#ناے_سوختہ 📚
#قسمت_دوم
#پیشگُفتآر 🦋
–مگه واجب نیست!؟ مگه واجب نیست!؟...
+چی؟ چی واجبه؟!!🤔
–امر به معروف. نهی از منکر.🌿
صدای نفس های طولانی و تند پسر، سرهنگ را نگران میکند.😥
+چرا پسرم. واجبه!!
–پس چرا؟ چرا اینجوری زدنش؟!!😭
ذهن🧠 سرهنگ برای لحظه ای جمع و جور میشود،
چهارراه سیدالشهداء، امر به معروف، نهی از منکر،... و جمله ای مثل مدار در سرش میپیچد.
«جوان طلبهای که به ضرب چاقوی اوباش...»
–#علی! #علی خلیلی !❤️
و سعید زمزمهی خفیف او را با بستن آرام چشم هایش تایید میکند.👌🏻
دست هایش را روی سر سعید میکشد و سرش را به نشانهی تأسف تکان میدهد. او نه حرفی برای گفتن دارد و نه پاسخی برای...😔
🔹برای سوالات مبهم جوانی ۱۹ ساله–هم سن و سال #علی– که پس از چند سال از #علی میپرسد!
🔸برای لبخند ناتمام #علی!
🔹برای رگ بریدهی گردنش!
🔸برای بدن نیمه لمس او!
🔹برای نگاه نگران مادرش که دو سال و نیم نگران بود و یک عمر نگران خواهد ماند!
🔸برای سکوت آنهایی که دست و پا زدن او در خون را با همهی جوانیاش به تماشا نشستند!
🔹برای نه گفتن و نپذیرفتن آمبولانس ها و بیمارستان هایی که امتیاز نامشان از امتیاز بودن جوانی با همهی جوانیاش بیشتر بود!
🔸برای آن همه بیتفاوتی به فریادهای #علی!
🔹و بالاخره برای سنگی که روی آن نوشته شده است....
🌹مُرَّبےِمُجـاهِدشَہــیدعَــلےخَـلیـلے🌹
ولادت: ۷۱/۸/۹ تهران
شهادت: ۹۳/۱/۳ تهران
#اِدامـہ_دارَد...🎈
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@Martyrs16
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....