eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 برشی از (استاد سید مهدی ) 🔹در دنیای امروز، الگوی خاصی پیدا کرده است؛ در مدل‌های جدید آپارتمانی، هرکس واحد مجزایی دارد و معاشرت‌های قدیمی و روابط ارحام، کم فروغ شده و روابط اقشار، انضباط درستی ندارد.  🔹در سبک قدیم، خانواده‌ها بزرگ و عشیره‌ای بودند و یک پدر با فرزندانش در یک خانه زندگی می‌کردند و فرهنگ معاشرت خاصی در آنجا حاکم بود و اخلاق خاصی بین ارحام شکل می‌گرفت. در خانه‌های قدیمی که هنوز هم در بعضی شهرها وجود دارد، غیر از اینکه دارای بخش‌های و بودند، درب آن‌ها دوکوبه، یکی مخصوص آقایان و دیگری مخصوص بانوان داشت که معلوم می‌شد آن کسی که درب خانه را می‌زند زن است یا مرد و چه کسی باید پشت در به استقبال برود، یعنی نوعی انضباط و دقت در مواجهه اقشار وجود داشت و ارزش و اخلاقی خاصی رعایت می‌شد. 🔹در معماری هم دو سبک وجود دارد: و در معماری درون‌گرا مناسبات معماری به گونه‌ای تنظیم می‌شود که روابط انسان هم تحت تاثیر آن تنظیم می‌شود. در معماری درون‌گرا رابطه اقشار محدود مِی‌شود و مراعات روابط عفیفانه بین زن و مرد آسان است و اگر کسی بخواهد در چنین خانه‌ای عفیف نباشد باید خیلی زحمت بکشد و آبروی خود را به خطر بیندازد و بی‌عفتی کند! ولی در معماری جدید و برون‌گرا که ساختمان (open) بنا می‌کنند، پنجره‌ها به گونه‌ای است که از بیرون به داخل خانه اشراف وجود دارد؛ در داخل خانه هم آشپزخانه باز است و در سالن پذیرایی این خانه و رفت و آمد می‌کنند؛ در این حال ، بستر بی‌عفتی فراهم می‌شود؛ یعنی رعایت حجاب و عفت برای بانوی خانه که می‌خواهد پذیرایی کند، دشوار می‌شود. 🏙 ‌❣ @Mattla_eshgh
♐️فمینیسم و حقوق تجاوز🔞 ✍نویسنده: جهان به شدت در حال گرایش به سوی فمینیسم است آن هم از نوع افراطی و تحقیر کننده مردانگی اش... اما چرا مردها به گسترش فمینیسم اعتراض نمیکنند؟ به راستی شگفت آور نیست که هیچ سازمان حمایت از حقوق مردان نداریم؟ به راستی چرا؟ پاسخ به این پرسش بسیار ساده است:دسترسی آسان سکسی! به راستی کدام گروه،بیشتر مورد بهره برداری جنسی مردان قرار میگیرند؛فمینیستها یا غیرفمینیستها؟ برای نمونه "نازلی کاموری" که با وجود فمینیست بودن،از چندهمبستری و روابط جنسی آزاد دفاع میکند و خودش نیز به نداشتن بکارت افتخار مینماید!!! چرا؟ زیرا در حقیقت ذات فمینیسم بر آسان شدن لذت جنسی مردان استوار است! نمونه خارجی و شبیهش هم فمنیستهای افغانستان هستند که تا میتوانند درباره حجاب و"ستم به حقوق زنان" جوسازی میکنند اما در برابر بهره برداری جنسی آزاد مردان از زنان افغان مُهر سکوت بر لب میگذارند! مثل قضیه تجاوز جنسی کارکنان ارگ ریاست جمهوری کابل به زنان که فمنیستها خفه خون گرفتند! در غرب نیز میبینیم که فمینیستها تنها گروهی اند که در برابر "بهره برداری آزاد مردان از زنان" کوچکترین صدایی بلند نمیکنند! در بحث تعرضات جنسی کلینتون و اوباما و ترامپ به زنان ، از همه گروهها صدا درآمد جز همین فمینیست های ! در حقیقت علت سکوت بخش عمده ای از مردها با اقدامات به ظاهر زن سالارانه در بحث دسترسی راحت و رایگان به زنان خلاصه میشود و متاسفانه در این سالها با اوج گرفتن این مطالبات "زن سالارانه" آمار ناهنجاری های جنسی به شدت افزایش یافته است! ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#بسوزه_پدر_عاشقی 😍😜 قسمت_پنجم 🔰 روزها میگذشت و بزرگ و بزرگ تر میشدم... اوایلش نمیدونستم چرا من
😍😜 ششم 🔰 -اگه دوست داشتی غروبا میام دنبالت بریم مسجدمون...چون بغلش حوزه هست خیلی طلبه ها هم اونجا میان... -جدی میگی؟!؟خیلی ممنونم☺باشه حتما😊 -پس یه ساعت قبل اذان بیا سر میدون☺ غروب شد و با الیاس رفتم مسجد...طلبه ها هم بودن و داشتن تو مسجد قبل از اذان بحث درسی میکردن... برام جالب بود که پسرهای کوچیک تر از من عبا رو دوششون بود و طلبه شده بودن. در حال نگاه به اطراف بودم که الیاس دستم رو گرفت و رفتیم تو یه حلقه طلبه ها که راجع به احکام بود ،نشستیم.. کم کم بحث ها داشت برام جالب میشد... فهمیدم خیلی از کارام اشتباه بوده تا الان. به قسمت احکام محرم و نامحرمی که رسید یاد مینا افتادم و ته دلم خالی شد 😞 یاد اون روزا افتادم 😔 فهمیدم احکام به اون سختی که خاله م میگفت و اجرا کرد نبود ولی چه فایده...😔 💠 یه چند مدتی کارم شده بود هر روز غروب مسجد رفتن با الیاس و هم بحث شدن با طلبه ها... دیگه حتی نوع لباسام هم شبیه الیاس شده بود☺ دیگه از شلوار لی و تیشرت آستین کوتاه خبری نبود و فقط پیراهن آستین بلند و شلوار پارچه ای یا کتان میپوشیدم... موهامم کوتاه کرده بودم و کج میگرفتم... ارتباطم با خدا خیلی خیلی بیشتر شده بود نمیذاشتم یه نمازم قضا بشه😊 سعی میکردم همه مراسما رو برم. از دعای کمیل گرفته تا روضه ها. کم کم با الیاس هیات رفتم و پام به هیات باز شد. شب های پنجشنبه جلسات هفتگی میرفتیم و کلا مسیر زندگیم عوض شد ولی همچنان عشق مینا تو دلم بود همچنان دوستش داشتم. چند ماه بعد یه روز مامانم اومد اتاق و گفت -مجید جان؟؟ -جانم مامان؟! -پنجشنبه کاری نداری که؟! -چطور؟!😕 -ریحانه بچه دختر داییم رو که یادته؟! -اره...چطور😯 -هیچی بابا...نترس...چند ماه پیش تازه بچه دار شدن یه جشن گرفتن مارو هم دعوت کردن...باباتم که میشناسی اینجور جاها نمیاد...تو میای دیگه؟؟ -آخه مامان من... -تو چی؟! کاری نداره که...میای میشینی یه گوشه غذاتو میخوری.😐 . -من نمیتونم...سخته آخه...شاید اونا راحت نباشن...😕 -این همه مرد اونجاست حالا تو بیای ناراحت میشن 😒تازه خاله ت و مینا هم میان. -چی؟!مطمئنی که میان؟! -آره مامان جان...همین چند لحظه پیش با خاله ت داشتم حرف میزدم... -باشه پس میام😊 -چی شد یهو نظرت عوض شد 😀 -ها...هیچی...هیچی😕 -ای شیطون 😆 با خودم گفتم بهترین موقع هست برای نشون دادم خودم به مینا...احتمالا منو با این ظاهرم ببینه کلی تعجب میکنه و خوشش میاد 😊 بالاخره روز موعود فرا رسید دل تو دلم نبود..... ⏪ ادامه دارد...... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_هفتم 🔰 بالاخره روز موعود فرا رسید دل تو دلم نبود. از صبحش بلند شدم و رفتم حموم و تک تک لباسام رو میپوشیدم و جلوی آینه خودمو نگاه میکردم ببینم کدوم بهم میاد... موهامو کج گرفته بودم ولی پیشونم هی عرق میکرد و خرابش میکرد و منم یه دستمال کاغذی دستم بود و مدام در حال خشک کردن موهام بودم دلم میخواست زودتر بریم میخواستم هر چه زودتر مینا منو ببینه و ببینه چقدر عوض شدم! بعد از ناهار سریع آماده شدم و رفتم پیش مامانم -این چیه پوشیدی مجید؟!😯 -چشه مگه ؟!لباس به این خوبی😕 -مگه میخوای مسجد بری؟! برو کت شلوارتو بپوش😐 -نه مامان...این بهتره😞 -اخه پیراهن تک رنگ گشاد اونم رو شلوار...😑 -مامان اذیت نکن دیگه 😕 -لااله الا الله...من که نمیفهمم چی تو سر شما جوونا میگذره😒 راه افتادیم سمت مراسم سمت خونه ریحانه خانم اینا..خونه شون چند شهر با ما فاصله داشت ... یه آژانس گرفتیم و من و مامان عقب نشستیم. تو مسیر هر چند دقیقه یک باردوربین سلفی گوشیمو روشن میکردم و ظاهرم رو چک میکردم. مامان هم چندباری منو دید و هی چشم غره میرفت 😒 بالاخره رسیدیم به خونه شون. وارد که شدیم ریحانه خانم و شوهرش اومدن جلو و سلام علیک کردن.. اینقدر حواسم پرت بود نفهمیدم چه جوری سلام کردم زیر چشمی اینور و اونور رو نگاه میکردم تا مینا رو ببینم😩 یهو دیدم کنار خاله یه گوشه از پذیرایی نشستن و به مامان نشونشون دادم و به سمتشون رفتیم. وقتی دیدم بین اونهمه بی حجاب و بد حجاب فقط مینا با چادر نشسته یه احساس خوبی پیدا کردم☺ با خودم گفتم حتما الان اونم خوشحال میشه ببینه منم هم عقیده و هم تیپ هستم باهاش😊 رفتیم جلو و سلام کردیم... با یه لبخند سلامم رو جواب داد کلی قند تو دلم آب شد 😊 تو جشن هی مراقب بودم حرکت بدی ازم سر نزنه. سرم رو پایین انداخته بودم و خودمو با گوشیم مشغول کردم. 👈از زبان مینا: با مامانم از شهرمون حرکت کردیم و به سمت شهر ریحانه خانم رفتیم. نمیخواستم برم ولی چون طبق معمول بابام اینجور مراسم ها رو نمیاد دلم نمیومد مامانم رو تنها بزارم. میخواستیم بری خونه خاله و با اونا جشن رو بیایم ولی ریحانه خانم اصرار کرد مستقیم اونجا بریم. زودتر از همه رسیدیم و یکم خستگیمون رو در کردیم. جشن شروع شد و خاله اینا هنوز نیومده بودن.. داشتم با مامان حرف میزدم که دیدم خاله داره سمتمون میاد... یهو چشمم به مجید خورد باورم نمیشد این مجید باشه چقدر عوض شده بود بهتره بگم خیلی زشت و خز شده بود 😀😀 از اون تیپ و ظاهرایی که همیشه بدم میومد ریشاش هم یکی در میون دراومده بود و فک کنم خونشون تیغ پیدا نمیشد 😂😂 ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_هشتم 🔰 بهتره بگم خیلی زشت و خز شده بود 😀😀 از اون تیپ و ظاهرایی که همیشه بدم میومد... ریشاش هم یکی در میون دراومده بود و فکر کنم خونه شون تیغ پیدا نمیشد 😂😂 تعجبم به خاطر این بود که مجید همیشه تو بچگی هامون لباس قشنگ و گرون قیمت میپوشید و خاله م خیلی رو لباساش حساس بود ولی الان یه جوری شده بود. بقیه مردا و پسرهای جشن خوشتیپ و خوش لباس بودن ولی مجید نه! یه جوری انگار وصله ناجور بود 😁 انگار لباسای باباش رو پوشیده بود 😂 از دیدنش خنده م گرفته بود ولی خودمو به زور جمع و جور کردم و با یه لبخند بهش سلام کردم😄 اونم سرشو انداخت پایین و سلام کرد دیگه از مجید شیطون و دوست داشتنی خبری نبود بر خلاف بچگی خیلی سر و ساکت و آروم شده بود... چند بار هم که دزدکی نگاش کردم سرش همش تو گوشیش بود.. حدس میزنم احتمالا از کسی خوشش اومده و اون گفته این تیپی بشه وگرنه دلیل دیگه ای برا این کارش پیدا نمیکنم 😅 الانم احتمالا با همون داشت چت میکرد که اینقدر تو گوشی بود. بالاخره مراسم تموم شد و راحت شدم😥 ما همون شبش بلیط برگشت داشتیم.خاله اینا هم میخواستن برگردن شهرشون. طبق عادت همیشگی هم تعارف کردم و گفتم بیایین پیشمون ولی خوب چه میومدن چه نمیومدن برای من فرقی نداشت... 👈از زبان مجید: الکی مدام سرم تو گوشی بود😕 نزدیک 200 بار هی گوشیو از جیبم درآوردم هی گذاشتم تو جیب. کارم شده بود که الکی قفل و باز میکردم و میرفتم تو منو و یکم اینور و اونور میرفتم و دوباره قفل میکردم😟 حوصله م داشت سر میرفت ولی کاری نمیتونستم بکنم😔 فقط به این دلم خوش بود که با مینا زیر یه سقف نشستم و از هوایی نفس میکشم که اون نفس میکشه 😊 مراسم تموم شد و خواستیم برگردیم که مینا برگشت و به مامانم گفت: خاله جون حتما بیاینا پیشمون...خوشحال میشیم 😊 یهو قند تو دلم آب شد😌 کامپیوتر مغزم شروع کرد به تحلیل کردن😃 حتما از من خوشش اومده که دعوتمون میکنه بریم 😊😊 فکر کنم امشب از ظاهر و تیپم خوشش اومده باشه. اون لبخند اولش هنوز تو ذهنم بود و هی تکرار میشد تو ذهنم 😊 بعد از مراسم خیلی از خودم راضی بودم تا چند روز تک تک حرکاتش رو برا خودم تفسیر میکردم با اون لبخند مینا برای ادامه مسیرم مطمئن تر شده بودم و سعی میکردم بیشتر راجع به دین بدونم و هر روز معتقد تر میشدم.... ⏪ ادامه دارد...... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قراره کرونا هممونو بکشه😂😂😂 کرونا راشکست میدهیم 💪 ‌❣ @Mattla_eshgh
دلـ💔ـم ... کمی بهـ🌸ـار می خواهد ... نمی آیی⁉️ ... سلام بهـ❤️ـار دلها ... ‌❣ @Mattla_eshgh
💢آیــت الله مجتهدی: ◀️از فواید #وقت این است ڪه به برکت عج الله فرجه نماز های ما هم قبول می شود... ◀️چون امام زمان عج الله فرجه اول وقت نماز می خوانند و نماز ما بانماز حضرت بالا می رود. ‌❣ @Mattla_eshgh
سلام ظهرتون بخیر😊 در ماه رجب ، هر روز فایلای استاد شجاعی با موضوع استغفار رو قرارمیدم ان شاءالله وقتی براش بذارین و گوش بدین تابتونیم بهره خوبی ببریم ازاین ماه پرخیر وبرکت 💐❤️
استغفار_1.mp3
8.68M
۱ 📿 رجب، ماه استغفاره! ماه حمام کردنِ روح ... جسمِ آلوده رو با آب پاک شتشو میکنیم، و روحِ زنگار گرفته رو در نهرِ استغفار . آماده می‌شیم برای استحمامِ روح! @ostad_shojae