eitaa logo
🕌مسجدجامع امام حسن عسکری(ع)(قزوین_کوثر)
1.9هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
11.8هزار ویدیو
74 فایل
﷽ این کانال جهت اطلاع رسانی فعالیت های مسجدجامع امام حسن عسکری (ع) واقع در شهرک کوثر قزوین راه اندازی گردیده است. پیشنهادات خود در رابطه موضوعات فرهنگی و نحوه مدیریت و توسعه مجموعه را با مدیر کانال 👇 در میان بگذارید: @khademmojtah @khademsm
مشاهده در ایتا
دانلود
👧🧒 مهمانی بهار بهار با ناراحتی از ماشین پیاده شد! پشت در خونه مادرجون ایستاد و با اخم گفت: کاشکی الآن نمیومدیم خونه مادرجون. مامان پرسید: چرا؟ بهار گفت: .... دانلود قصه دوم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 مهمانی بهار ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 نذری که قبول شد دستم را زیر شیر آب گرفتم؛ آب کف دستم قلپ قلپ جمع می شد و از لای انگشتانم پایین می ریخت، لب های خشک شده‌ام را به آب، نزدیک کردم. یک نفر از رو به رو داشت نگاهم می کرد. پسرک ژولیده ای با چشمان سیاهش زل زده بود به دستانم... یاد حرف مامان افتادم: با زبان روزه نروی فوتبال! تشنگی امانم را بریده بود! پسر اما هنوز نگاهم می کرد... دانلود قصه سوم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 نذری که قبول شد «استدیو "داستان کودک" » Kids.montazer.ir ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 آجیل مهربونی ـ نخودچی دم گوش پسته گفت؛ مهربان مگه روزه نیست؟ • پسته گفت؛ معلومه که روزه است. ـ نخودچی گفت؛ آخه من خودم دیدم که چند دقیقه پیش یک مشت آجیل برداشت، تازه بار اولش هم نبود .... دانلود قصه چهارم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 آجیل مهربونی ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 مزه‌ی کلوچه‌ها به خودش گفت: - حالا که روزه ام باطل شده یک‌کم بخورم از گرسنگی نمیرم!... وای خیلی خوشمزه است... تا پریا به خودش بیاید، روی زمین پر شده بود از تکه‌های کلوچه. اگر مامان از راه می‌رسید چه؟ ..... دانلود قصه پنجم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 مزه کلوچه‌ها ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ چرخ دستی پربرکت دُم خال خالی، با سرعت توی رودخانه شنا می کرد. خودش را به پایه های چوبی اسکله رساند . صدای قیژ قیژ چرخ دستی را شنید . از همان جا صدا زد بچه ها حامد داره میاد. یعنی حامد برامون چی آورده؟ دانلود قصه ششم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 چرخ دستی پربرکت ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 خانه تکانی دلها تارا کوچولو گفت: من از بابا و مامان خواستم امشب جلوی در ورودی میز بگذاریم و به مردمی که رد می شوند افطاری بدهیم؛ اما بابا گفتند برای اینکار باید از شما اجازه بگیریم. آقای مرادی گفت: به بابا بگو.... دانلود قصه هفتم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 خانه تکانی دلها ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ مهمان‌های خوب رامین و رضا از شاخه‌های نازک آویزان بودند و تاب میخوردند. حسنا با فشار زیادآب، سعی میکرد برگهای حیاط را جارو میکرد. هدی هم از درختها میوه میکند و نیمه خورده میانداخت توی باغچه. مامان و بابا رفته بودند خوراکی برای بچه ها بخرند، سیزده بدرامسال درماه رمضان بود.... دانلود قصه یازدهم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 مهمان‌های خوب ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ قهرمان واقعی بابا نفس عمیقی کشید و گفت:«خودت فکر کن. با مربی‌تون صحبت کن. بعد تصمیم بگیر..» بابا بلند شد و از اتاق بیرون رفت. بعد از شام نغمه کنار بابا نشست و گفت:«نمی‌شه هم روزه بگیرم، هم در مسابقه شرکت کنم؟ دانلود قصه چهاردهم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 قهرمان واقعی ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ ننه نبات آن روز ظهر بعد از نماز همه یکی یکی رفتند. فقط ننه نبات نشسته بود گوشه ی مسجد و ذکر می گفت. چشمش به بچه ها افتاد که با تمام بازیگوشی هایشان حالا فقط فکر آماده کردن مسجد بودند. احساس کرد بیشتر از همیشه دوستشان دارد. بلند شد و دولا دولا با کمک عصا به طرفشان رفت و.... دانلود قصه شانزدهم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 ننه نبات ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ ابـــرک ابرک از خانه خیلی خوشش آمد از آقای باد پرسید «آقای باد مهربان اینجا چه شهری است» آقای باد گفت «مکه» ابرک خوب که نگاه کرد یک عالم فرشته دید که توی آسمان بالا و پایین می‌رفتند. ابرک تا حالا این همه فرشته را یکجا ندیده بود. آقای باد گفت... دانلود قصه هفدهم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 ابـرک ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ آن شب که او نیامد. روز داشت به آخر می رسید ک پرطلا از دور پیدایش شد. پر زد و روی لبه چاه نشست. با ناراحتی گفت: در کوفه خبرهایی بود.. بچه ها با ظرف‌های شیر دور خاته علی جمع شده بودند و برای سلامتی‌اش دعا می کردند، شنیدم که حالش زیاد خوب نیست... دانلود قصه بیست‌ویکم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 آن شب که او نیامد. ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
👧🧒 ※ زمین ساحلی هنوز پای آقای صبوری به کلاس نرسیده بود که صدای محمد به گوشش رسید: تو داری رسماً یارکشی می‌کنی آقا سعید، این اصلا درست نیست! و صدای سعید بلندتر به گوش می‌رسید که: من فقط بروزرسانی‌شون کردم، دوره‌ی این کارها دیگه سر اومده! دانلود قصه بیست‌وچهارم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 زمین ساحلی ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary