4_5911272689028304909.m4a
1.99M
💔🌱
بہ غریبہها نگو حال بدت
تو اوج مشکلاتی بگو الحمدالله
اما تو خلوتات با صاحبت درد و دل کن
-براۍاهـلدل :))
[@Martyrs16]
🌹«آشنایی با یک شهید دهه هفتادی»🌹
نام شهید : عباس دانشگر
محل تولد : سمنان
تاریخ ولادت : ۱۳۷۲/۲/۱۸
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰
سن : ٢٣ سال
محل شهادت : حومه جنوبی حلب - سوریه
محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان
_____________________
"نحوه شهادت"🕊|
عباس در ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ در منطقه
خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با،
موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید.
فرمانده اش سردار اباذری به او لقب
"جوان مومن انقلابی" داد و با ؛
دلی پر از اندوه این چنین گفت :
«مجموعه سپاه یکی از فرماندهان
شجاع و مدیر خود را از دست داد.»
"قسمتی از وصیتنامه شهید"📩¦
مرضی بالاتر از این؟
چرا درمانی برایش جستوجو نمیکنیم؟
روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم،
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مردهام،
تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن؛
خدایا! بهحرمت پای خستهی رقیه(س)، بهحرمت نگاه خستهی زینب(س)، بهحرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده.
"کتاب های مربوط به شهید"📚|
لبخندی به رنگ شهادت ،
آخرین نماز در حلب ،
تاثیر نگاه شهید ،
دردهایم کو؟
شادۍ ࢪوح همه شهـدا
#صـلواتــے هدیه فـࢪمایید.. |💐|
داستان #دایرکتی_ها 📵
قسمت۵
کم کم داشتم بهش عادت میکردم
مدام برام نحوه استفاده داروهای گیاهی رو میفرستاد..
اوایل با اکراه قبول میکردم
اما بعدش با شوق و ذوق استقبال میکردم..
دیر اومدن های کیوان هم تقریبا دائمی شده بود
چند باری باهاش بحث کردم..
گفتم خسته شدم از این وضعیت؛
تنهایی کلافه ام میکنه...
اونم مدام میگفت خب چیکار کنم تو این اوضاع بیکاری و اقتصاد خراب..
توقع داری کارمو از دست بدم بیام بشینم تو خونه کنار تو؟!
صد بار بهت گفتم بچه دار بشیم قبول نکردی..
گفتم چرا هر چی میشه پای بچه رو میکشی وسط؟!
مگه برا فرار از تنهایی باید مادر بشم!!!
همین بحثای بیخود و بی جهت من با کیوان،جرقه راحت حرف زدن با افشین رو روشن و روشن تر کرد!
انگار مجوز درد و دل با افشین برام امضا شد!
بحثایی که بین من و کیوان پیش میومد؛همه رو برا افشین تعریف میکردم
اونم با حوصله تمام گوش میکرد..
و با حرفاش آرومم میکرد!
این اولین بار بود با جنس مخالف به غیر از همسرم صحبت میکردم و انقدر راحت سبک میشدم!
نه بحثی در کار بود..
نه تشری..
نه حرف بچه ای که من بهش آلرژی پیدا کرده بودم!
متاسفانه ارتباطمون بیشتر شد..
ساعت ورود و خروج کیوان رو بهش گفته بودم،تا توی اون زمان پیام نده..!
اونم زمانی که سرکار بود و بیرون از خونه بهم پی ام میداد..
همه چت ها رو هم قبل اومدن کیوان پاک میکردم.
پیام خاصی بینمون نبود،اما خودم خوب میدونستم که کارم اشتباهه!
برا همین چندین بار از ترسم چک میکردم تا خیالم راحت باشه که پیاما پاک شده..!
رفته رفته پیامهای افشین از درد و دل و کمک فراتر
ادامه دارد...
📝 نویسنده: فاطمه_قاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای جمع شهیدانم آرزوست...
کانال شهدایی
➺@Martyrs16