eitaa logo
شهدایی
359 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
توهیاهوی عالم توشلوغی شهر تورنگ ولعاب های مجازی توناب بمون تک بمون ساده بمون بی آلایش بمون ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
🌷🕊️
شهدایی
🌷🕊️
توصفشون دعواسرسربندیاحسین یافاطمه بود،،،!!!
رای مادرانتخابات به یک شهید زنده!✌️ کسی انتخاب کنیدکه سوارقدرت باش نه قدرت سواراون! ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
رهبر انقلاب : در انتخاب بایستی دقت کرد. تأکید میکنم به وعده و حرف اعتماد نکنید. ‎. به گذشته شخص نگاه کنید. کارآمدی را با حرف نمیشود تشخیص داد. ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
دلم گره خورده ی تاروپودفرش های حرمت شده،،،،
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ‌۹۹ _درگیریها خونه به خونه بود،.. سخ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰۰ _پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزاده ها رو بیشتر تجهیز کنه! و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید _میگن آمریکا و اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟ و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه ای ماتش برد.. و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد _نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن! سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره عشقش چکید _اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما مثل کوه پشتتون وایسادیم! اینجا فرماندهی با حضرت زینبِ(س)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن! و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد.. و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت _ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته. و دیگر داریا هم نبود که رو به مصطفی بی ملاحظه حکم کرد _باید از اینجا برید! نگاه ما به دهانش مانده و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد _ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت زینبیه تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا. به قدری صریح صحبت کرد.. که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد _میدونم کار و زندگی تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید! بوی افطاری در خانه پیچیده.. و ابوالفضل عجله داشت به زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد... شاید هم حس میکرد ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰۱ شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته..که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده ای از اتاق بیرون رفت.. و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم _چرا باید بریم؟ قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت.. و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد _زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا... که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد _شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم. به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت احساسش پیدا بود... ابوالفضل قدمی را که به سمت پله های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید _یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟ مصطفی لحظه ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد.. و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست _وقتی خواهرتون رو ببرید زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید! و انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم... و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد _زینب جان یه لحظه برو تو اتاق! لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم... مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده... و هیچ حسی حریف مهربانی اش نمیشد.. که رو به من خواهش کرد _دخترم به برادرت بگو افطار بمونه! و من مات رفتار ابوالفضل.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰۲ مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد... انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد.. و او یک جمله از دهان دلش پرید _من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام! کلماتش مبهم بود.. و خودش میدانست آتش عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم شرم روی پیشانی اش نم زد.. و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد _ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه. و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد... ارتش آزاد هنوز وارد شهر نشده.. و تکفیری هایی که از قبل در داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... مصطفی در حضرت سکینه(س) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد... ابوالفضل مرتب تماس میگرفت.. هر چه سریعتر از داریا خارج شویم، اما خیابان های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حرم حضرت سکینه(س) پناه میبردند... مسیر خانه تا حرم طولانی بود... و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد... صورت خندان و مهربان این ،از وحشت هجوم تکفیری ها به شهر، دیگر نمیخندید... و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم... خیابانهای داریا را به سرعت می پیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد... چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد.. که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند... تمام تنم از ترس سِر شده بود،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون منوربه نورشهدا☺️✋ وضوقبل ازخواب یادتون نره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌷✨🌷✨🌷✨🌷 🕊️💚قرارصبحـ💫ـگاهی💚🕊️ ✨🌷دعای فرج 🌷✨ إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،و زمين تنگ‏ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى‏ تنها بر تو اعتماد است،خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،پس به حق ايشان به ما گشايش ده،گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت‏كنندگان منيد،و يارى‏ام دهيد كه تنها شما يارى‏كنندگان منيد،اى مولاى ما اى صاحب زمان،فريادرس،فريادرس،فريادرس، مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب،اكنون،اكنون،اكنون،با شتاب،با شتاب،با شتاب،اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. ✨🌷✨🌷✨🌷 🌺بیاآرامش دنیای نفـ💚ـس گیر🌺 ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
✨✨✨
🖇 🌱 از بنده می‌پرسند: «برای امام‌زمانم چه‌کار کنم؟» می‌گویم باشید، داشته باشید. مبادا کنید که باعث شود سرتان را پایین بیندازید ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
منتظرباشیدتادقایقی دیگه شرح مختصری از زندگی این شهید والامقام براتون بذارم☺️🥰
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
🌱معرفی شهدا ولادت/کودکی🕊️ شهید محمد غفاری در۳۰دی ماه ۱۳۶۳همزمان بااذان صبح در همدان به دنیاآمد،تقارن جالبی بود.حتی شهادت محمدهم همزمان بااذان صبح بود. ازدوران کودکی باپدرش راهی مسجدشد، شش یا هفت ساله بود که به عضویت بسیج درآمد، یک شلواربسیجی می پوشیدیک تسبیح هم می گرفت دستش می رفت مسجد.ودرهیئت ابوتراب باجان ودل فعالیت می کرد. محمدارادت ویژه ای به حضرت علی اکبر داشت. عاشق سپاه بود،دردانشگاه امام حسین درس خواند.بعدهم در تهران مشغول به کارشد،درمقطع کارشناسی درس خواند.وحتی باهمکاری یکی از فرماندهان درزمینه مسائل نظامی کتاب نوشت.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
«ولایت پذیر»🕊️ محمدبسیارولایت مداربود،نسبت به مقام معظم رهبری ارادت خاصی داشت . می گفت هرچی آقاگفت مابایداطاعت کنیم . درفتنه سال۸۸جهت گیری محمدفقط ولایت فقیه بود.آن زمان محمددرتهران ساکن بودوکامل درمتن ماجراقرارداشت. دربحث ولایت پذیری و همچنین تسلیم بودن دربرابر فرمان خدامی گفت:«ولایت پذیری به زبان وحرف راحت است،ولی درعمل خیلی سخت است.امیرالمؤمنین درب خیبرراازجاکندوکسی جرئت مقابله با آن حضرت را نداشت ،اماایشان مطیع وگوش به فرمان پیامبروولی خودش بود.تاجایی که به ناموسش جسارت کردندوجلوی چشمان حضرت ،همسرش راشهیدکردند،بازهم تحمل کردچون ازطرف پیامبرمأموربه صبربود،مولای مادست به قبضه شمشیرنبردند!اینطوری بایدازولایت دم زدنه بازبان!!» او عاشق لبخند رضایت آقابودخودش راسربازکوچکی برای ولایت می دانست و به این موضوع افتخارمی کرد.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
«دانشگاه »🕊️ _دندانپزشکی محمدرشته تجربی درس می خواند.بااین که دربسیج وهیئت بسیارمشغول بوداماازشاگردان ممتاز دبیرستان بودومعدل زیرهجده نداشت. محمدبارتبه ۱۰۰۰درکنکوردررشته دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیرازقبول شد. اما بااین وجودمحمدعاشق سپاه بودوبرای همین ازدانشگاه انصراف دادوبه سمت سپاه رفت ومعتقدبود؛ سپاه ضمن این که محیط خوبی داره ،لحظه به لحظه اش عبادت محسوب می شه. مادرش می‌گفت:من خیلی دوست داشتم محمدپاسداربشه ،وقتی گفت می خوام پاسداربشم خیلی خوشحال شدم.برایش ۱۴۰۰۰صلوات نذرکردم تاقبول بشه. دوسال بعدازدوران دانشجویی اش در دانشگاه امام حسین به خاطر ویژگی های خاصی که داشت به یگان ویژه «صابرین» معرفی شد. درسال ۱۳۸۳محمدوارددانشگاه امام حسین شد.دردوران دانشجویی ودردوره های چتربازی ،دوره جنگل ،زندگی درشرایط سخت ،دوره راپل واعتمادبه نفس یکی از شاگردان نمونه بود.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
«ازدواج»🕊️ محمدمعیارهای جالبی برای ازدواج داشت ازجمله این که می گفت :«خداتوفیق داده ماخادم نوکراهل بیت باشیم دوست دارم همسرم هم کنیزحضرت زهراباشه.»مذهبی بودن بخصوص حجاب و اصالت خانوادگی از معیارهای اصلی بود. مراسم خواستگاری مصادف بودباسالروزازدواج حضرت علی (ع)وحضرت فاطمه (س). محمدبادخترخاله خودش ازدواج کرد. همسرش می گوید؛درمراسم خواستگاری به من گفت راهی که من انتخاب کردم به شهادت ختم میشه ولی زمینه خوشبختی شمارافراهم میکنم. محمددرآن زمان فقط۲۰هزارتومان حقوق می گرفت اما ازاین که دیدم انقدرباتدبیروافق دیدش وسیع درازدواجم بااوتردیدنکردم وجواب مثبت دادم.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
«جبهه شمال غرب»🕊️ _گروهک تروریستی پژاک _عبدالمالک ریگی پژاک شعبه ای از گروه پ،ک،ک است.این گروهک برای اقدام ضد امنیتی علیه جمهوری اسلامی شکل گرفت وحدودسال۱۳۸۳توسط آمریکایی هاازبدنه پ،ک،ک جداشد. آنهادرایران بودن ونیروهای این گروه عمدتاازکشورهای سوریه ،ترکیه وعراق هستند. تمام فعالیت آنهابااجازه مستقیم آمریکاست وازسال۱۳۶۰درشمال غرب کشور دارای مقرهایی بودامافعالیت نظامی نداشتند.امابعدازپایان جنگ واردفازدیگری شد. ودرسال۱۳۸۳باشهادت سردارشهیدقهاری ،سپاه به طور مستقیم بااین گروهک درگیرشد. پس ازتصرف این مکان پ ،ک،ک اعلام کردبااین شرایط نمی توانیم بمانیم .بنابراین واردمذاکره وپذیرش خواسته های ماشدند. قرارشدبه مدت یک ماه مصادف با ماه مبارک رمضان آتش بس باشد. اواخر ماه این گروهک مرتب اعلام میکردحاضریم باشمامذاکره کنیم وحیات وممات مابه منطقه «جاسوسان »است به همین علت اجازه دهید که مادراین منطقه بمانیم . بادرخواست آنان موافقت نکردیم وگفتیم حتی یک وجب از خاک کشورمان نبایددردست شماباشد. آنهاهم اعلام کردن ازارتفاعات قطمان عقب نشینی نمی کنند. ماازپاسگاه «دولتو»به سمت روستاشروع به احداث جاده کردیم و درگیری شروع شد.باشهادت دونفرازبرادران بومی آتش بس نقص شدوبرای گرفتن«قطمان»به آن هاحمله ورشدیم . «احمددنیز»یکی ازمسؤلان گروهک تروریستی پ,ک،ک گفته بود:وقتی «قطمان»به دست نیروهای سپاه افتادکمرماشکست. عصر همان روزتصرف قطمان برنامه ریزی برای ارتفاع«جاسوسان»صورت گرفت. سحرگاه ۱۳شهریور۱۳۹۰کارپاکسازی دامنه «جاسوسان»تارسیدن به قله آغازشد.
شهدایی
«جبهه شمال غرب»🕊️ _گروهک تروریستی پژاک _عبدالمالک ریگی پژاک شعبه ای از گروه پ،ک،ک است.این گروهک برا
چریک های پ،ک،ک همان کسانی هستند که ارتش ترکیه راباآن عظمت به زانو درآورده اند. امادرمقابل فرزندان انقلاب ویاوران رهبراینگونه شکست راپذیرفتند.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
«شهادت»پروازدرسحرگاه همزمان بااذان صبح🕊️🌷 شهید «محمد غفاری» از اعضای یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درروزیکشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ در ارتفاعات «جاسوسان» واقع در سردشت همزمان بااذان صبح وبه همراه یازده تن دیگر از اعضای گردان شهیدجعفرخانی به شهادت رسید. روایت شهادت این گردان ۱۲نفره دلاوررااززبان سردارپاکپورفرمانده نیروی زمینی سپاه بخوانید؛👇🏻 ساعات آغازین روزیکشنبه ۱۳شهرویرسال ۱۳۹۰بودکه کارراآغازکردیم. دراین منطقه گردان شهیدجعفرخانی ازسمت چپ ارتفاع حرکت کرد.برنامه این بود که این گردان ارتفاع «جاسوسان»رابه تصرف خود درآورد. یک گردان دیگرنیزدرسمت راست ودوگردان دیگر هم به عنوان نیروهای تامین آماده بودند.به این ترتیب سنگرهای کمین یکی یکی پاکسازی شدونیروهابه سمت بالای ارتفاع حرکت کردند. درگیری تقریبادرنوک قله بود گردان جعفرخان شروع به تیراندازی کرد.نیروهای پژاک سنگرهایی داشتند که قابل تشخیص نبودوازهمین سنگرهاشروع به تیراندازی کردند. دراین محل جعفرخان و تعدادی ازنیروهایش به شهادت رسیدند.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
خوابی که برادرشهیدغفاری بعدازشهادت درعالم رویادید👇🏻 یک بار تو عالم رویا دیدمش و گفتم: داداش چه خبر؟ چرا دیگه به ما سر نمی‌زنی؟ گفت: امیر جان اینجا خیلی سرمون شلوغه! من همراه شهید رضایی و جعفرخانی تو یه حجره هستیم! ما مسئول شدیم اعمالی که برخی بنده‌های خدا انجام می‌دهند محاسبه کنیم و بیاریم محضر حق تعالی! محمد، شهید چیت‌ساز رو خیلی دوست داشت. گفتم: محمد، از علی آقا چه خبر؟ گفت اون‌ها جایگاهشون با ما فرق می‌کنه. ولی امشب می‌بینمشون! گفتم: کجا؟ گفت: تو حسینیه! معمولاً شب‌های جمعه همدیگه رو می‌بینیم. پرسیدم: راستی مداح مراسم شما کیه؟ گفت: اینجا آقا امام زمان (عج) برای ما می‌خونه. امشب قراره آقا برامون دعای کمیل بخونه.
شهدایی
خب رفقاامروزمون هدیه میکنیم به این شهید والامقام «شهیدمحمدغفاری»😍 🌷🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌ع
بعدازشهادت این شهید والامقام ورفتارپدربزرگوارش؛ وقتی خبرشهادت محمدقطعی شدپیراهن مشکی برای پدرم آوردیم که بپوشدامااوقبول نکرد! پدرگفت:برای مرده هامشکی می پوشیم اما برای شهیدنه! مشکی نشانه عزاوغم است اماشهیدکه غم نداره!درشهادت محمدمن عزادارنیستم،اصلابرای چی عزاداری کنم؟ خدالطف کرده ویک هدیه بزرگ به ماداده .بعدماعزاداری کنیم ؟!من اعتقاددارم شهید زنده است مگرآدم برای زنده عزاداری می‌کنه ؟! پدرادامه داد:یک موضوع دیگر هم این است که مابایدبه دشمن ثابت کنیم ایستاده ایم وهیچ حرکتی نمی کنیم که آنهاخوشحال شوند.بااین کارمی خواستم تودهنی محکمی به دشمنان بزنیم وبه همشون بفهمونیم که ماازشهادت باکی نداریم. بلکه شهادت مایه عزت وافتخارماست .البته خداروهم شاکرم که به من صبر دادوگفتم خدایااگراین هدیه مادرپیشگاهت پذیرفته شده،به من نشان بده که الحمدالله خداوند هم این صبرروبه ماعنایت کردتاازاجرمون چیزی کم نشه!