داستان #قبله_ی_من
نویسنده : میم. سادات هاشمی
#قسمت سوم
🍃دفـتررا می بنـدم و باعجلـه ازاتـاق بیـرون میـروم. حسـنا ، حسـین را درآغوش گرفتــه و تکانــش میدهــد. دفـتـر را روی میــز ناهــار خــوری میگــذارم و حسـین رااز حسـنا مـی گیـرم.
_ ممنون عزیزم که داداشیو بغل کردی!
حسنا لبخند بانمکی میزند و میگوید: خواسم کمک کنم ماما!
بعـد هـم پاییـن دامنـم را میکشـد و ادامـه میدهـد: ایـن چـه نـازه! خیلـی خوشـگل شـدی !
لبهایـم را غنچـه و بافاصلـه برایـش بـوس میفرسـتم! حسـین بـه پیراهنـم چنـگ مـی زنـد و پاهـای کوچکـش را درهـوا تـکان میدهـد...
حسـین را داخـل گهـواره اش مـی خوابانـم و بـه اتـاق نشـیمن برمیگـردم.
یـک راسـت سـمت میـز ناهـار خـوری مـی روم و دفـتر را بـر میـدارم. بـه قصـد رفـتن بـه حیـاط، شـال را روی سرم مینـدازم و ازخانـه بیـرون میـروم.
بادگــرم ظهــر بــه صورتــم میخــورد و عطرگلهــای سرخ و ســفید باغچــه ی کوچـک حیـاط درفضـا مـی پیچـد. صنـدل لـژ دارم را بـه پـا مـی کنـم و سـمت حـوض میـروم . صفحـه ی اول دفتـر را بـاز میکنـم و لـب حـوض میشـینم.
یــک بیــت شــعر کــه مشــخص اســت بــا خودکاربیــک نوشــته شــده !
انبوهـی از سـوال در ذهنـم میرقصـد. متعجـب دوبـاره دفتـر را میبنـدم و در افکارغــرق مــی شــوم.
_ اگــر ایــن بــرای یحیــی اس! چــرا بـمـن نگفــت؟ چرااونجــا گذاشــته. اگر نیسـت پـس چـرا نوشـته هـا بـا دسـت خـط اونـه! نکنه...نبایـد بخومنـش.
یـا شـاید... بایـد حتمـن بخونمـش!؟
نفـس عمیقـی مـی کشـم و صفحـه ی اول را بـاز میکنـم و بانـگاه کلمـه بـه کلمـه رادقیـق میخوانم
ادامه دارد ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔖 این شهر بی تو بهشتش ، جهنم است... ❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👇
#خانواده_ی_شاد ۹
✴️زیر چتر گفتگو
از همسرتون سؤالات توضیحی بپرسید!
و او را به گفتگو درمورد افکار،
احساسات و تمایلاتش تشویق کنید.
آرام ومحترمانه سخن بگین!
القاء احساسات منفی؛ممنوع⛔️
❣ @Mattla_eshgh
بسم الله الرحمن الرحیم
#رابطه_جنسی_در_دوران_عقد
📌بعد از جاری شدن صیغه عقد دائم دو طرف شرعا و قانونی زن وشوهر محسوب می شوند اما نکته اینجاست که تا زمانی که زیر یک سقف نرفته اند باید روابط کنترل شود و هرگز رابطه جنسی کامل توصیه نمی شود، چون اگر در دوران عقد به هر دلیلی کار آنها به جدایی کشیده شود مشکلات عدیده ای برای طرفین بوجود می آید.
📌اگر هریک از زوجین دچار اختلال جنسی یا بیماری های رحمی وتناسلی هستند قبل از رفتن زیر یک سقف بفکر درمان باشند تا دچار وگرفتارمشکلات واختلافات نشوند.
طب اسلامی راهکارهای مناسبی برای درمان این نوع مشکلات دارد.
#تربیت_جنسی_در_زندگی_زوجین
یکی از مواردی که باید به آن توجه شود نگاه ها وصداهای حرام است که بر توان جنسی زوجین تاثیر گذار است.
نگاه به نامحرم، دیدن فیلم های مستهجن، موسیقی های مبتذل وبی محتوا و.....جزء غذاهای دیداری وشنیداری هستند که ابتداء به ساکن شاید خوب بنظر برسد اما بعد از یک مدت باعث سردی مغز وتن می شود وباعث اختلالات جنسی مثل اختلال عدم ارگاسم، اختلال انزال زود رس ودیررس وضعف حافظه و تیرگی رنگ چهره و....بخاطر بهم خوردن سودا وبلغم در بدن می شود.
🔸 در متن روایات ما آموزش های برای زوجین وجود دارد که نشانه اهمیت این موضوع از نگاه اسلام است.
❣ @Mattla_eshgh
سفری با تو به مشهد چِقَدَر می چسبد..
دیدن صحن حرم با تو فقط می چسبد..
#بریم_مشهد_باهم🙈😍
💙❣💙
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#اصلاح_خانواده قسمت یازدهم: عبد مقتدر... 🔵💠🔵🔶🔷 آقایون بزرگوار، نگاهشون به خانواده خودشون باشه نه
اصلاح خانواده
قسمت دوازدهم: حفظ اقتدار مرد☺️
🔴آقایون بزرگوار دقت بفرمایند:
🔸یه خانم باید "اقتدار شوهرش" رو حفظ کنه تا آقا از زندگیش لذت ببره، اما خیلی وقتا
اون آقا، "با رفتارای غلطش"
"خودش اقتدارش رو خراب میکنه."
🔴❌👆
مثلا یه خانم "نباید هی اصرار کنه" به شوهرش که بلند شو نمازتو بخون و فلان کار رو انجام بده
اما انصافا تو هم دست از راحت طلبیت بردار و "قبل از اینکه اون بهت بگه"
بلند شو انجام بده.
✅
✔️میخوای اقتدارت حفظ بشه، باید قبل از اینکه بهت اصرار بشه و "حتی اصلا گفته بشه"
خودت با "مسوولیت پذیری کامل"، بری و اون کارای ضروری رو انجام بدی.
🔵آقا مثلا لباسشویی تون خرابه. قبل از اینکه خانمت اصرار کنه
خودت بلند شو برو درستش کن. اگه بلد هم نیستی تعمیرکار بیار.
بله معلومه . اون مردی که دنبال راحت طلبیش باشه، مدام اتفاقاتی براش پیش میاد
که "اقتدارش خدشه دار" بشه و این اعصاب مرد رو خورد میکنه.
🚫
میخوای اعصابت خورد نشه و در عوض کلی مهربون و خوب بشی
"یکمی مسوولیت پذیریت رو بیشتر کن"
ببین چه لذتی میبری از زندگی کنار همسرت.💖😘
امتحان کن و خبرش رو بده...
به خاطر عبد شدن😊
باشه؟!
دمتون گرم!
🔺➖🔵➖🎨
#اصلاح_خانواده یکشنبه چهارشنبه در👇
🌸 @Mattla_eshgh
واسطه گری امامرضابرای ازدواج.mp3
4.89M
♻️▫️داستان واسطه گری امام رضا(ع) برای ازدواج دو جوان❕
🔺✔️از زبان حجت الاسلام قرائتی
🌸 @Mattla_eshgh
مطلع عشق
♻️▫️داستان واسطه گری امام رضا(ع) برای ازدواج دو جوان❕ 🔺✔️از زبان حجت الاسلام قرائتی 🌸 @Mattla_eshg
اگه از ازدواجت ناامیدی ، حتما این فایلو گوش بده👌👌👌
مطلع عشق
داستان #قبله_ی_من نویسنده : میم. سادات هاشمی #قسمت سوم 🍃دفـتررا می بنـدم و باعجلـه ازاتـاق بیـرو
داستان #قبله_ی_من
نویسنده : میم. سادات هاشمی
#قسمت چهارم
🔻فصل اول: تو_نوشت
🍃 " یامجیب یا مضطر "
ِ جهان بی عشق چیزی نیست به جز تکرار یک تکرار
گاهی باید برای گل زندگیات بنویسی
گل من
تجربه ی کوتاه نفس کشیدن کنار تو گرچه کوتاه بود
اما چقدر من کوتاهی ماندن را درکنارت دوست داشتم
یـک دفتـر ۲۰۰ بـرگ خریـدم تـا خـط بـه خـط و کلمـه بـه کلمـه فقـط از
تـو بنویسـم
امامیخواهم تو داستان این عشق را بنویسی
بنویس گلم
خــط هــای ســفید بعــدی بــرق از سرم پرانــد. تلــخ مــی خنــدم همیشــه
خواسـته هایـت هـم عجیـب بود.دفتـر را مـی بنـدم و بایـک بغـض خفیـف
سـمت خانـه بـر میگـردم
دفـتر را بـه سـینه ام میچسـبانم و سـمت اتـاق حسـنا مـی روم. بغضـم را
قـورت مـی دهـم و آرام صدایـش مـی کنـم: حسنا؟...حسـنا مامانـی؟
قبـل ازورود مـن بـه اتاقـش، یکدفعـه مقابلـم میپـرد و ابروهایـش را بـالا
میدهـد.
_ بعله ماما محیا؟
_ قربون دختر شیرینم. یه چیز کوچولو میخوام!
_ چی چی؟
_ یکی ازون خودکار خوشگل رنگیهات. ازونا که قایمش کردی.
سرش را بـه نشـانه ی فکرکـردن، میخارانـد و جـواب میدهـد: اونایـی کـه
بابـا بـرام خریـده؟
دلم خالی میشود.
_ اره گل نازم.
_ واسه چی میخوای؟...توهم میخوای نقاشی بکشی؟
لبخند میزنم
_ نچ! میخوام یچیزایی بنویسم.
_ اون چیزا خیلی زیاده؟
_ چطو؟
_ عاخه..
حرفش را میخورد و سرش را پایین میندازد!
مقابلـش زانـو مـی زنـم و باپشـت دسـت گونـه اش را لمس میکنـم و مـی
پرسـم
🌸 @Mattla_eshgh
داستان #قبله_ی_من
نویسنده : میم. سادات هاشمی
#قسمت پنجم
🍃چی شده خوشگلم؟
من من می کند و میگوید: عا...عاخه..یوخ تموم نشن..عا...
_ نمیشن. اگرم بشن... برات میخرم.
_ نه! به بابا یحیی بگو اون بخره
پلک هایم را روی هم فشار میدهم و میگویم : باشه
ذوق زده بـاال و پاییـن مـی پـرد و بـه اتاقـش مـی رود. مـن هـم جلـوی دراتاقـش منتظـر میمانم تـا برگـردد. چنددقیقـه بعدبـا یـک بسـته خـودکار رنگـی برمـی گـردد و میگویـد: مامـا؟ میشـه بگی ازون چیزا هـم بخـره؟
_ از کدوما؟
_ اون صورتی که به موهام میزدی..اونا !
_ باشه عزیزم.
بســته خــودکار را از دســتش میگیــرم و پیشــانی اش را مــی بوسم.
ســمت اتـاق خوابـم مـی روم و در را مـی بندم.حسـین آرام درگهـواره اش خوابیـده سـمتش مـی روم و با سر انگشـت موهـای طلایــی اش را لمس مـی کنم.
روی تختــم مــی نشــینم و دفــتر را مقابلــم بــاز میکنم. یــک روان نویــس بنفــش برمیـدارم و بسـم اللـه میگویـم. شـاید بامـرور زندگـی ام دق کنم. امامگـر میشـود بـه خواسـته ات » نـه » گفـت؟!
بـه خـط هـای دفتـر خیـره میشـوم و زندگـی ام را مثـل یـک فیلـم ویدیوئـی عقـب میزنـم.
بـه نـام او، بـه یـاد او، بـرای او....
🌸 @Mattla_eshgh