اگه تا ده سال ماسک زدنمون ادامه پیدا کنه بچه هامون فک میکنن دهن یه جاییه که هیچکس نباید بیینه🙈😂
قبلا یه بار با ماشینت تصادف میکردی قیمتش نصف میشد ولی الان ده بارم باهاش تصادف کنی بخوای بفروشیش سود میکنی
اقتصاد از این پررونق تر کجا سراغ دارین؟!😂
آیا میدانستید یه نوع مار وجود داره هر ثانیه ۱ سانت رشد میکنه؟ یعنی هر ۱۰۰ ثانیه یک متر. این نوع مار بواسطه برخورد دهانش با بدن خود کشته میشه 😳😨
این نوع مار در موبایل های نوکیا یافت میشه 😐 مرسی که با دقت خوندی 😁😅😂😂🤣🤣
#شاد_باشید 😻
سلام
جونم براتون بگه خواهرم در مورد من میگه هر جا خطری باشه همه فرار کنند من برعکس میرم داخل مهلکه راست هم میگه من مثل ماشینی هستم که خلاف جهت همه ماشینا حرکت می کنم خدا کنه فقط راهبندون نکنم😂😂
در همین راستا یه بار خواهر کوچیکم جو پرک ریخته بود داخل زود پز که بپزه ( طفلی ندونسته بود نباید زودپزی که جو پرک توش می پزه درش رو سفت کرد وگرنه جو جلوی سوپاپ رو می گیره و خطر انفجار هست ) خلاصه در زود پز رو نیمه سفت بسته بود یهو دیدم خواهرم از آشپزخونه عین جت پرید بیرون وصدای فیس بلند و بخار و مخلفات دنبالش شلیک شدند بیرون با همون سرعتی که آبجی اومد بیرون من رفتم داخل که مثلا زیر زود پز رو خاموش کنم😂😂😂😂 توی اون بخارات که چشم چشمو نمیدید فهمیدم گاز رو خاموش کرده و دیده صدای زودپز نمیاد فکر کرده بادش خالی شده اومده که در زودپز رو باز کنه مخلفات با بخار فراوان ریخته بیرون کل آشپزخونه سوپی شد😂😂😂😂به علاوه هیکل منو و آبجی😂😂 خلاصه تا یه ساعت داشتیم عدس و جو از موهای همدیگه جمع می کردیم مگه با شستن پاک میشد😂😂😂
#سوتی_دادی🤣
سوتی هاتو برام بفرست👇👇👇
@ad_helma2015
این سوتی که میخام تعریف کنم مربوط به سه ساله پیشه که ما تابستان برای مسافرت رفتیم جنوب که البته من مخالف بودم چون وقتی زیاد تو گرما و ماشین باشم حالم بد میشه کارم به دکتر میکشه به هرحال ما راه افتادیم تو راه من طبق و همیشه تب و لرز کردم و اسهال استفراغ🤢🤮 من و گرفت واز اونجایی که همیشه قوز بالا قوز میشه بین راه تصادف کردیم که در سمتی که من نشسته بودم اسیب دید و فقط به زور از داخل باز میشد این گذشت تا رسیدیم به یه پمپ بنزین من پیاده شدم که برم سرویس بهداشتی که بین راه دمپایی لا انگشتی هام یکیش کنده شد😣😖 و من مجبور شدم یه پام و رو زمین بکشم که در نیاد دیگه گریم گرفت🥺🥺🥺😭ه بود همه این هارو گفتم که برسم به این جا وقتی برگشتم خیلی عصبی بودم رنگ پریده . یهو در و کشیدم باز بشه نشد 😳😡🤯خودم انداختم رو در ای زور زدم ای زور زدم دیدم نه نمیشه با عصبانیت دوتا مشت کوبیدم تو شیشه داد زدم لعنتی باز کن تا اون خواهر بیغیرتم در و باز کنه یهو بعد کشتی گرفتن با در چشمم افتاد تو ماشین 😳دیدم چهار جفت چشم ورقلمبیده دارن تقلاهام و فش دادنام و نگاه میکنن نگو بابام بنزین زده رفته اون ماشینه شکله ماله ما بود اوناهم در و قفل کرده بودن یکی نیس بگه مادمازل مگه براتو وایمیسن تا تو برگردی تو اون حاله خرابم هم میخندیدم هم گریه میکردم نگو بابام منو دیده داشته صدام میزده من نفهمیدم🤦♀😅 همه پمپ بنزین نگام میکردن 😃هروقت یادمون میاد کلی میخندیم 😂😂😂
امیدوارم شما هم بخندید 😂😂😂🤣🤣😅😅😜
#سوتی_دادی🤣
سوتی هاتو برام بفرست👇
@ad_helma2015
مطلع عشق
📌 #طرح_مهدوی 🌅 #عاشقانه_مهدوی 🔆 این جمعه هم گذشت و نشد موعد فرج / شنبه غروب جمعه ترین روز هفته است
پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز شنبه(خانواده وازدواج)👇
#مهارتهای_مهرورزی 2
برای محبـ💞ـت کردن
هیچ وقت طرف مقابل رو ملاک قرار ندین!
اگه به دیدن کسی رفتی
که احتـیاجی بهش نداشتی
اسمت،بین زائرین خدا ثبت میشه!
وخـ✨ـدا هم عجیب مهمان نوازه.
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر ۲. گزینش #معیارها، متناسب با انتخاب خویش #قسمت_هفتم د. توجه به هر #
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر
۲. گزینش معیارها، #متناسب با انتخاب خویش
#قسمت_هشتم
ه. حذف معیارهای متناسب #باروحیه های اشتباه تا حدّ ممکن
🔸بعضی از معیارها،متناسب با روحیه های اشتباه، شکل می گیرد. تا #حد امکان باید آن روحیه ها را اصلاح کرد تا در پی آن #معیارهای اشتباه هم حذف شود.
🔹 برخی «آنچه باید باشد» را به عنوان معیار در نظر میگیرند؛ در حالی که «آنچه هست» را باید به #عنوان معیار قرار داد.
🔸 بعضیها شعار می دهند که قیافه یعنی چی؟ اصلا قیافه طرف برای ما مهم نیست؛ #اصل ایمان و اعتقاد است.
🔹 خودتان را #فریب ندهید و واقعی فکر کنید، اگر قیافه برایتان مهم است آن را به همان اندازه در #نظر بگیرید و در هنگام تصمیم گیری سجاده آب نکشید و بعد ازدواج ببینید از #قیافه طرف خوشتان نمیآید
وهر چه میخواهید به #ایمانش، نماز شبش، ادبش توجه کنید، قیافه اش در مقابل چشمانتان می آید و همه چیز را پاک می کند.
💢 «آنچه باید باشد» آن است که #انسان نباید به قیافه این اندازه توجه کند؛ اما «آنچه هست» چیست؟ آیا واقعاً شما برای قیافه این اندازه #ارزش قائل نیستید؟
ادامه دارد....
❣ @Mattla_eshgh
#عاشق_بمانیم ۵۴
💢 افـــراط در شوخی؛
علت بزرگی برای درگیری ها و اختلافات شماست!
❣ @Mattla_eshgh
payamerahbar.apk
13.32M
⁉️ولی فقیهمون رو که نائب امام زمان هست چقدر دوستش داریم؟؟؟
⁉️تا حالا یکبار بیانیه گام دوم انقلاب رو خوندیم که عمل کنیم بهش؟!؟
با نسخه پنجم اپلیکیشن گام دوم لااقل یکبار این بیانیه مهم رو مطالعه کنید.
نسخه سوم این اپلیکیشن در جشنواره رسانههای دیجیتال حائز رتبه شد.
کد شامد این اپلیکیشن:
1-2-689777-63-0-184764
📋 این اپلیکیشن شامل: تحلیل هایی از بیانیه
🔸 اضافه شدن متن کتاب گام تمدنساز
🔹 اضافه شدن بخش ارسال اخبار
🔸 اضافه شدن امکان لایک و دیسلایک اخبار و مسابقه خبرنگار گام دومی
🔹 اضافه شدن سوالات بخش آزمون تستی
🔸 بهبود رابط کاربری بخش اتاقهای گفتگو
🔹 اضافه شدن بخش معرفی رسانههای گام دومی
🔸 اضافه شدن بخشی جهت ثبتنام در جنبش مردمی گام دوم انقلاب
📌دانلود از کافهبازار:
https://cafebazaar.ir/app/ir.gam2.enghelab
📍تصور کنید کسی یک اسکناس دویست تومانی در یک دستش دارد و یک چمدان در دست دیگرش که ۱۳میلیون پول داخلش است.
ناگهان اسکناس رو باد میبرد و همزمان دزد هم کیفش رو میزند. اون آدم در حالت طبیعی چه میکنه؟
بیخیال دویست تا تک تومان میشود و میدَود دنبال چند میلیون!
اما تصور کنید برعکس رفتار کند. بیفتد دنبال پول خُردهها و هی فریاد بزند، گریه کند، شهر رو به هم بریزد، زمین و زمان رو به هم بدوزه تا اسکناسش رو پیدا کنه...
بهش بگن ۱۳میلیون پولت رو دزد برد؛ کاری بکن! جواب بده: بذار اول اسکناسم رو پیدا کنم!
🤔 شما درباره این شخص چی فکرمی کنید؟
عقلش معیوب است یا کاسهای زیر نیمکاسهست وگرنه آدم عاقل، این کار را نمی کند .
حالا یک داستان واقعی بشنوید:
در ایران حدود ۱۳میلیون جوان آستانه ازدواج داریم، چندصدهزار دختر و پسر داریم که به سن تجرد قطعی رسیدند و هر سال بیشتر میشوند و اگر والدین رو درنظربگیریم، حدود سی میلیون نفر درگیر محرومیت از ازدواج هستند!!
این را بگذارید در یک کفه ترازو، در کفهٔ دیگر ترازو سالی حدود ۲۰۰عدد ازدواج ناسالم در قالب #کودک_همسری داریم[آمار پارسال] .
حالا دو کفهٔ ترازو رو مقایسه کنید، یک طرف ۱۳ میلیون نفر و یک طرف ۲۰۰ نفر که هر سال هم کمتر می شوند.
حالا باورتون میشود که سه سال از عمر چهار ساله مجلس درگیر بحث فرعی ازدواج کودکان بوده و برای ازدواجِ این ۱۳ میلیون هیچ اقدامی صورت نگرفته است ؟
باور می کنید سه سالِ تمام، نمایندهها ، رسانهها و NGO ها درگیر اون دویست نفر شدند و اون ۱۳ میلیون رو هیچ گرفتند؟
البته اون دویست نفر مهم هستند اما نه مهمتر از چند ده میلیون نفر
ما در ایران بحران کودک همسری نداریم اما بحران ازدواج داریم
جالبه بدانید که قانونی به نام تسهیل ازدواج جوانان وجود دارد که ۱۴ساله داره خاک میخوره؟
میدونستید طبق این قانون، دولت موظف است ۳سال به زوجهای جوان خانه بدهد و ۲سال به زوجهای بدون شغل، مقرری بدهد و ارگانها و نهادها باید سالن و تالارهاشون رو برای جشن عروسی در اختیار عروس و داماد ـها قرار بدهند؟
خیلی از شما مجردید یا #مجرد دارید اما این حقوقِ قانونیتون رو نمیدونید؛ در عوض اسم #کودکهمسری هزار بار به گوشِتون خورده است!
رفتار دولت و مجلس درست عین شخصیت اول داستان ماست، همانقدر غیرعاقلانه و غیرقابلتوجیه!!!
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_کاشانی_زاده
✅ خانم ها لااقل تا ۴۵ سالگی می توانند، باردار شوند.
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#فرزندآوری
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#دکتر_کاشانی_زاده ✅ خانم ها لااقل تا ۴۵ سالگی می توانند، باردار شوند. #بارداری_بعداز_35_سالگی #
دوستان اینو حتما نشر بدین
متاسفانه دختران بسیار خوب وباخلاق و زیبایی هستن ، بعلت همین موضوع کسی برای ازدواج باهاشون ، پاپیش نمیذاره
خانمها میتونن تاسنین بالا بارداربشن ، تا سن یائسگی ، که حدودا ۵۵ سالگی هست
تازه طب اسلامی و طب سنتی ، بسیار تو زمینه بارداری کمک میکنه وراه حل زیادی داره
متاسفانه ماها از این طبها فاصله گرفتیم
مطلع عشق
#سو_من_سه #قسمت چهلم 🌾امام زمان، خواستنی ترین مخلوق خداست وحید ، او خیلی تو رو می خواد نگاهش رو بخ
#سو_من_سه
#قسمت چهل و یکم
🌾مهدوی گفته بود اول درس را یاد می گیرند، بعد سؤال می پرسند. شما یک دور اسلام را یاد نگرفتید و نخواندید، چه طور این همه سؤال و شبهه از وسط و اول و آخرش می پرسید.
مهدوی راست می گفت. ما جوان های ایران شده ایم سیبل همۀ تیرها. از چپ و راست و بالا و پایین و شرق و غرب برایمان می بارد. اصلا فرصت خواندن و فکر کردن پیدا نمی صکنیم. فقط در به دریم که...
راه می افتم از تهران هیولا می زنم بیرون. خانۀ جد و جده ام هنوز سرپاست. در یک ده کوره ای هم هست که هنوز ایرانسل توفیق پیدا نکرده دم و دستگاهش را هوا کند. هر چقدر هم دولتی ها پهنای اتوبان اینترنت را ده بانده کنند، به آنجا نمی رسد. چند روزی که آنجا هستم از پنج به علاوۀ یک و دسیسه هایشان راحتم. اگر گفتید با کی آمدم. خب معلوم است. با جواد؟ نه. با آرشام؟ نه. با مصطفی. خودش که پیشنهاد نداد، اما جواد که قرار بود همراهم بیاید نیامد و مصطفی با برادرش آمد محمدحسین. محمدحسین ما را با ماشین رساند این ده کوره و برگشت. چند روزی اینجا می مانیم. ماهواره نیست. مجازیات نیست. اما هوا هست. من یک هوای بدون شبهه نیاز داشتم. یک خودم و خودم را. با مصطفی می رویم بالای کوه. من که زحمتم می شود اما مصطفی چوب جمع می کند و آتش راه می اندازد و سیب زمینی هایی که آورده لای آتش می گذارد. مصطفی دست جواد را از پشت بسته در شرارت. من هم خودم لُنگم را دو دستی تقدیم کردم. صبح با سر و صدای ورزشش بیدار می شوم. هروقت هم که گمش می کنم بالای درختی، تو استخری، کنار آبی، گذر عمری...
اصلا هم زیر بار هیچ صحبت و بحثی نمی رود. مسخره می گوید:
- تو اومدی ذهنت رو خالی کنی. من اومدم ذهنم رو پر کنم. با هم تفاهم نداریم. پس برای اینکه دعوا نشه کلا حرف نمی زنیم.
اما دیشب بدخواب شدم. رفتم آب بخورم، دیدم مصطفی سر جایش نیست. توی حیاط پیدایش کردم. دراز کشیده بود و هرچه در تهران، آسمان نیست، ستاره نیست، هوا نیست، داشت آسمان و ستاره ها و هوا را یکجا دید میزد. کنارش دراز کشیدم. دلم می خواست دست از این ناجوانمردی بردارد و حرف بزند:
- مصطفی!
- نه وحید!
- سؤال نمی کنم. فقط هرچی توی ذهن و فکرت داره میاد، بگو بلند بلند بیاد.
- ترجیح میدم سؤال کنی
- آدم باش مصطفی
- پس پاشو برو بخواب. بذار بفهمم آدما چه شکلین تا باش بشم
نخیر. نیت کرده، قسم خورده حرف نزند. دستم را می گذارم زیر سرم و تا می آیم حرف بزنم می گوید:
- بچه که بودم، فکر می کردم خدا یعنی همین مامان و بابام. چون تا یه چیزی می خواستم مامانم تهیه می کرد. بابام هم که پرزور بود. با هرکی دعوام می شد می گفتم به بابام میگم. همین شد که هرکی می گفت خدا، توی ذهن من بابام شکل می گرفت. بعدها بهم گفتن برای خدا فلان کارو بکن. تازه فهمیدم خدا یکی هست که به خاطرش خیلی کارا رو میشه کرد یا نکرد. زشت بود اگر انجام می دادیم. چون خدا گفته بود بکن یا نکن مهم بود. خدا رو هم گفته بودن تو آسمونه. من هروقت کار بدی می خواستم بکنم زیر آسمون انجام نمی دادم. اما توی اتاق جیغ بچه ها رو در می آوردم. شکلات یواشکی می خوردم. چون خدا نبود که زشت باشه و خجالت بکشم. بعدها یه جمله دیدم روی دیوار نوشته بود؛ " عالم محضر خداست." صدبار این جمله رو مرور کردم. ادامه هم داشت، که " در محضر خدا معصیت نکنید." اما به نظر من مهم ترین قسمتش همون اولش بود. خدا همه جای عالمه. هست. می بینه. بعد فهمیدم ای واای چه زشت بوده من حتی کار یواشکی می کردم. حتی فکر یواشکی هم زشت بوده... چون فکر من یه تیکه از عالم حساب میشه. کارا و فکرای من توی همۀ اجزای عالم هستی اثر داره...
خیره به آسمان برای خودم می گویم:
- به خاطر همینه که کار خوب و بدمون ذره ذره اش حساب کتاب داره... چون اثر محسوس و نامحسوس داره تو عالم...
آرامتر از من می گوید:
- بعد فکرش رو بکن وحید! تو این عالم فقط تو نیستی. همه هستند تو به خاطر این همه است که باید قشنگ زندگی کنی. حساب شده زندگی کنی. باید خدایی زندگی کنی. نمیشه خودخواه بازی در بیاری. بگی چون دلم می خواد پس می کنم
- این یه حس عجیبه مصطفی
صدای جیرجیرک یعنی ما دوتا ساکت شده ایم و او می خواند. یعنی من دارم به این حس عجیب فکر می کنم و مصطفی شاید دارد. شاید دارد چه؟
❣ @Mattla_eshgh
#سو_من_سه
#قسمت چهل و دوم
🌾می پرسم:
- این حس ترسناک نیست؟
- ترس؟ چرا. اولش که خیلی می ترسیدم. می دونی خدا اگه منبع قدرت و هیبت باشه تو هم کوچک باشی اندازۀ یه ذره. ترس هم داره دیگه. از توی هواپیما آدما رو دیدی؟ اندازۀ یه ذره، یه نقطه، بعد که هواپیما بالاتر میره. هیچ می شند. نیست و نابود می شند. ما الان خودمونو بزرگ می بینیم چون پایین دستیم. برو بالا، اوج بگیر، نگاه کن. اصلا نیستی که بخوای اینقدر شاخ و شونه بکشی و منم منم راه بندازی. این نبودنه ترس داره. قدرت خدا هم ترس داشت. اول با اجبار همراه میشی، بعد انس می گیری و حس محبت و امنیت. منبع قدرتی که پشت و پناه و تکیه گاهت میشه. این خوبه. خیلی خوبه. خیلی خیلی خوبه.
من مصطفی را نمی فهمم. حس هایش را نمی فهمم. خیلی خیلی خیلی خوب هایش را هم نمی فهمم. پس دهان بسته می مانم. نه، سؤال میکنم:
- کسی هم هست که این حس رو تجربه کرده باشه و بشه دید تو زندگیش. اینکه حال کرده با خدا؟
دارد دنبال جواب می گردد یا کلا می خواهد جواب ندهد که می گوید:
- من همیشه دوست دارم جواب رو از هم سن خودم بگیرم. این که بزرگا میگن من حس می کنم که موقعیت ما رو درک نمی کنن. کتابای شهدا رو دوست دارم. چون هم سن خودم بودن یا همین حدوده. همه چیز هم براشون فراهم بوده دیگه. خدا و خرما... اما شهید همین قدر قشنگ فهمیده که قشنگ زندگی کرده که قشنگ رفته. می خواسته زندگی قشنگ رو یادمون بده یا می خواسته زشتیا را از دنیا بشوره ببره و یه زندگی قشنگ بهمون هدیه بده! بعدترها که به این حس بیشتر بیشتر فکر کردم شیرین شد برام. بحث دوست داشتن اومد وسط. شاعر میگه: دوست دارم دوسم داری دل به دل راه داره!
و می خندد. نغمۀ خنده اش رشته های سیاهی را پاره می کند و نسیم مهربان دم عید می نشیند روی موها و صورتمان.حرف هایم با مصطفی را برای مادرم تعریف می کنم. مو به مو تعریف می کنم. ملیحۀ خانه هم هست. از روستا که برگشتم حسم نسبت به مادر و خواهرم عوض شده است. دقیق گوش می دهند و خیلی شیرین همراهم می شوند. یکی مادر می گوید، یکی ملیحه:
- پس هرکی مهربون تره این قشنگی رو بهتر فهمیده!
- احترام گذاشتن باحجاب بودن ما خانم ها هم محبت به همه است. اثر محسوس تو عالم داریم!
- شما مردا هم باید این پوششای افتضاحتون رو درست کنید در ضمن هوای خواهر رو داشتن هم...
می خندم به ملوسکی که وسط بحث دارد بار خودش را می بندد. لپش را می کشم و می گویم:
- نوکرتم. تو همینجور خوب بمون. مثل همۀ دخترا نباش. اصیل باش خودم تا آخر عمر نوکرتم
دو ماه مانده تا کنکور و همه به هم ریخته ایم و برادر مصطفی، محمدحسین دعوتمان می کند یک هفته ای برویم یزد توی زیرزمینی که اجاره کرده درس بخوانیم. از تهران خراب شده بدم می آید. راستش بدم نمی آید یک ترس غریب
افتاده به جانم. محمدحسین، من و آرشام و جواد و مصطفی و علیرضا را با خودش می برد یزد. دانشجو است و خانۀ دانشجویی دارد. توی مسیر از فرقه ها می گوید و کارهایشان
یعنی مَنِ جوان، جان سالم به در ببرم در این دنیای هزار و یک فرقه؛ صلوات...
زیرزمینش یک اتاق دارد و یک سالن که دو تا دوازده متری افتاده است از این سرش تا آن سرش. در اتاق را که باز می کنم بوی عطر نرگس
می پیچد و چشمانم همراه دماغم لذت می برد. برای خودش یک موزه است و بازدید نیاز. ورقه های کوچک و بزرگ با انواع و اقسام خط و
عکس ها لای و لویش به دیوار چسبیده و یکی دو تا پرچم...
همه با من سرک می کشند. محمدحسین یکی یک پتو و متکا می دهد دستمان و می گوید:
- برید بخوابید تا صابخونه بیرونم نکرده
فعلش را درست به کار نبرد. گفت برید بخوابید. پس خودش چه؟ ما کجا بخوابیم او کجا؟ وقتی می بیند مثل مجسمه ایستاده ایم می گوید:
- من اینجا میخوابم شما برید تو سالن
قضیه خیلی پیچیده شد. اول مصطفی و بعد ما، در همان اتاق ولو می شویم. دست به پهلو و با چشمان وقزده نگاهمان می کند. دست زیر سر و با چشمان منتظر نگاهش می کنیم. ابهت و کلامش سراب می شود. آرشام عکس العملش جمله ای است که فقط از مادر عروس برمی آید:
- جوون نباید تو اتاق تنها بخوابه آقا محمد حسین. ما برا همین همراهیت می کنیم. والّا که خودمون یکی یک اتاق تک داریم که دلمان می خواد با ناخن دیواراشو خراب کنیم. اتاق تک مزخرف ترین ایدۀ جهانیه. حداقل تو هراتاق از دو نفر تا مثل الانِ ما، باید پنج نفر باشن.
❣ @Mattla_eshgh
#سو_من_سه
#قسمت چهل و سوم
🌾محمدحسین دارد متکایش را از زیر سر مصطفی بیرون می کشد، مصطفی سفت متکا را چسبیده:
- پررو نشو مصطفی. پتومو برداشتی، زیرشلواریمو برداشتی، تیشرتمو پوشیدی.
متکا را می گیرد و یکی می کوبد به مصطفی. دراز که می کشد مصطفی هم سر می گذارد کنار سر محمدحسین و پتو را می کشد تا بیخ خرخره اش. تازه داریم مراحل پس از فتح را طی می کنیم که علیرضا می گوید:
- محمدحسین حواسمون هست که از اولی که راه افتادیم داری می پیچونی و جواب سؤالامون رو ندادی
بلند می گویم:
- حق با علی است!
جواد دست می کند لیوان خالی آب را پرت می کند سمتم که روی هوا می گیرم. مصطفی دستش را مثل بلندگو می گیرد جلوی دهان محمدحسین و می گوید:
- جواب بده.
یک چند دقیقه ای مکث می کنیم و من اول از همه می گویم:
- واضح و مبرهن است که ...
همه با هم هو می کنندم. ادامه می دهم:
- این بود انشای من
دوباره هو می کنند و می خندند. جواد می گوید:
- تبلیغ برعلیه خدا زیاده وجدانا ، انقدر که آدم فکر می کنه خدا دشمن اول و آخرشه که پدر درمیاره.
حرف غریب جواد کمی فکر کردن می خواهد. آرشام هم افاضه فیض می کند:
- خود خدا هم مقصره. همه چی داده به همه، بعد آروم و مهربون یه گوشه وایساده نگاه می کنه. هرکی که... می خواد می خوره، هیچی هم نمیگه. دم به دیقه هم ایاماهلل راه می اندازه می بخشه.
جواد و من نمی توانیم نخندیم. قه قهۀ ما و لرزش آرام شانۀ مصطفی باعث می شود محمدحسین سر بلند کند و با تعجب نگاهمان کند. نمی داند ما چه اوباشی هستیم، اما اینقدر فهمیده منبر می رویم. آرشام، من و جواد را با لگد خفه می کند. محمدحسین می گوید:
- این شیطان پرستی نوع فجیعشه. حالا برید دانشگاه براتون گروه عرفان حلقه، آتئیست، فمنیسم، هدایتیسم، زنیسم، مردیسم، افسردگیسم، پورنیسم، بساطی راه می اندازن که نگو. اینه که آدم می رید دانشگاه، هپلی میاید بیرون. با خدا میری، بی خدا برمی گردی. درجا می گویم:
- نتیجه می گیریم که دانشگاه بد است و این هفت روز را چهاردره کرده و در یزد به گشت و گذار روزگار می گذرانیم. این بود انشای من!
مهلت نمی دهند و سه نفری می افتند رویم. پتو را می کشم و تا می خورم می زنند.
غرب و شرق عالم که ما را زدند. این سه تا هم بزنند. از شرق برایمان نسخۀ هروئین و حشیش و شیشه ای که غرب نوشته می آید، از خود غرب انواع و اقسام فرقه ها. بهائیت می آید که قبله اش رو به اسرائیل است. بابیت می آید که آن هم، هم! قطب می آید، درویش می آید، علی اللهی می آید، حلقه ها می آیند. احمدالیمانی می آید. داعش و طالبان و النصره می آید، منافق و توده ای و کوفته مثل قارچ داره از زمین و زمان بیرون می زند. فکر نکنید من خودم اینها را بلد بودم. نه، بیچاره محمدحسین تا خود نمازصبحش جواب سؤال های ما را داد. تازه هرکداممان فهمیدیم خیلی از چنل ها و کانال هایی که عضویم، برای همین چپرچلاغ هایی است که...هایی مثل ما سر در آخورشان کرده اند. آنها کاه و یونجه، منتهی در قالب داستان و شعر و شبهه و نقد و کلیپ می ریزند و ما میل می کنیم.
خودم عضو حداقل چهارتای این زهرماری ها هستم. حالا فهمیدید چرا گفتم برای سلامتی جوان تنبل، کماطالع و کتابنخونِ جاهل امروزی صلوات! به آقای مهدوی می گویم:
- خدا چه قدر گناه رو می بخشه؟
می خندد و می گوید:
- کلش رو می بخشه.
می گویم:
- نه، منظورم، گناه های بزرگ و وحشتناک رو چی؟
- وحید خدا رو کوچیک نکن!
- نه، گناهم بزرگه.
- بزرگتر از عظمت و محبت و مغفرت خدا که نیست.
فکر می کنم که خدا چه قدر است که ریز و درشت خلاف هایم را کنارش بگذارم. بالاخره که...
ادامه دارد ....
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#مهارتهای_مهرورزی 2 برای محبـ💞ـت کردن هیچ وقت طرف مقابل رو ملاک قرار ندین! اگه به دیدن کسی رفتی که
پستهای روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👆
روز دوشنبه(حجاب وعفاف)👇
مطلع عشق
#رهایی_از_رابطه_حرام 19 ☢️ متاسفانه با گسترش فضای مجازی، امکان ارتباط با نامحرم به شدت افزایش پیدا
#رهایی_از_رابطه_حرام 20
✅ اگه یک خانم مجرد یا متاهل عمیقا با خداوند متعال ارتباط برقرار کنه و تک تک لحظات زندگیش رو امتحان خدا برای رشدش بدونه کم کم عاشق خدا خواهد شد....
💥💕 عشقی که هر روز آتشین تر و لذت بخش تر میشه و وجودش رو پر میکنه...
🔸 در این شرایط دیگه دنبال عشق های زمینی نیست. اصلا خودش رو خیلی با ارزش تر از این میدونه که بخواد گدایی عشق های زمینی رو بکنه.
⭕️ در مجموع اینکه یه دختر یا یک خانم به خاطر کمبود محبت بخواد به رابطه با نامحرم پناه ببره در واقع از چاله در اومده و افتاده توی چاه!
✔️ ضمن اینکه نقش پدرها در رشد روحی و شخصیتی دخترشون خیلی زیاده. اگه یک پدر عمیقا به دختر خودش محبت کنه، اون دختر دیگه دنبال محبت های خیابونی نخواهد بود.
✅ انقدر برای خودش شخصیت و ارزش قائله که دنبال هر پسری راه نیفته و توی مجازی محتاج محبت هر نامحرمی نشه...
❇️ پدرهای بزرگوار حتما با خرید هدیه و انواع محبت ها سعی کنند که عمیقا دخترشون رو سیراب از محبت کنند. این یکی از بهترین راه های جلوگیری از خیلی روابط حرام خواهد بود...
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
این لیوان یکبار مصرف تو کشور ما تولید و توزیع میشه.
تصویر به اندازه کافی گویاست.
🔺نوع پوشش دختر (کلاه با پیراهن و شلوار کوتاه و کفش پاشنه بلند) همراه با سگ.
فرهنگ سازی از حساب خزانه با سوبسید کاغذ و حمایت دولت !
❣ @Mattla_eshgh