هدایت شده از پزشک ایرانی
از بس زده بودمش دستام سُر شده بود.نمیدیدم #عشقم همسرم همه زندگیم داره زیر #کمربندم جون میده بخاطر یه #تهمت بی خود دستم که خسته شد کمربند و انداختم اونور.عجیب بود که شیرین ساکته.گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن؛ سارا بود؛زن اولم:-سلام امیرعزیزم چطوری خوبی؟زن دومت چطوره زیر #کتکات جون نداده؟بعد قهقه زد و گفت:عشقم اون #خیانت نکرده من براش #پاپوش دوخته بودم برو خوش باش.گوشم انگار هیچی نمیشنید.نگاهم سمته آیه رفت که داشت خون بالا میاورد.با صدای لرزون گفتم:آیه خانومی غلط کردم گوه خوردمولی اون نفس نمیکشید #عربده کشیدم:آیه...
https://eitaa.com/joinchat/2765291566C89c88a5d47