eitaa logo
مطلع عشق
279 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🤩 🍁🍂 من نگاهش میکنم اوهم نگاهم میکند او برای دل بریدن من برای دلبری... عشق یعنی تار موهای تنت می ایستند.. هر زمان که اسم او را روی لب می آوری.....!! ‌❣ @Mattla_eshgh
ا🌺﷽🌺 ☑️ داستان 💞 نوشته: عذراخوئینی اول 🍃همراه بااهنگ حرکات موزون انجام می دادم موزیک که خاموش شد انگاریکی هیجان ونشاطم روازبرق کشید. مامان نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت . _چه خبره خونه روگذاشتی روسرت سرسام گرفتم. حتما دوباره میگرن به سراغش اومده بودکه عصبی نشون میداد . گونه اش رابوسیدم ودستمو دورشانه اش حلقه کردم _ ببخشید مامان خوشگلم دیگه تکرارنمیشه . لبخندنازی زد _ عشقمی دیگه نبخشم چی کارکنم؟ خیلی زودلحنش مهربون شد بلاخره یکی یدونه بودم ونازم خریدارداشت. _ بایدچندروزی دوراهنگو خط بکشی . جیغ بنفشی زدم _ یعنی چی؟ من که عذرخواهی کردم. _نه فدات شم حرفم علت دیگه ای داره . گوشام تیزشد و بیشتر کنجکاو شدم _ نیم ساعت پیش بابات زنگ زد شوهردخترخالش فوت کرده بایدبریم قم _کدوم دخترخالش؟ _تونمی شناسی ما بافاطمه خانم زیادرفت و آمد نداریم بیشترازسه ، چهاربارندیدمش ولی برای احترام هم که شده باید تو مراسم باشیم. یک لحظه ذهنم هوشیارشد یادحرف های سارا افتادم _میگم مامان این فاطمه خانم همونی نیست که ساراروبرای پسرش می خواست . به فکرفرورفت بعدش لپم روکشید _اره شیطون بلا ، خودشه خوب یادت مونده. ژستی به خودم گرفتم وگفتم : مااینیم دیگه!! سارا دخترکوچیکه عموبهرام بود ریزنقش وتپل ! باچهره ای بانمک ودوست داشتنی فاطمه خانم سارا روتومهمونی دیده بود و از وقار و متانتش خوشش اومده بود حرف خواستگاری که مطرح شد زن عموی من مخالف بود! کلی هم شرط وشروط سنگین گذاشت چون می گفت نمی خوام دامادم طلبه باشه !خلاصه به نتیجه نرسیدند و بهم خورد هرچندساراهم هیچ تمایلی نداشت و باخنده می گفت یک درصد فکر کنید زن آخوندبشم ! ماهم ازخنده ریسه می رفتیم !! تصورش هم محال بود ادامه دارد..... کپی فقط باذکرنام نویسنده ازاد می باشد.