثارکردند ،اینجانب احمد خادم الحسینی اعزامی ازشیرازبه تاریخ ۱۰/۲/۶۱ وصیت خودرا آغاز می کنم :ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاءعندربهم یرزقونمپنداریدآنهایی که درراه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند ودرنزد خدا روزی دریافت می کنند . برادران عزیزمسلمان وهمینطور خواهران گرامی مسلمان ازشما خواهانم که امام عزیزمان حضرت آیت الله خمینی را تنهامگذارید وپیروی کنید ایشان ویاران ایشان را خداوند همگی شما ها را برای اسلام حفظ فرمایدایملت مسلمانجهاننگذاریدکافران ومنافقان برشما تسلط پیدا کنند امام درباره شما ها فرمودند : ای دریای انسانها بپاخیزید اینجانب شرمنده هستم که نتوانستم خدمتی که باید به جهان اسلام می کردم و نکردم . ازبرادان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواستارم نگذارید اشخاص منحرف بداخل شما نفوذ کنند یا سرپرست شما شوند وهر کار که رأیشان بود بکنند .دایما بیدارباشید وکوششتان براین باشد که این انقلاب روز بروز گسترده تر گردد وبرادران باافکاراسلامیشان وعملشان به این حرکت سرعت بخشند .
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
وصیت نامه🍁🍁
ازهمسرم خواستارم اگردوستداشت ،راضیمپس ازدنیاآوردن فرزندم با هرمسلمان ومتعهد و با ایمانی ازدواج کند . ازخدا برای آمرزش گناهانم طلب مغفرت کنید .برادران باز سفارش میکنم امام و آنهایی که بال وپر ایشانند تنها نگذارید واین اشخاص را مثل جانحفظ کنید کوشش کنید روزبروز برتقوایتان افزوده گردد. ازخداوند پیروزی اسلام وطول عمرامام وکسانیکه ایشان را پیروی میکنند توفیق خدمت بیشتر را خواستارم . دوستدار ودعا گوی همه مسلمین ،احمد خادم الحسینی .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی برای حفظ اسلام ،برای حفظ قران ، خمینی را نگهدار .
پایان.🖤
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارتنامه تصویری شهدا🥀
#تقدیم به روح مطهر لاله های بی نشان🕊🌷💔
#أنتم تقاتلون قوماً عشقوا الشهادة ..}
#شما با گروهی میجنگید که
عاشق شهادت هستند ..]
✍#خادم الشهداء نوشت.....🖤
#گاهی باید
#آرزوهایت را مثل قاصدک
#بگذاری کف دست
#و بسپاریشان به دست باد
#تا بروند و
#سهم دیگران شوند
#وَ؟!💔
#گاهی شهادت را هم💔🕊🌷
#اخوی جانم💔
#لاله ی زهراییِ بی نشان💔
# ریسه ی دلم را دخیل میبندم به
#ضریح ِ چشمهــــــایت و مزار بی نشانت💔 ...
شاید که #اجابت کند مادرمان زهرا س ، التماس ِ #شفاعتِ شهادتــــــِ زهرا گونه ام را💔..
#اَللّهُمَ عَجِل لِوَلیَکَ الفَرَج بَه حَقَ زِینَب مُضطَر س💔🖤
#اللّهُمَ الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊
#اللّهُمَ صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم
#علی؟؟!!علییی✋✅
#شهادت آرزومه
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "۴۶ تماس بی پاسخ" 🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود
#بدون_تو_هرگز
"احساست را نشان بده"
🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد...
⭕️ هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود...
–با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟...
❇️ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوتِ دو ماهه اش رو شکست...
👨⚕ –واقعاً از پزشکی با سطحِ توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه....
🔹 –از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه....
👨⚕ –من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم...
🔸–پس چطور انتظار دارید ... من احساسِ شما رو قبول کنم؟... منم احساسِ شما رو نمی بینم...
🖱آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون...
💢 تمام روز از شدتِ عصبانیت، صورتش سرخ بود... 😡 چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه...
🚷 سه روز هم اصلاً بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد...
📳 گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود...
–دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان...
⛲️ رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای...
👨⚕ –چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ...
- حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغِ اتاق تون روشن شد ...💡 که فقط بهتون غذا بدم ...🍱❤️
- حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساسِ من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟...⁉️
شهدایی
#بدون_تو_هرگز "احساست را نشان بده" 🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در
#بدون_تو_هرگز
"زنده شون کن"
🔺 پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ...
ساکت که شد ... چند لحظه صبر کردم...
🔹–احساس قابلِ دیدن نیست ... درک کردنی و حس کردنیه... حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید ... احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالاتِ هورمونیه ... غیر از اینه؟ ...
شما که فقط به منطق اعتقاد دارید ...چطور دم از احساس می
زنید؟... ⁉️
👨⚕–اینها بهانه است دکتر حسینی ... بهانه ای که باهاش ... فقط از خرافات تون دفاع می کنید...
کمی صدام رو بلند کردم...
✅ –نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود ... عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد ...
نزدیک به ۲۰۰۰ سال از میلاد مسیح می گذره ...شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ ... یا از مرگِ انسانی جلوگیری کنید؟ ... تا حالا چند نفر از بیمارها، زیرِ دستِ شما مُردن؟ ...
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مُردن ... زنده نمی کنید؟ ... اونها رو به زندگی برگردونید
دکتر دایسون ... زنده شون کنید...
سکوتِ مطلقی بین ما حاکم شد ...
🔵 نگاهش جورِ خاصی بود... حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره...
🔶 آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم...
–شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ... من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید ...
از من انتظار دارید ... احساسِ شما رو از روی نشانه ها ببینم ... اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ...
شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟... ❓
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد...😤
👨⚕–زنده شدنِ مرده ها توسط مسیح ... یه داستانِ خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا ... بیشتر نیست ... همون طور که احساسِ من نسبت به شما کوچیک نبود...
⭕️ چند لحظه مکث کرد...
–چون حاضر شدم به خاطرِ شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ...
اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🤍✨•
اما حالا هستم ...
#کلیپ
#حجاب
#چادر
#زن_عفت_افتخار
#چادر-یادگار -مادرم
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
مادرگفت:نرو،بمان!
دلممیخواهدپسرم
عصاۍدسٺمباشد
گفت:چشمهرچہتوبگویۍ
فقطیڪسؤال!
میخواهۍپسرتعصاۍ
ایندنیایتباشدیاآندنیا؟!
مادرشچیزۍنگفت
وبااشڪبدرقہاشڪرد(:!
#شھیداحمدمشݪب"
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
🍁معرفی شهدا🍁
شغل: پاسدار
تاریخ تولد: 15تیر1344
محل تولد: کرمان
تاریخ شهادت: 5شهریور1362
محل شهادت: کردستان (پیرانشهر)
شهید یوسف داورپناه در 15تیر1344 در کرمان چشم به جهان گشود. او مقطع دبستان را با موفقیت به پایان رساند. سپس وارد مقطع متوسطه شد و تحصیلات خود را تا پایه سوم رشته برق ادامه داد. وی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد. پس از ایجاد اغتشاش از سوی گروهکهای منافقین و ضدانقلاب در غرب کشور داوطلبانه به منطقه کردستان رفت و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران پیرانشهر، به مبارزه با منافقین و ضدانقلاب پرداخت. سرانجام در 5شهریور1362 حزب منحله دموکرات با هجوم به منزل شهید وی را به اسارت گرفتند و پس از شکنجه فراوان او را به شهادت رساندند و پیکر مطهر این شهید بزرگوار را مثله کرده به مادرش برگرداندند.
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
جزئيات شهادت شهيد دارپناه:مادر شهید یوسف داورپناه درباره جزئیات شهادت یوسف میگوید:من مظلومترین مادر شهید هستم، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم سر بریدند، شکم بچهام را پاره کردند و جگرش را در آوردند.با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائماً به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفات زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است.افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود.از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاریام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدتهاست پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته..یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچهها با دیدنت یاد مادرشان میافتند و دلشان میگیردرنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخصاش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را میشناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکردههایشان را غافلگیر و در بند کرده بود.شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم.●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
🍁معرفی شهدا🍁نیم ساعتی به اذان مانده بودکه بیدار شدم، دیدم دمکراتها روی دیوارهای خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکراتها بیرون خانه هستند.
گفت: آن ها هیچکاری نمیتوانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکراتها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آنها نمازش را خواند و تمام کرد.اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمدهاید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، میخواستند یوسف را ببرند.
یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاههای مردم روستا شرمسار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شدید.گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادتها قبول نیست.گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند…
صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کردهایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد.
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
تدفین شهید:من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند، بدن یوسفم تکه تکه شده بود، انگشتهایش، جگرش، اعضا و جوارحش…گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن… در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دستهایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکههای جسدش پاشیدم…
با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم، با دستهای خودم، خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من میگفت که آرام باش و بگو لا اله الله…امروز با گذشت سالها مزارش در منطقه به امامزاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجتهای زیادی گرفتهاند، قبر یوسف و پیکر تکهتکهاش امروز محبوب و آرامبخش مردم منطقه است.
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادرشهید
گفت :من مظلوم ترین مادرشهیدم😭😭💔
#شهدا-شرمنده -ایم😔🥀
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●کانال شهدایی🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]