#عاشقانه_شهدا
چشم- فرزند -یک شهید- افتاد
جلوی- مدرسه -به باباها ♥
بهر-تسکین درد خود-میگفت :
هرکسی-لایق شهادت- نیست♥
.
فاطمه_مغنیه :
مادر من یک زن فوق العاده است!
خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را مامان آرام کرد!
بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت:
.
الحمدلله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند!
!
.
بخـــدا دشـــمنات خیلی نامـــردن ♥
هـــمـــه بدور خیمه هــا مـــیگردن♥
دیگـــه به خواهـــرتـــ رحــمی ندارن ♥
وقـــتی پیکـــرتون صـــد پاره کــردن♥
.
همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم.
.
.
خبر شهادت "جهاد" برادرم را هم که شنید همانطور...
دلم سوخت وقتی دیدمش.…
مثل بابا شده بود….♥
پدری -رفت -و-پسر- ازپی- او♥
خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود. جای کبودی و خون مردگی ها.…
تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند
جنگ- پایان- پدرهای- سفر کرده- نبود♥
شور -آن واقعه -در جان- پسرها ؛باقیست♥
یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم!….
.
باز مادر غیرمستقیم آرام کرد من و مصطفی را،
وقتی صورت جهاد را بوسید و گفت:
ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده!
البته هنوز به "ارباً_اربا" نرسیده،
لا یوم کیومک- یا اباعبدالله...♥
باز خجالت آراممان کرد.…
حرف دل:
شهدای عزیز
اگر جنگی باشد و نیاز به غیرت ومردانگی
باز هم
فرزندان شما پیشتازند و پرچم دار
.
جهاااااد-ادامه-دارد ♥
.
و
اگر نیاز به صبر زینبی باشد
باز هم همسران و مادران شما
هستند که عزیزانشان را راهی میکنند...
ما -رأیت- الی -جمیلا♥
..جز زیبایی ندیدم♥
.
.
تاج- صبوری- بر سرت- بگذار بانو♥
وقتی- کمر از غصه ها- خم داری- انگار♥
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#عاشقانه_شهدا
من_بودم_و_دلبر_حرم_و_شوق_زیارت…♥
رویای_اجابت_شده_ی_این_دل_شیدا...♥
در_آرزوی_شهادت...
اول تابستون سال ۶۱ بود که به عقد هم دراومدیم...💕
یه ماه بعد...
عروسیمون بود و...
سه_چهار روز بعد...
دوتایی رفتیم مشهد...💕
یادمه وقتی واسه زیارت...
مشرف شدیم حرم...
نگاهی بهم کرد و گفت : "طیبه خانوم...❤
میخوام یه دعا کنم...
دوست دارم تو آمین بگی ...❤"
با خنده گفتم :
"تا چی باشه…❤"
جواب داد :
"تو کارت نباشه..."
گفتم :"باشه...
هر چی شما بگین آقااا...❤"
ای کاش این حرفو نمیزدم...💔
چون تا این جمله رو گفتم...
رو کرد به گنبد طلایی امام رضا (علیه السلام) ...
دستاشو بلند کرد و گفت :
خدا_کند_به_دلت_مهر_این_غلام_افتد...♥
به_رنگ_سرخ_شهادت_در_آوری_من_را...♥
أَلْلّهُمَّ أَرْزُقْنَا تُوفِيق َأَلْشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِک...
دلم لرزید...💔
عرق سردی به تنم نشست...
قطرات اشک بود که بی امون...
رو گونه هام سرازیر میشد...
♥رفتنت -رفتن- جان -است -خودت- میدانی♥
اما چه کنم که بهش قول آمین گفتن داده بودم...
با صدایی حزین و گرفته از بغض...💔
گفتم....
"آمین...💔"
(همسر شهید،حسین علی پور کناری )
خداوندا_اگر_جایی_دلی_بی_تاب_دلدار_است...♥
نمی_دانم_چطور_اما_خودت_پا_در_میانی_کن...♥
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#عاشقانه_شهداّ
مثل_طوفانی_که_می_افتد_به_جان_یک_درخت
دوری_ات_آرامشم_را_ریشه_کن_خواهد_نمود...
.
فدائی_عمه_ی_سادات...
.
همزمان با انتقال ضریح جدید امام حسین(ع) به عراق بود...
بحث رفتن به کربلا رو پیش کشید...
.
با_دلی_لبریز_غم_راهی_کوی_دلبرم...
می_روم_تا_محضرش_بهر_ارادت_برسم...
.
خیلی خوشحال شدم که میخواد بره زیارت...
رفت و...
یه هفته گذشت ولی ازش خبری نشد...💔
تماس گرفت و گفت:
اومدنش به تعویق افتاده...
وابستگی شدیدی بهش داشتم و...❤
بعد ازدواجمون...💕
این اولین باری بود که ازش جدا میشدم...💔
خییییلی واسم سخت بود،خییییلی...💔
.
فراق_یار_نه_آن_کند_که_بتوان_گفت...
.
روزای اول خودمو عادی و بیخیال نشون میدادم...
اما وقتی سفرش به درازا کشید...
طاقتم طاق شد و...
ظاهرم نشون میداد که درونم چی میگذره...💔
.
گاهی که تماس میگرفت...
واسش از دلتنگیام میگفتم...💔
.
رحم_بر_این_دل_بفرما_قبل_از_آنکه_گویمت…
آمدی_جاااانم_به_قربانت_ولی_حالا_چرا...
.
متوجه بیقراری و ناراحتیم که شد...
.
برگشت ولی بعد ۴۵ روز....
یه عالمه سوغاتی واسم گرفته بود...❤
از رو سوغاتیاش لو رفت...
رو همشون نوشته بود دمشق یا سوریه...
اونجا بود که فهمیدم...
تموم این مدت سوریه بوده...💔
دنیا رو سرم خراب شد...
خیلی گریه کردم...💔
طاقت دیدن اشکامو نداشت...❤
به بهونه در آوردن من از اون حال و هوا...
بردم مشهد...❤
.
تو حرم امام رضا(ع)بهم گفت:
"اسماء…❤
دعا کن این دفعه که میرم شهید شم...💔"
.
از تأکید حضرت آقا به دفاع از حریم مسلمین میگفت...
علی رغم میل باطنی...
این شاید...
تنها دلیلی بود که راضیم میکرد به رفتنش...
.
وقت_رفتن_کاش_در_چشمم_نمی_غلطید_اشک…
آخرین_تصویر_او_در_چشم_ها_یم_تار_بود…
.
چند ماه بعد،برگشت به سوریه...
.
یگانه_سایه_ی_روی_سرم_رفت...
رفت و...
پنج روز بعد به شهادت رسید...💔
.
(خانوم موسوی،همسر شهید سید مهدی موسوی)
❣ @Mattla_eshgh