eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند 🔹داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب پس چه شد اینک ثواب ِآن همه یک ندا آمد چرا زدی همسایه ات تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات گفت من در طول گر زدم یک تهمتی ظلم باشد بسوزم، ای خدا کن رحمتی آن ندا گفتا که زدی تهمت بر او طفلکی سال، جمع کرده بودش آبرو شهدایی [@Martyrs16]
شهدایی
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۲۲۹ و ۲۳۰ _.... مثل روم بین خانواده حکمران ها و حل
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۳۱ و ۲۳۲ برای آوردن کتری و قوری تو راه آشپزخونه به سفره بودم که در باز شد و دو عدد خسته‌ی شل و وارفته وارد شدن از دیدن سفره و شنیدن موسیقی صحنه که همانا اسماءالحسنی بود اول یکم تعجب کردن و بعد زدن زیر خنده طبق معمول اول کتایون به حرف اومد: _حسابی نوستالژیش کردیا ببخشید مزاحم خلسه عارفانه تون شدیم ای عابد پرهیزگار! و ژانت غر زد: _باز فارسی! سر سفره از زولبیا بامیه خیلی کم خوردن و نظرشون این بود که اگر چه بسیار چرب و شیرینه و اصلا غذای سالمی محسوب نمیشه ولی خوشمزه است برای من البته هیچکدوم اینها مهم نبود من دنبال یه نشونه بودم که من رو به زندگی دلخواهم وصله پینه کنه توی این دنیای غریب ماه رمضان مثل همیشه پر از آرامش و حس خوب میگذشت و تنها نکته آزاردهنده که حسرت دوری از خونه رو زنده میکرد سحری های یک نفره بود ولی باز جای شکرش باقی بود که برای افطار همسفره داشتم روز شنبه که بعد از یکماه اولین قرار مباحثه بود، سایت باز شده بود و مشغول انتخاب واحد بودم که بچه ها اومدن توی اتاق و کتایون اعتراض کرد: _چرا نمیای پس منتظرتیم ساعت 2 شد! همونطور مشغول کار جواب دادم: _میام الان چند تا واحده زود پر میشه انتخاب کنم الان میام کتایون روی تخت بادی ای که برای خودش آورده بود و توی اتاق گذاشته بود نشست و گفت: _امروز اینجا بشینیم نورش بیشتره! سر تکون دادم: _باشه هر طور راحتید ژانت ایستادی بی زحمت اون دفتر منو از رو میز بده دفتر رو بهم داد و من هم بی مقدمه شروع کردم: _بسم الله الرحمن الرحیم جزء شانزدهم سوره مریم آیه ۶۲؛ ژانت:_ یه چیزی بگم _ آره حتما _ این آیات که درباره مسیح و مریم صحبت میکرد رو خیلی دوست داشتم خیلی قشنگ بودن لبخندی زدم و ادامه دادم: _آیه ۶۲ این هدایا چی هستن؟ چیزی که در بهشت با اون همه امکانات نیست و برای بهشتیان میارن به نظرتون این هدیه ها چی میتونن باشن؟! به نظرم فقط میتونه ملاقات و درک اشخاص و معانی خاصی باشه چون چیز دیگه ای نیست که در بهشت پیدا نشه آیه ۷۲ جهنم بر همه عرضه میشه اما بعضی ها اصلاً خاصیت اشتعال پذیری ندارن! همون رسوباتی که گفتم مثل نفت و آب یکی می سوزه نمی‌سوزه به جنست بستگی داره آیه ۹۰ به ارزش و وزن کلام اشاره داره انسان نادان هر حرفی رو بر زبان جاری می کنه بدون اینکه بفهمه به لحاظ وزنی چه حرف سنگینی زده خدا میفرماید به حرفی که میزنی فکر کن این خیلی سنگینه! بقول امیرالمومنین علی‌بن‌ابی‌طالب  «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست» ژانت:_چقدر قشنگ این جمله ها خیلی دقیق و حکیمانه ست تو این جملات رو از کجا میاری کتاب خاصی داره؟ _آره کتابیه که خطبه ها حکمت ها و نامه های حکومتی ایشون اونجا جمع آوری شده توسط یک تاریخ نگار اهل سنت هم تشریح شده واقعا این کتاب بی نظیره در حکمت و در شیوایی کلام بی اغراق و تعصب میگم هر آدم اهل فضلی باید یک بار این اثر رو بخونه میدونی کلا یک جور خاصی حرف میزنه من اولین باری که حقیقت محبت رو درک کردم با این کتاب بود اصلا با این کتاب و با این شخصیت به دین علاقه پیدا کردم و شروع به تحقیق کردم یعنی به توصیه دختر عموم شروع کردم خوندن همش از خودم میپرسیدم این آدم چرا اینجوری حرف میزنه چرا حرفهاش انقدر در من هیجان و تحسین تولید میکنه! تازه من ترجمه فارسیش رو میخوندم عرببش که اصلا معجزه ست شخصیت های مسیحی زیادی در طول تاریخ با خوندن نهج‌البلاغه به ایشون علاقه پیدا کردم مثلا جرج جرداق محققی که گفته 60 بار این کتاب رو خونده و خیلی به این کلام و این شخصیت اظهار محبت داشت ژانت:_کنجکاو شدم بخونمش! _خب کاری نداره من کتابش رو دارم میارم برات یه نگاهی بهش بنداز بلند شدم و از کتابخانه برش داشتم و به دستش دادم: _بفرما این کتاب مال خودت ژانت ازت نمیگیرمش من خودم یکی دارم اینو انجمن اسلامی هامبورگ بهم هدیه داده ترجمه هم داره کتایون با لحن بانمکی گفت: _کلا هرچی داشته باشی میدی به ژانت مام هویجیم اینجا _آخه تو که نخواستی چرا خودتو لوس میکنی! _حالا مثلاً اگر بخوام مگه داری؟ _آره یکی دارم که مال خودمه فارسی و عربی _خب بیار ببینم! _ واقعاً؟ _ آره مگه چیه اثر تاریخیه دیگه قرآن تونو که خوندیم اینم میخونم ببینم چیه مگه نگفتی ارزش ادبی داره میخوام ببینم منظورت از حکمت چیه چقدر بارته! کتاب رو به دستش دادم: _بیا ولی فقط همین یکی رو دارم نمیتونم ببخشم خوندی پس بده اخم کمرنگی کرد: _خب بابا خسیس... ادامه بده لبخندی زدم و چشمی روی دفترم چرخوندم: _خب آیه ۴۴ قابل توجه جنابعالی : تا قبل از اعلان جنگ با نرم خویی اتمام حجت کن تا تو شروع کننده جنگ نباشی! آیه ۷۰ این موسی ست که داره.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف