eitaa logo
شهدایی
362 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ای ماه بی تڪرار من... یٰادَت تٰا اَبَد دَر قلبم باقیست.
شهدایی
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_بیست_و_یکم با همه چیز کنار میومدم، تا اینکه دکتر گفت «نتیجه شیم
اوج فشار زمانی بود که دست روی قلبم گذاشت، هنوز الرحمن تمام نشده،بود. حاجی بهم ریخته بود،دکترها سعی میکردن احیام کنن، و من گوشه ایستاده بودم و فقط نگاه میکردم وحشت و ترس از شب اول قبر و مواجهه با اعمالم یک طرف، هنوز دلم از آرزوی بر باد رفته ام می سوخت. با حسرت به صورت خیس از اشکم نگاه می کردم، با سوز تمام گفتم: _ منو ببخشید آقای من، زندگی من کوتاه تر از لیاقتم بود . غرق در اندوهی بودم که قابل وصف نیست،حسرت بود و حسرت، هنوز این جملات، کامل از میان ذهنم عبور نکرده بود که برداشت، به سمتم میومد، خطاب به فرشته مرگ گفت: _ ؛ بماند. جمله تمام نشده، با فشار و ضرب سنگینی از بالا توی بدنم پرت شدم. _«برگشت، نفسش برگشت»، توی چشم های نیمه بازم دکتر رو می دیدم که با خستگی، نفس نفس می زد و این جمله ها رو تکرار می کرد: _ برگشت،ضربان و نفسش برگشت. * **** هر روز که می گذشت حالم بهتر می شد، بدنم شیمی درمانی رو قبول کرده بود، سخت بود اما دکتر از روند درمان خیلی راضی بود. چند هفته بعد از بیمارستان مرخص شدم، هنوز استراحت مطلق بودم و نمی تونستم درست روی پا بایستم، منم از فرصت استفاده کردم و دوباه درس خوندن رو شروع کردم، یه هفته بعد هم بلند شدم، رفتم سر کلاس، بچه ها زیر بغلم رو می گرفتن، لنگ می زدم، چند قدم که می رفتم می ایستادم، نفس تازه می کردم و راه می افتادم. کنار کلاس، روی موکت، پتو انداختم و دراز کشیدم، بچه ها خوب درس می دادن ولی درس استاد یه چیز دیگه بود،مخصوصا که لازم نبود با واسطه سوال کنم. حاجی که فهمید بدجور دعوام کرد، گفت: _حق نداری بری سر کلاس، میرم برمی گردم سر کلاس نبینمت. منم پتو رو بردم پشت در کلاس انداختم، در رو باز گذاشتم و از لای در سرک می کشیدم، استاد هر بار چشمش به من می افتاد یا سوال می پرسیدم، بدجور خنده اش میگرفت، حاجی که برگشت با عصبانیت گفت: _مگه من به تو نگفتم حق نداری بری سر کلاس؟؟؟ منم با خنده گفتم: _من که اطاعت کردم. شما گفتی سر کلاس نه، نگفتی بیرون کلاسم نه.! از حرف من، همه خنده شون گرفت، حاجی هم به زحمت خودش رو کنترل می کرد،از فردا هماهنگ کرد اساتید میومدن خوابگاه بهم درس می دادن، هر چند، منم توی اولین فرصت که تونستم بدون کمک راه برم، دوباره رفتم سر کلاس، دلم برای کتابخونه و بوی کتاب هاش تنگ شده بود ... 🔴
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا در طول مسير مدرسه سعي داشت قرآن حفظ كند. توي تاكسي هم كه مي‌نشست يا كتاب مي‌خواند يا از حفظ قرآن تلاوت مي‌كرد. مي‌گفتم:«چه آدم عجيبي هستي تو!». مي‌گفت:«وقت طلاست؛ قبول نداري؟». شهید محمدرضا اخلاقی منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص287 بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تمرین تیراندازی شهید عباس دانشگر قبل از شهادت... 🔶ان شاء الله این گلوله ها بر قلب دشمنان ما بشینہ... ☑️ ↫:💛: [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین یکتا 🌹شهدا قرآن می آوردن پست نگیرن... 🛑 الان بعضیا لابی میکنن پست بگیرن... 🔸ما مدئیان صف اول بودیم شهدا را از آخر مجلس چیدند 🌷 💐شادی روح همه شهدا صلوات 💐 [@Martyrs16]
دختر استـــ دیگر !! شاید دلش خواستهـ پیش پدرش بخوابد شاید هم دلش تنگــ بوده..😔 🌸🌿مدیون شهدا وخانواده هاشون هستیم ...🌸🌿شادی ارواح طیبه شهدا صلوات.... شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°°•••°°°🍁🍁🍁°°•••°°° من به دختری در این زمانه فکر نمیکنم، چون عکساشون تو فضای مجازی بیشتر از نمازشونه..!😔 پس وصیتم به شما دختران، ☝️ حیا و عفت زینبــی در کارهاتون هست [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هٔمهٔ میگن شهٔدا رفتن تآ مآ بمؤنیم....! ؤلي من میگم:شهٔدا رفتن تآ مآ دنبآلشؤن بریم......:) 🌱 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین همیشه با قرآن پیدا میکرد. حتی وقت هایی که بین دوتا انتخاب میموند پناه میبرد به قرآن. یک صفحه از قرآن رو باز میکردو با معنی میخوند وروی معانیش تامل میکرد. همیشه بهم میگفت قرآن بخون تا قلبت آرامش پیدا کنه .وقتایی که ازم دور بود یا بود،بی حدواندازه میشدم ک بهش اعتراض میکردم که زودتر بیا میگفت برو قرآن بخون تا خدا قلبتو آروم کنه. وقتی آقارو باردار شدم هرروز یک حرب از قران رو با دقت روی معنیش میخوندم.صوت سوره انعام ،انبیا،یس رو هرروز با صدای بلند درفضای خونه پخش میکردم تا علی هم با قرآن انس بگیره. این کارها بعد از بدنیا امدن علی اقا هم ادامه داشت تا جایی که با صدای قران می خوابید و گریه هاش با صدای قران تموم میشد.و لبخند میزد.اقا محسن هرشب علی اقارو میگرفتن تو آغوششون وبا صدای بلند قرآن میخوندن تا علی اقا بخواب برن... هنوز صدای قران خوندنت تو گوشمه (ع) : وحق الولد علی والدان یحسن اسمه ویحسن ادبه و یعلمه القران ؛حق فرزند بر پدر ان است که نام خوب بر او بگذراد و اورا خوب تربیت کند و قران به او بیاموزد. (صیحی الصالح) ص ۵۴۶،حکمت ۳۹۹ 🎥 شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بدترین تیری که شیطان می زند. 🎙استاد دانشمند ‌‌‌‌ شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┊ ┊ ┊ 🦋 ┊ ┊ 🦋 ┊ 🦋 🦋 خط قرمز ما....🙂 [@Martyrs16]
پیامبر اکرم «ص» : همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد . شهدایی [@Martyrs16]