#شهیدانه
یکی از دوستان میگفت: رفته بودم حسینیه ی لشـگر برای شـرکت در نمازجماعت، اعلام کردند که قرار است بین دو نماز مهدی زینالدین، فرمانده لشـگر، سـخنرانی🎙 کند.
من که از این خبر ذوق زده 😇 شده بودم، چشم گرداندم ببینم فرمانده بین بچه ها هسـت یا نه، که پیدایش نکردم، البته تـا آن روز او را ندیده بودم، اما فکر میکردم اگر در بین بچههـا باشـد، حتمـا از ظاهرش او را خواهم شناخت🤷♂.
⬅️ بعد از نمازظهر، از فرمانده لشگر درخواست شد که برای ایراد سخنرانی تشریف بیاورند. سر من هم مثل سر بقیه به دنبال دیدن فرمانده این طرف و آن طرف میچرخید❓ که دیدم بسیجیای که کنارم نشسته بود از جا برخاست و رفت ایستاد رو به روی جمعیت..
"بسماللهالرحمنالرحیم" را که گفت، یقین کردم که این بسیجی همان فرمانـده ای است که من فکر میکردم بایـد بـا مـا تفـاوت داشـته باشـد.. حرفهـایی هم که زد، مثـل خـودش سـاده و دلنشـین بودند. 😌🌱
← شهید مهدی زینالدین →
📎 راوی: محمدرضا اشعریمقدم
📍پ.ن: واقعا با انصاف ببینیم و مقایسه کنیم چقدر ما رو سریع غرور میگیره وقتی به جایی میرسیم؟! هرچقدر هم کوچیک باشه❕
🚩 #شهداییبشویم ❣
@masjed_alghadir_birjand