eitaa logo
مَولانــٰاصٰاحِب‌َٱلزَّمٰانِ‌ أغِثْنـٰا
620 دنبال‌کننده
321 عکس
324 ویدیو
4 فایل
گفتم: به کـام وصلت خواهم‌رسید روزی؟!؟ گفتـا: که نیك بنـگر!!! (شاید رسیده باشی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ۞ ﷽ ۞ـ ☝️🏻 بـــا سیاست ناامیدسازی و بـــا ایجاد توهّم بن‌بست در کشور 🇮🇷 بشدّت باید مبارزه بشود! این یک سیاست خصمانه‌ی آمریکائی و غربیــست!!!!! 🎙 ـ________________________ 🤲🏻 یـٰا إلٰـهَـنــــــــــٰا () 🤲🏻 بِحَقِّ‌مَولانــٰا‌صٰاحِب‌َٱلزَّمٰانِ‌‌أغِثْنـٰا 𖧌 https://Eitaa.Com/MawLaNa_14 ↵ 𖧌 📵 (حذف‌لینك)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفت پشه‌های‌آنافل 🦟 بيشتر از ماست (ما چه می‌دانیم جانبازی‌چیست)! "رحیم قمیشی" برای دیدن یکی از دوست‌های جانبازم رفته بودم آسایشگاه إمام‌خمینی (ره) که در شمالی‌ترین نقطه‌ی تهران است؛ فکر می‌کردم از مجهزترین آسایشگاه‌های کشور باشد؛ که نبود! (بیشتر به خانه‌ای بزرگ شبیه بود)! دوستم نبودش؛ فرصتی شد به اتاق‌ها سری بزنم. اکثر جان‌بازها آنجا قطع‌نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، (یعنی از گردن به پایین حرکت‌نداشتند)، بسیاری از کمر بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست و من چه می‌دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن‌ها… جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید: "کاندیدا شده‌ای! آمده‌ای عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم؛ حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم! می‌گفت: اینجا گاهگاهی مسئولی هم می‌آید، البته خیلی دیر به دیر و معمولاً نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می‌گفت؛ همصحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام‌ش به من تسلی می‌داد… خیلی زود رفیق شدیم؛ وقتی فهمید در همان عملیاتی‌که او ترکش‌خورده من هم بوده‌ام؛ پرسیدم خانه هم می‌روی؟ گفت هفته‌ای دو هفته‌ای یک روز نمی‌خواست باعث مزاحمت خانواده‌اش باشد! توضیح می‌داد خانواده‌های همه‌ی جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده‌اند؛ هیچ‌کدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می‌کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک‌جور خودش را بدهکار پرسنل می‌دانست. یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم دستش که عملیات والفجر ۸ قطع شده بود نگران هزینه‌های بیمارستانی بود، نکند زیاد شوند! گفتم: بی‌حرکت دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می‌گفت نه! نکته‌ی تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد: او که نمی‌توانست پشه‌ها را نیمه شب از خودش دور کند؛ می‌گفت: با پشه‌های آنجا دیگر دوست شده است… (پشه‌های آنافل را می‌گفت)! "نیمه شب‌ها که می‌نشینند روی صورتم، و شروع می‌کنند خون مکیدن، بهشان می‌گویم: کافیست است دیگر!" می‌گفت: خودشان رعایت می‌کنند و بلند می‌شوند، …نگاهم را که می‌بینند! شانس آوردم اشک‌هایم را ندید که سرازیر شده بودندنوجوان بوده، (۱۶ ساله) که ترکش به پشت سرش خورده و الآن نزدیک ۵۰ سالش شده بود و سال‌ها بود که فقط سقف بی‌رنگ و روی آسایشگاه را می‌دید. آخر من چه می‌دانستم جانبازی چیست! …صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد؛ کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای‌قطع‌نخاع که نباید پله داشته باشد خندید و گفت: اینجا ساختمانش مصادره‌ای است و اصلاً برای جانبازها درست نشده خیلی خجالت کشیدم دیوارهای رنگ و رو رفته‌ی آسایشگاه، تخت‌های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق‌ها هر دقیقه‌اش مثل چند ساعت برایم می‌گذشتبه حیاط که رسیدیم ساختمان‌های بسیار شیک روبرو را نشانم‌داد. ساختمان‌هایی که انگار اروپایی بودند؛ می‌گفت: اینها دیگر مصادره‌ای نیستند، بسیاری از این ساختمان‌ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه‌های جانبازهاست… نمی‌دانستم چه جوابش را بدهم؛ (تنها سکوت کردم)! می‌گفت: فکر می‌کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم؛ چه سئوالی بود! گفتم: چه حرفی می‌زنی عزیزم شما سرورِ مایید شما افتخار مایید شما برکت ایرانید همه دوست‌تان دارند همه قدر شما را می‌دانند فقط اوضاع کشور این‌سال‌ها خاص‌است، مشکلات کم شوند حتماً به شما بهتر می‌رسند خودم‌هم می‌دانستم دروغ می‌گویم کِی اوضاع استثنائی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده کِی برهه‌ی خاص نبوده اوضاع‌کشور …چند دقیقه می‌گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ‌طبعی سابقش را نداشت بعد از اینکه حرف مرگ را زد… انگار یاد دوستانش افتاده باشد نگاهش قفل شده بود به قطره‌های ریز باران و به فکر فرو رفته بودکاش حرف تندی می‌زد کاش شکایتی می‌کرد کاش فریادی می‌کشید و سبک می‌شد! و مرا هم سبک می‌کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی‌هدف قدم می‌زدم دیگر از خودم بدم‌می‌آمد از تظاهر بدم‌می‌آمد از فراموش‌کاری‌ها بدم‌می‌آمد از جنگ بدم‌می‌آمد از جانباز جانباز گفتن‌های عده‌ای و تبریک‌های بی‌معنای پشتِ سر هم از کسانی‌که می‌گویند ترسی از جنگ نداریم همانها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند و این روزها هم، نه جانبازها را می‌بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را… بدم می‌آمد از کسانی‌که نمی‌دانند ستون‌های خانه‌های پر زرق‌وبرق‌شان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله‌ی ترقی خودشان می‌خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه‌ی آنافل معرفت داشتند وقتی که می‌خوردند، می‌گفتند کافیست! و بس می کردند و می رفتند ما چه می‌دانیم جانبازی چیست! https://Eitaa.Com/MawLaNa_14 یـٰا مَولانــٰا‌ أغِثْنـٰا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امید سربلندی ایران 🤲🏻 ـ________________________ 🤲🏻 یـٰا إلٰـهَـنــــــــــٰا () 🤲🏻 بِحَقِّ‌مَولانــٰا‌صٰاحِب‌َٱلزَّمٰانِ‌‌أغِثْنـٰا 𖧌 https://Eitaa.Com/MawLaNa_14 ↵ 𖧌 📵 (حذف‌لینك)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدائیش شبکه‌ٔ ســه صَــدِ خود را در یلدا برای مادری گذاشت جریان‌های غرب‌گرایان بنیان خانواده را نشانه گرفته: «در خانه سگ و گربه بیارید» «مادر شدن؛ مانع پیشرفت» و ده‌ها مطلب از این قبیل را آنقدر تکرار می‌کنند تا اهمیت «مادر شدن» را کم‌رنگ جلوه دهند! بخشی از صحبت‌های یکی از مادران در شبکه سه: به همه زنان توصیه می‌کنم طعم شیرین مادر شدن را لمس‌کنند …زمانی که من به اردوی‌تیم‌ملی دعوت شدم، برگه‌ی سنوگرافی پسرم آمد؛ با افتخار تصمیم گرفتم که… بعد از تولد فرزندم ورزش‌حرفه‌ای‌را ادامه دهم! ـ________________________ 🤲🏻 یـٰا إلٰـهَـنــــــــــٰا () 🤲🏻 بِحَقِّ‌مَولانــٰا‌صٰاحِب‌َٱلزَّمٰانِ‌‌أغِثْنـٰا _________________ 𖧌 https://Eitaa.Com/MawLaNa_14 ↵ 𖧌 📵 (حذف‌لینك)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا