یه حقیقت ِ نانوشته هم هست که میگه ؛
اون رفیقی که وقتی کارش گیرتونه میاد سراغتون
از صدتا نا رفیق به مراتب بد تره .
مَتروکات
یه حقیقت ِ نانوشته هم هست که میگه ؛ اون رفیقی که وقتی کارش گیرتونه میاد سراغتون از صدتا نا رفیق به
فلذا اون آدم قطعاً هیچکستون نیست
قدیما میگفتن من چندتا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم
ولی به نظرم الان باید گفت من یکی دوتا کتاب بیشتر از تو خوندم ..
ازش غافل نشین ؛ جهل ِ جامعه فقط با کتابه که درست میشه
مَتروکات
قدیما میگفتن من چندتا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم ولی به نظرم الان باید گفت من یکی دوتا کتاب بیشتر
امروز صبح نشسته بودم داشتم کتاب میخوندم
که چند نفر از بروبچ ِ مدرسه اومدن کنارمو یکیشون متعجب پرسید :
شماها واقعاً حوصلتون سر نمیره ؟ خسته نمیشین از کتاب خوندن ؟
یه عزیز ِ دیگهای یهو پرید وسط ِ حرفشو تمسخر آمیز گفت :
اون: حتماً کتاب ِ شهدائه
من: نه
اون: مذهبیه پس
من: نه
اون خندید و رفت ..
نمیدونم با خودش چه فکری کرده بود از سوالاش
فقط فهمیدم به جایی رسیدیم که
خوندن ِ کتاب مذهبی مایهی تأسف شده و پنهانی کنج ِ حیاط مدرسه خونده میشه تا یه وقت یکی نپره بهت و تیکه نندازه
درحالی که روز به روز رمانای آب دوغ خیاری و
فیلمای ترکیهایِ هزار قسمتی بیشتر رواج پیدا میکنن و مورد پسند قرار میگیرن
میدونم که روزه گرفتن رو خودآزاری میبینن
و آدم ِ روزه رو شاسکول .
میدونم که الان شاخ ِ یه جمع بودن تو بد دهنی کردنو قرار های متعدد و مصرف ِ هرجور کثافت و شَر بودنه
یهو به خودم اومدمو دیدم واسه اینکه دلم نمیخواد همراه ِ چندتا از بچهها ، مختلط برم بیرون ، دارم دروغ و بهونه میچینم چون روم نمیشه صاف تو روشون وایسمو
بگم که نمیخوام بیام
چون میترسیدم از مورد تمسخر قرار گرفتنو از دست دادن ِ دوستام
من میفهمم ، با چشم ِ خودم میبینم که الآن
قبح گناه دیگه ذرهای واسه اکثر ِ مردم اهمیتی نداره
راحت گناه میکنن و راحت تر واسه بقیه شرحش میدن
تموم ِ کارهایی که یه زمانی مایهی ننگ بوده خوب جلوه داده میشه و از اونطرف اگر بخوای تصمیم بگیری که آدم خوبه باشی باید از هفت خان رستم بگذری
من آدم خوبه نیستم ؛
ولی واقعاً از ته ِ دلم به اونایی که تو این بَلبَشو هنوزم صاف موندن افتخار میکنم
اونایی که از قضاوت ِ خلق خدا بیمی ندارنو
همینکه خدا همراهشونه رو ترجیح میدن به اینکه همراه ِ این مردم بشن
اینا آدماییان که جلوی ترساشون ، جلوی دلشون ، جلوی ارتباطاتشون ، جلوی دوست و رفیقاشون وایسادن به خاطر خُدا .
من خیلی بهشون افتخار میکنم که تو این هیاهوی پیدا کردن ِ نیمهی گمشده ،
برای پیدا کردن ِ خودشون تلاش میکنن (((:
#آذین
آقا من نمیفهمم چه اصراریه که اَجزای آجیل
حتماً باید باهم مخلوط شن ؟؟
خب همون تنقلات رو جُدا جُدا بزارین
هرکی هرچی دوست داشت نوشِ جان کُنه دیگه ..
مثلاً اینطوری یه بنده خداییام مثه من
لازم نیست دوساعت بشینه پستهو بادومارو
از لا به لای تخمهها جُدا کنه /:😂
مَتروکات
من دست ِ باد را به دست ِ گلهای سرخ باغچه داده
وَ رقص ِ ورق را به تازیانه های باد سپردم .
گیسوان برگ را به تماشا نشستم و از سرچشمهی نگاهم غنچهها را سیراب کردم
عطر نعنا ها را نفس کشیدم ، طوری که سلول به سلولم سهم ِ خود را از این هوا ببلعند
من سَراپا سبز شدم و سبز دیدم
خاك را احساس کردمو همراه ِ شکوفهها جوانه زدم
به راستی که کاش میشد ثانیه را از گذشتن باز داشت
کاش میشد شیشهای از عطر ِ رز ها را دزدید و تا به ابد همراه با خود داشت ..
کاش بوسیدنی ترین لحظهها تمام نمیشدند
وَ من حتم دارم که این ساعت ، این دقیقه و این لحظه در بلند ترین حافظهی بلند مدّتم تا همیشه ثبت خواهد شد .
#آذین