استادرائفےپور:
با یہ آتئیست(خدا ناباور) داشتم بحث میکردم، وقتے کار بہ جایی رسید کہ دیگہ جواب منطقی نداشت بهم بده گفت:
بہ قرآن ؛خدا وجود ندارههه!😂🚶🏻♂
🌱|@Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بانوی اهل سنت انگلیسی که از شهادت حضرت زهرا شیعه شد
🍃 من بهم ریختهام، کاش که دَرهَم بخری
#کانال شهدایی🕊
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلاگر ها و غذای کرایه ای 💯📛😱
#فازتونچیهاخع؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای حل مسئله فیزیک توسط شهید #شهریاری که رهبر انقلاب نقل کردند.
[@Martyrs16]
#شهیدانه
نامش عبدالمطلباَڪبرے بود
زمان جنگ توے محل ما مڪانیڪے🚘 میکرد و چون ڪر و لال بود ،خیلیا مسخره اش مےڪردن.
یه روز سر قبر پسر عموےشهیدش
{شهیدغلامرضا اکبری}
عبدالمطلب ڪنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر ڪشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اڪبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش ڪردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر ڪرد و با دست، نوشتهش رو پاڪ کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از ڪنارمون رفت…
🖇فرداے اون روز عازم جبهه شد و دیگه
ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد🥀 و پیڪرش رو آوردن.
جالب اینجا بود ڪه دقیقا جایی دفن شد ڪه برای ما با دست قبر خودش رو ڪشیده بود و مسخرهش ڪردیم!
← وصیت نامہ ش خیلی سوزناڪ بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یڪ عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!🙂
یڪ عمر هر چی میخواستم به مردم محبت ڪنم، فڪر ڪردن من آدم نیستم و مسخرهم ڪردن!😞
یک عمر ڪسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.💔
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امامزمان (عج) حرف میزدم.😊
آقا خودش گفت: تو ✔️شهید میشی...
#شهید_عبدالمطلب_اڪبری🌙
[@Martyrs16]
#خاطرهایازشهیدابراهیمهادی 🕊
عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
•••{🥀♥️}•••
یادے میکنێم از (شهیددانیالغازیضاوی)
▪️#معرفی_شھید
شهیددانیالغازیضاوی
تولد⇦ ۱۳۶۶.۱۲.۱
شہادت⇦ ۱۳۹۳.۱۰.۲۸-قنیطره
وضعیتتاهل⇦ متاهلبایڪفرزند
آدرسمزار⇦ روضةالشہدایشهرکخیام-لبنان
• • •
آقا دانیال احساس می کرد هنوز به جایگاهی نرسیده است که لیاقت شهادت را داشته باشد اما به خاطر صفات برجسته اش لیاقت و استحقاق شهادت را داشت من یک بار به او گفتم"تو آن قدر خوبی که دنیا و اهلش لیاقت این همه خوبی تو را ندارد" آخرین باری که به خانه آمد قبل از رفتن،من و ملیکا را به مشهد و زیارت امام رضا علیه السلام فرستاد و من آنجا هیچ دعایی نکردم جز اینکه خدا شهادت را نصیبش کند...
آقا دانیال ۲۸ دیماه سال ۱۳۹۳ در منطقه مزرعة الامل استان قنیطره مورد حمله بالگردهای توپدار رژیم صهیونیستی واقع شد و به شهادت رسیدند.