مَتروکات
اِی دلزده از سردیِ آغوش ِ زمانه ما اینهمه آغوش گشودیم و ندیدی . .
- هستیمو نمیبینی ؛ بودیمو ندیدی !
فهمیدنش سخت نیست
فصل پایانی داستان ِ ما اینگونه تمام شُد ؛
او در سیاهچال ِ قلب ِ من چال شُده استوُ
مَن نیز برای او مُرده اَم !
امّا مگر خاطره ها میمیرند ؟
قاطعانه باید گفت : نه؛ نمیمیرند ، بلکه دو دستی
یقهات را میچسبند و خورهی جانت میشوند
وَ آنقدر دستانشان را روی گلویت فشار میدهند
تا در آخر از عمق ِ دهانت خون بجوشد
و آرام آرام جان دادنت را به تماشا بنشینند ..#آذین
Dang ShowDang_Show-Ta_Biayad(1).mp3
زمان:
حجم:
3.2M
- روز و شب بشمارم ؛ تا بیاید . .(:
شبی با آسمانی چنین شفّاف،با بوی هزار عطرِ درآمیخته،با این همه آواز جیرجیرک ها،پای دیوار ساوالان،ًچرا باید تن به خفتن سپرد؟چرا باید که چشم ها،راه حضورِ ستارگان،را بست ؟ عاشق،شب را به خاطر شب بودنش دوست دارد،نه به خاطر آنکه میتوان ندیده اش گرفت،خویشتن را در محبس اتاقی محبوس کرد،و به قتل عامِ تصویرها و اصواتِ موسیقیایی شبانه مشغول شد عاشق خواب آلوده نیست، "شیفته ی بیداری است. M
_
- ناشناسنویس🌱"
مَتروکات
شبی با آسمانی چنین شفّاف،با بوی هزار عطرِ درآمیخته،با این همه آواز جیرجیرک ها،پای دیوار ساوالان،ًچ
+ چرا باید تن به خفتن سپرد ؟