مثلاً اربعین بری حرم بگی :
من غرق ِ دنیامم فکری به حالم کن ؛
خیلی بدی کردم آقا حلالم کن . .🥲
آیت الله فاطمی نیا؛
این همه در اینترنت و کتاب هامی گردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته،این همه این دروآن درمی زنی چی شدآخر؟
توهنوزجواب مادرت تلخ می دی!
می خوای بشی (سالک)بنده خدا؟!
#تلنگرانه
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما که کشتی نجاتی جزشمانداریم
دست گیرمان باش آقا!!
#هشت
🕗ساعت سلام
ارادت شهید میر قاسم میر حسینی به امام حسین ع
مدتی بود که زیارت عاشورای لشکر تعطیل شده بود. حاج قاسم مرا دید و پرسید: پس زیارت عاشورا چه شده؟
گفتم به علت نبود مداح خوش صدا تعطیل است. حرفم را برید و گفت: این هم شد دلیل. در جبهه اسلام، عَلَم زیارت عاشورا نباید بر زمین بماند.
از آن به بعد، هر وقت می آمد و می دید که لنگ مداحیم، خودش میکروفون را بر می داشت و شروع می کرد: السلام علیک یا ابا عبد الله.
راوی: مهدی صوفی
🌷🌷🌷
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]
مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یک در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست.
جلوتر که رفتم دیدم یک انگشت راست. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بوده با امام حسین (ع) در عصر عاشورا. روضه ای بر پا شد.
راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام،
🥺🥺🥺🥀
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]
مداحی آنلاین - تکلیفم معلومه - رسولی.mp3
4.09M
تکلیفم معلومه
دفاع از عمومه
اگه بمونم که جفا میشه
اگه که برم کربلا میشه
#مهدی_رسولی
#زمینه
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•[@Martyrs16]
شهدایی
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُعَلَىالْحُسَیْنِوَعَلىعَلِىِّبْنِالْحُسَیْنِ وَ عَلىاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَ
🖤💚🏴💚🖤
🏴اَلسَّلامُعَلَىالْحُسَیْنِوَعَلىعَلِىِّبْنِالْحُسَیْنِ وَ عَلىاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَلىاَصْحابِالْحُسَیْنِ
🖤رمان معرفتی و بصیرتی #ماه_آفتاب_سوخته
💚قسمت ۵ و ۶
رباب برای چندمین بار نگاهی به بیرون اتاق انداخت، در دلش شور و غوغایی به پا بود، نمیدانست این غوغا برای چیست؟ اما دلشوره ای آشنا بود، از همان نوع که زمان شهادت مولایش علی علیه السلام و مولایش حسن علیه السلام بر جانش افتاده بود.
بیرون را نگاهی انداخت و از آمدن مولایش حسین علیه السلام ،ناامید شده بود که صدای سکینه بلند شد:
_مادر، بچه بیدارشده و گمانم بی قرار شماست و شیر میخواهد.
رباب آخرین نگاه را کرد و پردهٔ ضخیم و خاکی رنگ جلوی در را پایین انداخت و به سمت سکینه که کنار گهوارهٔ کودک دو ماهه اش نشسته بود رفت.
سکینه با آمدن مادرش، کودک را از گهواره برداشت و به محض نشستن رباب ، او را در آغوش مادر قرار داد.
مادر عبدالله را در آغوش گرفت و کودک که انگار منتظر بوییدن عطر تن مادر بود، شروع به دست و پا زدن کرد.
رباب دست کوچک او را در دست گرفت و گفت:
_چه دلبری هم میکنی عبدالله...بیا و شیر بخور و زودتر بزرگ شو، تو باید سربازی باشی که در جوار پدرت مشق دین کنی و برای اسلام شمشیر بزنی...
سکینه که برادر دو ماههاش را بسیار دوست میداشت، بوسهای از دست او گرفت و گفت:
_من دوست دارم مانند پدر که گاهی عبدالله را علی صدا میکند ، او را علی صدا کنم...
لبخند رباب پررنگ تر شد، مشت سکینه که دست عبدالله را در دست داشت، در دست گرفت و بوسه ای از دستان فرزندانش چید و گفت:
_پدرت حسین از فرط علاقه به مولایمان علی علیه السلام، تمام پسرانش را علی میخواند...
بغضی گلوی رباب را گرفت و ادامه داد:
_آخر علی بسیار مظلوم است، ما در روزگاری هستیم که معاویه خدعهها میکند و حکم کرده که مولایم علی را در منبرها سب و لعن کنند و هرکس نام علی را بر روی فرزندانش بنهد، بیدرنگ سر پدر و فرزند را قطع میکند...آخر مظلومیت تا کجا؟ ولیّ بلا فصل پیامبر باشی و عالم و آدم و تمام دنیا به حقانیتت شهادت بدهند و اینچنین بردن نامت مجازات داشته باشد؟! براستی که اینان از اسلام نامش را به عاریت گرفتهاند تا دنیایشان را با آن بسازند، اما تا کی و کجا؟! بالاخره پیک مرگ در خانهٔ آنها را میزند، این دنیا خدعه کردند، آن دنیا را چه میکنند؟! هعی دخترم...بله اگر پدرت هزاران پسر هم داشت نام همه را علی میگذاشت...نام علی از نام خدا گرفته شده و هرکس در صدد حذف نام علی برآید همانا در صدد حذف نام خدا از زندگی و دنیاست....
در این هنگام همهمه ای از بیرون بلند شد، سکینه که خوب میدانست مادرش دلباختهٔ پدر هست و امشب بیشتر از قبل دلتنگ اوست ،به سرعت از جا بلند شد و به سمت در اتاق رفت و چند لحظه بیرون رفت و بعد با هیجانی در صدایش داخل اتاق شد و گفت:
_مادر....پدر گویا از مسجد النبی آمده است و دوباره عزم رفتن جایی دارد و مردان قبیله را هم به حضور خوانده...
قلب رباب به شدت شروع به تپیدن کرد، نگاهی به چهرهٔ همچون ماه علیاصغر کرد و گفت:
_زودتر بخور پارهٔ تنم...میخواهم بدانم پدرت چه میکند و کودک که انگار حرف مادر را خوب میفهمید، سینهٔ پر از شیر را رها کرد و شروع به دست و پا زدن و خندیدن نمود..
ولیدبن عتبه، حاکم وقت مدینه از تخت حکمرانیاش پایین آمد و درحالیکه نامهٔ یزید را با دستش بر کف دست دیگرش میکوبید شروع به قدم زدن کرد. او در کار خود و امری که یزید کرده بود درمانده بود و با خود میگفت:
_بالاخره شتر مرگ هم پشت در خانهٔ معاویه نشست، معاویهای که آنچنان حکمرانی بر بلاد شام و سرزمینهای مسلمانان داشت که چشم جهانی را خیره میکرد، بالاخره مُرد، همان کسی که در روزگار خلیفهٔ دوم امارت شام را به او دادند و زمانی که بعضی اطرافیان عمر به خاطر حیف و میل بیت المال شکایت او را پیش عمر بردند،
عمر در جوابشان گفت:
_جوان قریش و آقازاده اش را به حال خود وانهید...
واین یعنی که معاویه همه جانبه از سمت خلیفه دوم حمایت میشد و همین حمایت ها بود که او را گستاخ نمود و رودر روی خلیفهٔ زمانش ،علی بن ابیطالب قرار داد.
علی بن ابیطالب علیه او قیام کرد و اگر #نیرنگ عمروعاص و #نفاق امت نبود، نامی از معاویه هم نبود.
اما عمرو عاص قرآن به نیزه کرد و مردم نادان قرآن ناطق را ندیدند و روی به پارههای قرانی کردند که دخیل معاویه بود برای رسیدن به قدرت و او با این خدعه ها به قدرت رسید و نتیجه اش شد، تبدیل حکومت از خلافت به پادشاهی که معاویه چونان پادشاهان زندگی میکرد و برخلاف عهدی که با حسن بن علی بست، برای خود جانشین تعیین نمود.
وقتی کسی چون معاویه بر مسند قدرت نشست، راهی را رفت که ابتدای آن را عمر کلید زده بود، عمردر ابتدای خلافتش حکم کرد حدیثی از پیامبرصل الله علیه واله روایت نشود و تمام احادیثی را که از پیامبر صل الله علیه واله به جا مانده بود آتش زد و راویان حدیث را در مدینه و اطراف خود به نوعی زندانی کرد تا به جایی نروند و حدیثی نقل نکنند و از آن طرف شخصیت های دروغینی همچون کعبالاحبار یهودی را به عنوان راوی حدیث بر مسند سخن نشاند تا ظاهر بینان مسلمان را به بیراهه کشد و در روایاتی که آنان نقل میکردند فضائل علی و اولادش را مخفی کرد و برای خود و دیگر اصحاب رسول، فضائل تراشید..
معاویه که شاگرد تیزبینی در مکتب استادش عمربن خطاب بود، این رویه را ادامه داد و در دوران حکومتش فضائل اهلبیت را به طور کامل محو کرد و حتی احادیث جعلی در عیوب آن بزرگواران ساخت و پرداخت و منتشر نمود.
ولید سری تکان داد و زیر لب گفت: _براستی که معاویه دین اسلام را به انحراف برد و فشار بر شیعیان علی را آنچنان زیاد کرد که در شام کسی علی را به راستی نمیشناسد و هرکس نام علی را میشنود، لعن میکند او را ، چرا که راویان حدیث معاویه، علی را دشمن اسلام و دشمن خدای مسلمانان معرفی کردند و حال با مرگ معاویه و وصیتش گمانم قصد داشته هیچ نامی از اسلام محمدی نماند..
آخر من چگونه از حسین بن علی برای یزید بیعت بستانم؟! همه میدانند که یکی از شرطهای حسن بن علی برای صلح اجباریاش همین بود که معاویه جانشینی برای خود قرار ندهد..
وای خدای من! من چه کنم؟!
در این هنگام ولید بر سر جای خود ایستاد و بلند فریاد زد:
_آیا هنوز مروان بن حکم نیامده؟!
او باید مشورت می کرد و تصمیم داشت که با مروان در این باره به شور بنشیند.
صدای سرباز از بیرون در بلند شد:
_هم اکنون مروان بن حکم رسید..
🖤ادامه دارد....
💚نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
✨﷽✨
🌷✨🌷✨🌷✨🌷
🕊️💚قرارصبحـ💫ـگاهی💚🕊️
✨🌷دعای فرج 🌷✨
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است،خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،پس به حق ايشان به ما گشايش ده،گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايتكنندگان منيد،و يارىام دهيد كه تنها شما يارىكنندگان منيد،اى مولاى ما اى صاحب زمان،فريادرس،فريادرس،فريادرس، مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب،اكنون،اكنون،اكنون،با شتاب،با شتاب،با شتاب،اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.
✨🌷✨🌷✨🌷
🌺بیاآرامش دنیای نفـ💚ـس گیر🌺
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 کنکور، قمار استعدادسوزی
🔻ام اس، یکی از بیماریهای رایجِ پشت کنکوریهاست.
🔻کنکور، یک رقابت غلط و ارزشگذاری نابهجا در مورد استعدادهاست.
🔻بنیان تقسیم مسئولیت و شغل را نابود میکند.
🔻چقدر این استعدادها لطمه میخورند و در جهت صحیح، پرورش پیدا نمیکنند.
🔻کلاس درس، بسیاری از اوقات استعدادسوز است.
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عباس گفت: «اگه بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم
باید سبک زندگی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم
باید یه زندگی ساده و دور از تجملات داشته با عشق باید اساس زندگیمون باشه»☝️🏻🍃
میگفت: «زن و شوهر باید یار و همدم هم باشند تا به کمال برسند»🌱
به ادامه تحصیل تاکید میکرد و میگفت: «میشود در کنار زندگی،تحصیل را هم ادامه داد»📚
خودش را برایم اینگونه معرفی کرد: «انسانی تلاشگر،آرمانگرا،دست و دلباز،اهل محبت،پرکار و متعهد به پاسداری از انقلاب اسلامی»😇
همسر#شهیدعباسدانشگر
●کانال شهدایی🕊
●اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج🕊
[@Martyrs16]