eitaa logo
مَتروکات
1 دنبال‌کننده
352 عکس
112 ویدیو
2 فایل
بسمِ‌او"‌ به سگِ کھف نگفتند بمان ؛ اما ماند .. گر چه تحویل نگیرند .. مگر باید رفت؟ ‌ ‌متروکات | هرآنچه که پس از کسی باقی خواهد ماند خواه آنکس زنده باشد وَ خواه مُرده . ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم بگم برنگشتن خیلی مهم تر از رفتنه رفیق یه روز باید اونقدر قوی بشیم که دیگه برنگردیم
کاش دل کندن اونقدر راحت بود که میشد بی‌تعلق نسبت به همه‌چیز راهمو بکشم‌و برم بدون هیچ پریشونی ِ خاطر و فکر ِ جامونده‌ای امّا نیست .. راحت نیست ــ با رفتن که نمیتوان رفت ! با رفتن نمیتوانی بروی ؛ دلت می‌ماند ، فکرت می‌ماند ، خاطراتت .. ــ
مَتروکات
کاش دل کندن اونقدر راحت بود که میشد بی‌تعلق نسبت به همه‌چیز راهمو بکشم‌و برم بدون هیچ پریشونی ِ خاطر
پس اگه دیدین یه روز این مجنون ِ معلوم‌الحال رفت و دیگه برنگشت بدونین زیر باری که رو شونه‌هاش بود مَرد شده واسه خودش ، اونقدر که زورش به دلش رسیده ؛ دل‌بریدن رو یاد گرفته و پای رفتن پیدا کرده ("
اگه امشب هلال ماه رُخ نشون بده کُل ِ ایتا رو شیرینی میدم به همین برکت قسم .
مَتروکات
اگه امشب هلال ماه رُخ نشون بده کُل ِ ایتا رو شیرینی میدم به همین برکت قسم .
مثه اینکه خدا دیده خیلی داره خوش میگذره یه روز دیگم تاریخ مهمونیشو تمدید کرده
428K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی هم نوشت : آذین پس از شنیدن خبر . باید بگم : همینه .
افسردگی ِ حاد-
منُ عشقُ دل ِ دیوانھ بساطی‌داریم عقل هی فلسفه می‌بافد و ما می‌خندیـم .!!
فرزند طلاق دیگر چه تعریفی‌ست ؟ من فرزند ِ طلاق نیستم آقا! من فرزند ِ زنی اصیل از دامنه‌های سرخ لاله‌زار تا صخره‌های سخت ِ کوهپایه‌‌‌ام فرزند ِ اوّل و آخر او منتها در اینجا ، در سالیانی پیش تر از این مَردی بود که خصلت پدر بودن را نخواست نخواست و گذاشت که مادر ِ آن دختر او را دو چندان بخواهدش آن‌گاه مادرم مرا در آغوش فشرد و مهری بیش از یک مهر ِ مادرانه‌ی ساده نثارم نمود من بزرگ شده‌ی ترکیب ِ محبتی‌ام نشأت گرفته از آغوشِ یک مادر توأم با عطری پدرانه که از آن خیرخواهیِ بی‌دریغ و کمی خستگی ِ روح را می‌شد خواند .. او عشقی که باید در راه شُوی خویش خرج میکرد را دو دستی به من هدیه کرد و من از همان روز نخست تا کنون دانستم که به گونه‌ای متفاوت با دیگر دخترکان بزرگ خواهم شد طرز ِ زندگی‌ای که کمی بی‌رحمانه ، اندکی ناراحت‌کننده و مقداری رنجور بود ولیک از دل ِ آنها ریشه‌ای استوار شکل گرفت که هرگز همانندش را در هیچ رفاه و آسایشی نخواهی یافت من با نبود ِ فردی صرفاً با نام ِ پدر ، هزاران بار خوب‌تر از انسان‌هایی بی دغدغه بار آمده‌ام که همه‌چیز مادی ِ زندگیشان کامل و بی‌نقص است من فرزند ِ طلاق نیستم آقا! همانطور که پیش تر نیز گفته‌ام .. تنها میدانم که اکنون ، من زنی سرد و گرم چشیده در کالبد ِ یک دخترم ، که بسیاری چیز‌ها را بیشتر از دیگر هم سن و سالانش می‌داند ، میفهمد و درک می‌کند فی‌الحال در پَر ِ شال خود مقداری شادی به همراه دارم وَ می‌دانم که امروزه اگر به چمن‌زاری سبز و لطیف با زنبق‌های بنفش و چشمه‌سارهایی گوارا رسیده‌ام پیش از آن ، از درّه‌ای عمیق و مهیب گذر کرده‌ام مرگ را به چشم دیده‌ام و ترس را لمس کرده‌ام اما می‌بینید که ؛ من همچنان جلویتان ایستاده‌ام آقا! نمیشود به چنین زندگی ِ جسورانه‌ای برچسب ننگ طلاق را چسباند ، مگر نه ؟ ناعدالتی‌ست که تنها به دلیل ِ انتخاب خطای دو شخص ، من نیز گرفتار ِ ترحم‌هایی فرومایه و حقیرانه بشوم این اسم را برای بی‌چارگانی که کور سوی نور امید در دل‌هایشان سوخته است و دائماً از مقدار تفاوتشان با دیگر هم نسل ها می‌نالند به کار ببرید آقا! مطلقاً نه من ، من هرگز شبیه آنها نخواهم بود .