eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
و شلمچه زیبایی اش را برای ما به جا گذاشت ، شاید راهمان را از آنجا بگیریم...:) @Martyrs16
نمازشان را در خون خواندن تا ما نمازمان را در آرامش بخوانیم ، با نماز به خدا نزدیک تر شوید . Ꮺــیدانه @Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏یه‌بچه‌وقتی‌دلش‌مادرش‌رو‌میخواد دیگه‌با‌هیچی‌آروم‌نمیشه، تمام‌اسباب‌بازی‌های‌دنیا‌رو‌بهش‌بدی گریه‌میکنه‌،میگه‌فقط‌مامانمو‌میخوام! کِی‌میشه‌رابطه‌ما‌با‌خدا‌،اینجوری‌بشه @Martyrs16
اللهم الرزقنا فڪھ ، فتح المبیـݩ ، شلمچھ ، هویزه ...!
شهدایی
#قسمت_هفتم . #رفافت_مقدمه_شباهت ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خواهرها نمیکرد 😑 . پشت سرشون رفتیم
-ولی نداره که. اینهمه راه اومدی بعد یه نماز نمیخوای بخونی؟؟ . -نمیدونم چی بگم... تو نماز خوندن بهم یاد میدی؟!😶 . . -چرا که یاد نمیدم گلم☺با افتخار آجی جون.😊😊 . سمانه هم همه چیزوبا دقت بهم یاد میداد و منم کم کم یادم میومد ذکرها و نحوه گفتنش . دو رکعت نماز برای مامان بزرگ خوندم😊 . خیلی دوست داشتم آقای فرمانده من رو در حال نماز خوندن میدید😐😐 . شاید اصلا مامان بزرگ بهانه بود و به خاطراون نماز خوندن یاد گرفتم که باز دوباره جلوش ضایع نشم😕😕نمیدونم 😔 . اما این نمازم هرچی بود قربتا الی الله نبود و نتونستم مثل آقا سید و سمانه تو سجده بعدش درد و دل کنم و هر چی زور زدم اشکی هم در نیومد😕 . . بعد نماز تو حال خودمون بودیم که برا سمانه اس ام اس اومد و بعد خوندنش گفت: . -ریحانه جان پاشو بریم حسینیه . -چرا؟! نشستیم دیگه حالا😕 . -زهرا پیام داد که آقا سید برای اعضای اجرایی جلسه گذاشته و منم باید باشم. تو هم که اینورا رو بلد نیستی. . -باشه پس بریم فهمیدم تو این جلسه سید مجبوره رو در رو با خانم ها حرف بزنه و چون زهرا هم بود میخواستم ببینم رابطشون چه جوریه😐😐 . -سمانه؟!😯 . -جانم؟؟😊 . -منم میتونم بیام تو جلسه؟؟😕 . متاسفم عزیزم.ولی فقط اونایی که اقا سید اجازه میدن میتونن بیان.جلسه خاصی نیستا هماهنگی در مورده سفره . . -اوهوم...باشه 😔 . جلسه تو اطاق بغل حسینیه خواهران بود و منم تو حسینیه بودم..داشتم با گوشیم ور میرفتم که مینا بهم زنگ. . -سلام ریحانه. خوبی؟؟چه خبر؟! بابا بی معرفت زنگی..پیامی چیزی؟!😑😑 . -من باید زنگ میزدم یا تو..اخه نپرسیدی زنده رسیدیم یا نه😕😕😐 . . -پی ام دادم ولی جواب ندادی😕 . -حوصله چک کردن ندارم😟 . -چه خبرا دیگه.همسفرات چه جورین؟! . -سلامتی...آدمن دیگه😃ولی همه بسیجین . -مواظب باش اونجا به زور شوهرت ندن😂😂 . -نترس اگه دادن برا تو هم میگیرم😄😄 . - بی مزه😐حالا چه خبراخوش میگذره😉 . - بد نیست جای شما خالی😊 . - راستی ریحانه . - چی؟! . - پسره هست قد بلنده تو کلاسمون😆 . - کدوم؟!😯 . - احسان دیگه.باباش کارخونه داره😉 . ...✌️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا یکی از ویژگیهای آقا مهدی لباسهایش بود که همیشه مرتب و منظم بود. یک روز از ایشان پرسیدم برادر خادم شما لباسهایت را کجا اتو می کنی ؟ گفت اینجا وسیله ای برای اینکار نیست. من موقع خوابیدن لباسها را زیر پتو قرار می دهم. لباسها خود به خود صاف می شوند. شهید محمدمهدی‌ خادم‌الشریعه‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @Martyrs16
شهدایی
📆 خب پس تمرینات امروز‼️ ➕پست ها و نکات رو بخون و نت بردار❕ ➕انتظارات و اهداف کوچیک براساس نکات جلس
میدونی اینکه خودتو از بقیه پنهون میکنی اصلا با خودسازیت نمیخونه🚶‍♂🚶‍♂ اینکه آخرین بازدیدت بسته اس یعنی یکاری میخوای بکنی که نیستی کسی بفهمه‼️ عجیبه نه؟؟ شخصی که خودسازی میکنه از هیچ موقعیتی نباید غافل بشه😁 چه معنی میدهدlast seen recently؟😂
شهدایی
میدونی اینکه خودتو از بقیه پنهون میکنی اصلا با خودسازیت نمیخونه🚶‍♂🚶‍♂ اینکه آخرین بازدیدت بسته اس یع
کلا نمیدونم چرا بعضیامون برعکس عمل می‌کنیم...نمونش😐⇩ مورد ۱: اون چیزایی که باید از دید بقیه پنهون نگه داریمشون رو هویدا می‌کنیم📣 مورد ۲: اونوقت یچیزایی که لزومی برا پنهان کردنشون نیست رو مخفی می‌کنیم از دید بقیه{مثل همین last seen}🔕 ⇦برا مورد اول بخوام مثال بزنم: نمونش اینه که گاهی کارای خوبمون رو که اصلا لزومی نداره بقیه بفهمن رو تلاشی برا پنهانشون نمی‌کنیم که هیچ!اتفاقا برعکس! بقیه بفهمن کلی ذوق می‌کنیم از ته دلمون😑 {بلانسبتمون ریا از نوع واقعیش شاید😂} 💢البته اینم بگم...منظورم این نیست که برا اخلاص باید همیشه خوبیا رو پنهون کنیما❌ خب اتفاقا یجاهایی که می‌بینیم اطرافیانمون حق پذیرن، امکانش هست که اوناهم از کارمون الگو بگیرن و به انجام کار و ترویجش تشویق بشن یا تجربه هامون می‌تونه واسشون کلی ثمربخش باشه، اینجاها اخلاص درواقع به این معناست که ما بقیه رو از کار خوبمون مطلع کنیم✅ {ریا از نوع مفید و لازمش و نوع دیگری از اخلاص😁}
شهدایی
کلا نمیدونم چرا بعضیامون برعکس عمل می‌کنیم...نمونش😐⇩ مورد ۱: اون چیزایی که باید از دید بقیه پنهون نگ
ولی یکسری جاها واقعا دلیلی نداره کارامون آشکار باشه {نمونش موقعیتایی که حتی ریا از نوع مفید هم جواب نمیده‼️} ولی متاسفانه جار میزنیمشون📢🚶🏻‍♀...همین کارای خوبی رو که دلیلی واسه ریای مفیدش وجود نداره🖐🏻 🌿اینجاها نمیایم پنهون کاری کنیما😐 اونوقت بجاش یجاهایی پنهون کاری میکنیم که نباید بکنیم🤦🏻‍♀ ✔️نمونش همین آخرین بازدید🚶🏻‍♀ ⇦خب پنهان کردنامون رو بجای مواردی که نیاز نیست، بیاریمشون تو موارد لازم {مثل کارای خوبی که گفتیم پنهانی باشن بهتره، بعضی حالات و خواب های معنویمون و...}
شهدایی
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 #قسمت_چهل_و_ششم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : خواستگاری پدرم هر چن
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : تو یه احمقی همون طور که سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و زیر چشمی به آرتا نگاه می کردم ... با شنیدن کلمه احمق، جا خوردم ... - آقای هیتروش گفت من یه احمقم؟ ... - نه ... اون نجیب تر از این بود بگه ... من دارم میگم تو یه احمقی ... فقط یه احمق به چنین جوان با شخصیتی جواب منفی میده ... و بعد رو کرد به آرتا و گفت ... - مگه نه پسرم؟ ... تا اومدم چیزی بگم ... آرتا با خوشحالی گفت ...  - من خیلی لروی رو دوست دارم ... اون خیلی دوست خوبیه... روز پدر هم به جای پدربزرگ اومد مدرسه ... دیگه نمی فهمیدم باید از چی تعجب کنم ... اونقدر جملات عجیب پشت سر هم می شنیدم که ... - آرتا!! ... آقای هیتروش، روز پدر اومد ... ولی قرار بود که ... - من پدربزرگشم ... نه پدرش ... اون روز روزیه که بچه ها پدر و شغل اونها رو معرفی می کنن ... روز پیرمردهای بازنشسته که نبود ... دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ... مادرم می خندید ... پدرم غذاش رو می خورد ... و آرتا با هیجان از اون روز و کارهایی که لروی براش کرده بود تعریف می کرد ... اینکه چطور با حرف زدن های جالبش، کاری کرده بود که بچه های کلاس برای اون و آرتا دست بزنن ... و من، فقط نگاه می کردم ... حرف زدن های آرتا که تموم شد ... پدرم همون طور که سرش پایین بود گفت ...  - خوب، جوابت چیه؟ ... ⬅️ادامه دارد... @Martyrs16 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
شهدایی
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 #قسمت_چهل_و_هفتم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : تو یه احمقی همون طو
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : نام های مبارک من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم ... ولی لروی چنان محبت اون رو به دست آورده بود و باهاش برخورد کرده بود که در مدت این دو سال ... آرتا کاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود ... هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروی همین طور بود ... مهریه من، یه سفر کربلا شد ... و ما به همراه خانواده هامون برای عقد به آلمان رفتیم ... مرکز اسلامی امام علی "علیه السلام" ... مراسم کوچک و ساده ای بود ... عکاس مون دختر نوجوان مسلمانی بود که با ذوق برای ما لوکیشین های عکاسی درست می کرد ... هر چند باز هم اخم های پدرم، حتی در برابر دوربین و توی تمام عکس های یادگاری هم باز نشد ... ما پای عقدنامه رو با اسم های اسلامی مون امضا کردیم ... هر چند به حرمت نام هایی که خانواده روی ما گذاشته بود... اونها رو عوض نکردیم ... اما زندگی مشترک ما، با نام علی و فاطیما امضا شد ... با نام اونها و توسل به نام های مبارک اونها ...✅ پایان🌺🌺🌺 @Martyrs16 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ( ) ♦️ علی : نگران شایعه پایان جنگم! نمیدونم چی قراره بشه؟! از طرفی میدونم این بعثیهای عراق به هیچ عهدی پایبند نیستن... ♦️ حسین :اگه قراره تمومش کنن پس چرا باز باید عملیات کنیم؟! الان باز کلی از بچه های مردم شهید میشن! من شنیدم ابراهیم همت و مهدی باکری هم مخالف این عملیاتن !! شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری میشه به مقام اخلاص رسید🙃⁉️ 👥حاج آقا دانشمند شهدایی [@Martyrs16]
📸 شهادت یک سرباز پلیس در درگیری با اشرار مسلح 🔹شب گذشته مأموران انتظامی استان بوشهر در بندر گناوه، با تعدادی شرور که قصد ناامنی را داشتند به صورت مسلحانه درگیر شدند. 🔹اشرار مسلح که از اقدامات شرورانه خود ناکام مانده با استفاده از تاریکی هوا متواری شدند. 🔹در این درگیری سرباز «سیدنوید موسوی» بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل و ستوان‌یکم «جلیل درازه» مجروح شد. شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
🦋 🍃همیشه در سلام کردن به کوچک و بزرگ سبقت می‌گرفت و همه افرادخانواده ی او شیفته این اخلاقش بودند. 🍃خوش خنده بود و تبسم از لبانش محو نمی‌شد هر زمانی که از خواب بیدارش می‌کردم تا چشمانش را باز می‌کرد لبخندی به من می‌زد و سلام می‌داد؛ هیچ وقت عصبانی نمی‌شد. 🍃از لحاظ مالی ( در دوران کودکی تا ازدواج )خانواده‌اش را درک کند ؛مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینه‌اش را نداشتیم اعتراضی نمی‌کرد و با دوستانش همراه نمی‌شد؛ در همه شرایط احترام من و پدرش را حفظ می‌کرد. 🍃ارادت خاصی به امام حسین(علیه السلام) و حادثه عاشورا داشت، همیشه ایام محرم و صفر در دسته‌های عزاداری پابرهنه شرکت می‌کرد و اصلا اهل تکبر و غرور نبود و در با حضور شهید شیری در جایی غیبت انجام نمی‌گرفت. 🍃اهل صله رحم بود و هفته‌ای یکی دوبار به منزل خواهرش می‌رفت و وقتی متاهل شد زیاد به دیدن ما می‌آمد. 🍃زکریا به خانواده‌های مستمند به خصوص برای تهیه جهیزیه کمک می‌کرد خانواده ی او این موضوع را پس از شهادتش متوجه شدند. شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
❤️ نام : منصور نام خانوادگی : عباسی هفشجانی نام پــــدر : محمد تاریخ تولد : ۱۳۳۶/۱/۹ - هفــشجــان🇮🇷 دیـن و مذهب : اسلام شیعه وضعیت تأهل : متأهل شـغل : پاسدار ملّیت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۹/۱۰ - البوکمال🇸🇾 مــزار : گلـــزار شهـــدای شهـرکُــــرد توضیحات: رزمنـــده و جانبـــاز دفــــاع مقدس، برادر شهید دفاع‌مقدس آیت‌الله عباسی‌هفشجانی ،بازنشستـه سپــــاه پاســــداران، جانبــــاز مدافــــع حـــــرم شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از فرمانده گروهان حضرت علی اکبر شهید شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایۍاین‌‌فضای‌مجازی‌چیـه کـه‌مابھـش‌دلبستیم💔! غرق‌شدیم‌توش... یادمه‌قبلامیگفتن : دنیا‌تو ول‌کن ؛ آخرتت‌روبچسب اما... الان‌میگـم : فضاےِمجازی‌رو ول‌کن دنیاتوبسازواسه‌آخرت‌مشتۍ
حفظ چادر زخم ها را مرحم است دست رَد بر سینه نامحرم است حفظ چادر التیام درد هاست سد محکم در برابر نامردهاست شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐💐 💐💐 💐 🔶 فرمایش ایت الله صافی درمورد👇👇 💚قداست چادر 💚فضلیت چادر حتما دانلود کنید شهدایی [@Martyrs16]
💕معرفی شهید💕 خدایاعاشقم کن🌷✨🌿 امیر حاج امینی بیسیم‌چی گردان انصار لشگر ۲۷ در سال ۱۳۴۰ دیده به جهان گشود.امیر حاج امینی از جمله دلاورمردان عرصه دفاع مقدس است. وی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. وصیت نامه شهید امیر حاج امینی: سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن. شادی ارواح پاک شهداصلوات🌺💥 متولد:۱۳۴۰ شـهادت :۱۳۶۵/۱۲/۱۰ مـحل شـهادت :شلمچه عـملیـات :کربلای۵ مزار:بهشت زهرا.قطعه۲۹،ردیف۶۰ شهید شهدایی [@Martyrs16]