فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوجه گیلاسی 🍅
دست بابا 👨
دست نینی 👶
#فرزندآوری
🔰 فقط اسرائیل از قتل #داریوش_مهرجویی سود میبرد.
افکار عمومی را از غزه منحرف و سلبریتیها را از زیر فشار افکار عمومی نجات میدهد.
🔹 یعنی دزدی از یک پیرمرد ۸۴ساله و همسرش آنقدر سخت است که به بدترین شیوه به قتل برسند؟
🔹 این یک دزدی نیست، طراحی یک جنگ روانی در سخت ترین شرایط اسرائیل است.
#توئیت ✍ سید یوسف مرادی
2.27M
✅ تکنیکهای اقناع رسانه ای
🔻 تکنیک سوم: تکرار
🔹یکی دیگر از تکنیکهای موثر و پر کاربرد در رسانه ها، تکرارِ نامکرر یک پیام برای مخاطبین است. پیامهای رسانهای هر چقدر بیشتر تکرار شوند، بیشتر در ذهن ما تثبیت، و همین امر موجب اعتماد بیشتر ما به آنها میشود. این تکرار به دو روش انجام میشود: یکی از روشها تکرار تصاویر، صداها یا کلماتی خاص در درون پیام است برای اینکه معنای اصلی پیام در ذهن ما مستحکم شود. دیگری تکرار کامل و چندباره است تا بیشتر در ذهن ما تثبیت شود. گاهی هم در کمپینهای تبلیغاتی تجاری و سیاسی، یک شعار واحد به شیوههای مختلف و در پیامهای رسانهای متفاوت تکرار میشود تا بیشتر ملکه ذهن و زبان ما شود. تکرار یک پیام، به مانند ضربات چکشی است که کمکم یک میخ را به داخل چوب میراند. تکرار یک مطلب، احتمال پذیرش آن را نزد مخاطب بالا میبرد. تکنیک «تکرار»، گاهی توسط یک رسانه شکل میگیرد و گاهی توسط چند رسانه همسو اجرا میشود. طبیعی است تاثیر روش دوم در اقناع مخاطبان، به مراتب بیشتر است. مخاطب در چنین مواردی احساس میکند همه دارند یک مطلب را میگویند، پس حتماً درست است.
✍️ سید احمد رضوی
🔰 فراز دیلی، مازیار خسروی و جاسوسخبرنگاران!
🔹 فراز دیلی اولین سایتی بود که مسئله داریوش مهرجویی را دقایقی قبل از قتلش ضریب رسانهای داد!
🔹 مازیار خسروی سردبیر این سایت مشکوک، ادعا کرده که « خبر بستری شدن و مرگ مهسا امینی را هم اولین نفر سایت فراز که من سردبیرش هستم کار کرده»
🔸خب دوباره دقت کنیم:
🔻 فراز دیلی اولین نفری بود خبر مهسا امینی رو کار کرد!
🔻 فراز دیلی خبر دروغ بازداشت مادر آرمیتا گراوند رو کار کرد!
🔻 فراز دیلی از واژه مهاجر افغانستانی در خبر قتل استفاده کرد!
🔹 ظاهراً شکل جدید سناریو نویسان قتلهای زنجیرهای در خدمت موساد این است!
🔰 چه نسبتی بین رسانههای جنبش سبز با قتل مهرجویی و همسر او هست ؟
چگونه آنها قبل از وقوع قتل به فضاسازی رسانهای در پایگاه های خبری و روزنامهای پرداختند ؟ 🧐
چرا در هر فتنهای همواره پای اصلاح طلبان و سبزیها در میان است که میکوشند فضا را ملتهب و جو عمومی را متشنج کنند ؟
🔹 اساسأ نسبت این جریان برانداز، با سرویسهای جاسوسی دشمن از سیا تا موساد چیست که همواره در پازل دشمن برای نابودی ایران بازی میکنند؟!
🔺 تصویر بالا: صفحه توئیتر سردبیر فراز؛ مازیار خسروی
#افسادطلبان
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌روایتی ناب از سختترین کارها!
🔶 راز محبوبیت در #فضای_مجازی!
🔷 دفاع تمام قد یا لگد زدن؟!
🔶 این حکایت این روزهاست!
مطلع عشق
#قسمت_اول_مثل_یک_مرد #بر_اساس_واقعیت بوی سدر و کافور که به مشامم می خورد یکدفعه یاد گذشته می افتم.
قسمت اول رمان مثل یک مرد 👆
🕊بِسْــمِـ اللهِ القــاصِـــمـِ الجَـــبّاٰریــــنٖ 🕊
💠رمان معمایی، امنیتی و دخترانه #شهریور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ...
وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.
سوره مبارکه زمر، آیه ۷۵.
تقدیم به ساحت مقدس پیامبر اکرم صلوات الله علیه،
و تقدیم به دخترشان، فاطمه زهرا سلام الله علیها...
و تقدیم به فرزندان دخترشان...
✍قسمت ۱
💠فصل منفی یک: پوچزده
تیرماه ۱۴۰۷، کرانه باختری، فلسطین اشغالی
انگار داشت در یک فیلم آخرالزمانی قدم میزد. گویا هزاران سال از سکونت آخرین انسانها در شهرک میگذشت. هیچ انسانی در سرتاسر خیابان به چشم نمیخورد. درختها و بوتههای کنار خیابان هرس نشده و خودشان را با آب باران زنده نگه داشته بودند. گاه صدای هوهوی باد میان درختان و ساختمانهای خالی و گاه صدای پرندهها، گربهها و سگهای ولگرد، سکوت شهرک را میشکست.
اثر موشک بر تن بعضی ساختمانها مانده بود؛ طوری که به سختی خودشان را سرپا نگه داشته و در آستانه ریزش بودند. شیشه مغازهها شکسته و اجناسشان به غارت رفته بود؛ درست مثل یک فیلم آخرالزمانی. کف خیابان پر شده بود از برگهای خشک، زباله و پلاستیک و تکهپارههای پرچمی سپید و آبی.
ایستاد. خم شد.
پرچم خاکی، پوسیده و پاره را از روی زمین برداشت. تکهای از پرچم نبود و فقط سه پر برای ستاره ششپرش مانده بود. خطوط آبیاش کدر و لجنی شده بودند و سپیدیاش به سیاهی میزد. ترحمبرانگیز بود؛ مثل تمام شهرک، مثل خود «دانیال» که داشت با نگاهی حسرتبار به پرچم نگاه میکرد.
پرچم را انداخت گوشهای؛
روی یک نیمکت ایستگاه اتوبوس. با خودش فکر کرد:
سرزمین موعود... قوم برگزیده... ستاره داود...
پوزخند زد و صدای خودش را در ذهنش شنید: که چی؟
زندگی خالی از معنا شده بود؛
مثل همین شهرکِ خالی از سکنه. دانیال مانده بود و یک زندگیِ پوچ، دانیال مانده بود و یک شهرکِ خالی... شهرکی که نه زلزلهزده بود، نه جنگزده، نه طوفانزده...
با خودش فکر کرد:
یه شهرکِ... یه شهرکِ مهاجرزده... نه. یه شهرکِ ترسزده... نه دقیقا. یه شهرکِ پوچزده... آره... پوچزده. یه همچین چیزی.
نشست روی همان نیمکت ایستگاه اتوبوس. دستانش را بر موهای سیاه و کمپشتش کشید.
از خودش پرسید:
_چی شد که اومدیم اینجا؟
بدیهی بود. پدربزرگش آمده بود که در سرزمین موعود زندگی کند. زیر سایه دولت یهودی. جایی که حقش بود. بدون تبعیض و یهودستیزی... پدربزرگش از اولین ساکنان این شهرک بود.
از یک جایی به بعد، دانیال خالی شد؛ مثل شهرک. دانیال خالی میشد و حسابهای پنهانش در کشورهای کوچک پر میشدند.
دستش را کوباند روی زانویش:
_فقط چند سال دیگه صبر کن. به وقتش میزنی بیرون و خلاص میشی.
و صدای خودش، از خودش پرسید: اگه گندش دراومد چی؟
- سازمان به اندازه کافی درگیر هست که ذهنش رو درگیر اختلاسهای کوچولو نکنه؛ مخصوصا اگه اختلاس کار یه مامور فوق حرفهای باشه.
خندید. اختلاسِ کوچولو!
صدای دیگری پرسید:
_بعدش چی؟ میخوای چکار کنی؟
-نمیدونم. به وقتش تصمیم میگیرم.
شاید هم نیاز داشت یک نفر به ایمانش تنفس مصنوعی بدهد و برش گرداند به یکی دو سال پیش؛ وقتی که سرشار از انگیزه بود. مثل وقتی که زندگی در این شهرک جریان داشت. ولی مگر میشد شهرکِ مرده را به زور احیا کرد؟ ساکنان شهرک، آرامآرام ترکش کرده بودند؛
از همان یکی دو سال پیش.
از همان روزهایی که گنبد آهنینشان ترک برداشت، اعتماد ساکنان هم ترک خورد. مثل مرگ تدریجی با منوکسید کربن بود. دانیال یک روز آمده بود به شهرک و دیده بود هیچکس نیست؛ حتی خانواده خودش.
✍ نویسنده: خانم فاطمه شکیبا