هدایت شده از موعود(عج)
کم نکن سایه ی لطفت ز سرم آقاجان
گرچه من جنس خرابم بخرم آقاجان
آنقَدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر
از غم و غصه ی تو بی خبرم آقاجان
نذرگل نرجس صلوات
التماس دعای فرج
#مهدویت
#انتظار الفرج
آیا جنیان و فرشتگان هم منتظر ظهور امام زمان (عج) هستند؟
گرچه ما به روایاتى که دلالت بر منتظر بودن تمامى جنّیان و فرشتگان بکند برخورد نکردیم اما اخبار و احادیث بسیارى بیانگر منتظر بودن گروهى از فرشتگان و اجنّه هستند.
مهدی پرس :
۱ - أبان بن تغلب مى گوید:
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«.. آن گاه که او(حضرت قائم عج) پرچم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را به اهتزاز درآورد سیزده هزار و سیزده فرشته که سالها منتظر ظهورش بوده أند به زیر پرچمش گرد مى آیند (و آماده نبرد مى شوند) همان فرشتگانى که با نوح پیامبر در کشتى، با ابراهیم خلیل در آتش و با عیسى هنگام عروج به آسمان همراه بودند».
۲ – امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند:
«فرشتگانى که در جنگ بدر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) یارى دادند، هنوز به آسمان بازنگشته اند (منتظر ظهور حضرت اند) تا اینکه حضرت صاحب الامر را یارى رسانند و مقدارشان ۵ هزار فرشته مى باشد».
۳ – محمد بن مسلم مى گوید:
«از امام صادق(علیه السلام) درباره ى میراث علم و اندازه ى آن پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود: خداوند دو شهر یکى در شرق زمین و دیگرى در غرب آن دارد، در آن دو شهر، گروهى سکونت دارند که نه ابلیس را مى شناسند و نه از آفرینش او آگاهى دارند، هر چند مدت یک بار با آنان دیدار مى کنم، آنان درباره ى مسائل مورد نیاز و چگونگى دعا از ما مى پرسند و ما به آنان مى آموزیم، هم چنین آنان درباره ى زمان ظهور حضرت قائم مى پرسند…
گروهى از آنان از روزى که به انتظار حضرت قائم بوده اند هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته اند و وضع آنان همین گونه بوده است، آنان از خداوند مى خواهند که صاحب الامر را به آنان بنمایاند»
رسول خدا(ص) مى فرماید: «همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدى(عج) شاد و خرسند مى شوند»
۴ – امام على(علیه السلام) مى فرمایند:
«… خداوند، حضرت مهدى(عج) را با فرشتگان جن و شیعیان مخلص یارى مى کند»
با توجه به این روایات مى توان بیان داشت که هم فرشتگان و هم برخى از جنّیان و هم موجودات ناشناخته دیگرى در انتظار و چشم به راه آمدن آن منجى عالم هستند.
آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند؟
بر اساس روایات گوناگون زمین، پرندگان، حیوانات درّنده و ماهیان دریاها هم در انتظار آمدن و ظهور حضرت حجت هستند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
«همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدى(عج) شاد و خرسند مى شوند».(۵)
آرى زمین هم منتظر ظهور قائم(عج) است تا تمام برکاتش را بیرون بریزد.
أمیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«زمین بشاشت خود را به سبب عدل ظاهر کند و آسمان باران خود را ببارد و درخت میوه خود را افزون دهد و زمین گیاه خود را برآورد و براى اهل زمین خود را زینت کند و وحوش ایمن باشند تا اینکه در همه اطراف زمین مانند چارپایان چرا کنند. زمین گنج هاى خود را ظاهر کند، پس قایم(عج) به مردم بگوید: بخورید، گوارا باشد شما را به سبب آنچه در ایام گذشته کردید از عملها، پس مسلمانان اهل دین حق اند.»
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
💠چادر سیاه از کجا آمده است ؟
✅کسی زنان ایرانی را مجبور به پوشیدن چادر مشکی نکرده است.
◼️ در فرهنگ زنان ایرانی پوشیدن رنگ های مختلف چادر یا چادرهای طرحدار وگلدار مرسوم بوده وهنوز هم در بعضی از جاهاهست .
اما کم کم رنگ مشکی خود به خود مرسوم شد .
✅اسلام رنگ خاصی رابرای حجاب معرفی نکرده است وزنان خودشان این رنگ را انتخاب کردند و کراهت رنگ مشکی شامل چند چیز از جمله چادر و عبا نمی شود .
✅از نظر علمی ویژگی رنگ مشکی ،دفع نگاه هاست واین دقیقا با فلسفه ی حجاب که دفع نگاه نامحرم است سازگاری دارد .
🔷نویسنده و فیلسوف فرانسوی ژوزف کنت گوبینو می گوید:
شکل حجابی که در ایران است بیش از آنکه مستند به اسلام باشد ،به ایران قبل از اسلام مستند است .
🔶چادر وشنل از عناصر مهم پوشش زنان ساسانی بوده که ما آن را بر سرملکه آذرمیدخت (پادشاه ایرانی )وبر دوش آناهیتا (الهه ی ایرانی )به عنوان یک مقام والا ،می بینیم .
✅پس از فتح ایران توسط خلیفه دوم ،دختران کسری پادشاه ایران ،حتی پس از اسارت ،حاضر نشدند روپوش صورت خود را بردارند.
✅کورش لباس کوتاه وتن نما را نمی پسندید .
در زمان داریوش ،ملکه ها و زنان اشراف با چادر و زنان خدمتکار بدون حجاب بودند.
📒 منبع :کتاب جواهرانه
نویسنده: نعیمه اسلاملو
🔴 روی ضدانقلاب سیاه شد و بلاخره آب به خرمشهر و آبادان رسید
🚩طرح آبرسانی «غدیر۲» افتتاح شد/ آب باکیفیت به خرمشهر و آبادان رسید
🔹این پروژه آبرسانی به طول ۹۰ کیلومتر پس از کار شبانه روزی حدود ۴۵ روزه و پس از پشت سر گذاشتن سختیهای فراوان از جمله عبور از ۸۹ مانع همچون لولههای آب، گاز، برق و... و گرمای طاقت فرسای این روزها به پایان رسید.
🔹با اتمام این طرح شهرستان آبادان در طول شبانه روز از ۱۵۰ هزار متر مکعب آب شیرین و خرمشهر نیز از حدود ۹۵ هزار مترمکعب آب در طول شبانه روز بهرهمند میشوند.
✍ضدانقلاب و منافقین که ازین طرح اطلاع داشتند سعی کردند با خرابکاری و شایعه پراکنی مانع از آب رسانی به خرمشهر بشوند و ایجاد آشوب و شورش کنند . اما بچه های سپاه مثل همیشه روی دشمن را سیاه کردند
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
هدایت شده از موعود(عج)
1_16211218.mp3
3.87M
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#دستورات امام زمان(عج)
✅توجه به پدر و مادر
در احوالات يکي از محبان و شيعيان آمده که پدر پيري داشت و بسيار به او خدمت مي کرد. ايشان شب هاي چهارشنبه به مسجد سهله مي رفت اما پس از مدتي اين کار را ترک نمود.
دليل آن را پرسيدند، گفت
چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم در شب آخر نزديک مغرب تنها به مسجد سهله مي رفتم عرب بياباني را ديدم سوار بر اسب که سه بار به من فرمود:
✳️«از پدرت مراقبت کن.»✳️
من فهمديم که امام زمان (ع) راضي نيستند من پدرم را بگذرام و به مسجد سهله بروم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#مهدویت
«صاحب السیف» لقب قطب عالم امکان امام مهدی (عج) است.
امام صادق علیه السلام راجع به امام عصر (عج) فرمود:
«کُلُّنا قائِمُ بِاَمْرِِاللهِ واحِدُ بَعدَ واحِد حتّی یُجیءُ صاحِبُ السَََََّیف، فَإذا جاءَ صاحِبَ السَّیفَ جاءَ بامْرِ غَیر الّذی کانَ
:همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانی که، صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد». («اصول کافی»، ج ۱، ص ۵۳۶)
برگرفته از کتاب دانشنامه مهدویت و امام زمان
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#روایت
مردی از انصار قصد مسافرت داشت، به همسرش گفت:
تا من از مسافرت بر نگشته ام تو نباید از خانه بیرون بروی.
پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است.
کسی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و پیغام داد که شوهرم مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته، از منزل خارج نشوم. اکنون شنیده ام پدرم سخت بیمار است، اجازه فرمایید من به عیادتش بروم.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن!
چند روزی گذشت. زن شنید که مرض پدرش شدت یافته. بار دوم خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیغامی فرستاد که یا رسول الله! اجازه می فرمایید به عیادت پدر بروم؟
حضرت فرمودند:
نه! در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت نما!
پس از مدتی شنید پدرش فوت کرد. بار سوم کسی را فرستاد و پیغام داد که پدرم از دنیا رفته، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزاداریش شرکت کنم، برایش نماز بخوانم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این دفعه هم اجازه ندادند و فرمودند:
در خانه ات بنشین و از همسرت اطاعت کن!
پدرش را دفن کردند. پس از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی را به سوی آن زن فرستاد و فرمودند:
🍃به او بگویید به خاطر اطاعت تو از همسرت، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشید.
📚بحارالانوار، ج 22
#حضور_دختران و #زنان در #ارتش_اسرائیل
در #ارتش یهودی اسرائیل تعداد زیادی زنان و دختران حضور دارند، اینها چه کسانی هستند؟
طبق قوانین هر فردی که اسرائیلی است و در آنجا زندگی میکند باید در سال ۱ماه در ارتش خدمت کند و این زمان در افراد مختلف متفاوت است، قبلا صدا و سیما اعلام کرد که چند فلسطینی دستگیر شده مورد آزار و اذیت نیروهای زن یهودی قرار گرفتند ولی متاسفانه درباره آنها توضیح ندادند این زنها از کجا آمده اند،
جمعیت این انگل در #فلسطین_اشغالی به این صورت تقسیم میشود، این آمار حدودی است
جمعیت حدودا ۹ میلیون نفر
۱میلیون و هفتصد هزار نفر عرب اسرائیلی
۱ میلیون نفر دو رگه عرب اسرائیلی
متاسفانه ۱۵۰هزار نفر ایرانی
بقیه تقریبا مهاجر هستند،
نکته در اینجا است بسیاری از مهاجران اصلا یهودی نیستند!
یعنی ریشه یهودی ندارند، تعجب میکنید نه؟
بسیاری از آنها از روسیه و کشورهای اروپایی به خصوص کشور های بلوک شرق بعد فروپاشی، با تغییر دین بصورت ظاهری از #مسیحیت، یهودی بودن را قبول کرده و برای زندگی بهتر به آنجا مهاجرت کردند و زندگی میکنند، به چهره دخترها نگاه کنید اکثرا روشن و سفید هستند و اگر اسم و فامیل آنها را ببینید بیشتر روسی است و یا فامیلی غیر یهودی دارند.
یهود چرا اینکار را میکند و هدفش چیست؟
حتما اهداف زیادی را دنبال میکند ولی بد نیست خودتان هم فکر و تحقیق کنید.
دشمن ضعیفه..
چون هیچ ریشه و تاریخ و پیشینه ای نداره و شرافتی نداره..
ان شاء الله به زودی نور همه جا را فرا خواهد گرفت و چهره کثیف انگل یهود بر همه مردم نمایان خواهد شد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
#مهدویت_ادعیه
قسمت اول
بی گمان شیعیان راستین، ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان الگوی زندگی در تمامی ابعاد و شئون زندگی خود برگزیده اند . یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم السلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه هایی است که از ایشان به یادگار مانده است . در این نوشتار کوتاه بر آن هستیم تا به معرفی هر چند کوتاه و اجمالی برخی آثار آخرین حجت الهی در این باره بپردازیم .
دعای عهد
از جمله دعاهای مشهور که خواندن آن در دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام فراوان مورد سفارش قرار گرفته «دعای عهد» است . این دعای شریف مشتمل بر درود خاص از طرف خواننده دعا و نیز از سوی تمامی مردان و زنان مؤمن - در شرق و غرب جهان و خشکی و دریا، و از پدر و مادر و فرزند - به پیشگاه حضرت مهدی علیه السلام است.
خواننده در این دعا عهد و پیمان و بیعت خود را با آن حضرت تجدید می کند و پایداری بر این پیمان را تا روز قیامت اظهار می دارد .
آن گاه از خداوند درخواست می کند که اگر مرگ من فرا برسد، در حالی که امام زمان علیه السلام ظهور نکرده باشد، پس از ظهور او مرا از قبرم برآور و به یاری آن حضرت سعادتمند کن . بعد از این درخواست، دیدار امام با عبارت ظریفی بیان می شود و دعا برای تعجیل ظهور و فرج و برپایی حکومت حقه و سامان یافتن جهان و زنده شدن حقایق دین و اهل ایمان پایان بخش این دعای شریف است .
یاد کرد این نکته شایسته است که امام صادق علیه السلام درباره این دعا فرموده است:
«من دعا الی الله اربعین صباحا بهذا العهد کان من انصار قائمنا وان مات اخرجه الله الیه من قبره واعطاه الله بکل کلمة الف حسنة ومحا عنه الف سیئة ...
هر کس با این [دعای] عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند، از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد، خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم علیه السلام خارج خواهد ساخت و در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامه امام رضا علیهالسلام به حضرت عبدالعظیم رحمةاللهعليه پیرامون اتحاد شیعیان با یکدیگر...
🎤 استاد معاونيان
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸
#مهدویت
#پست اول
درباره قیام امام زمان با اسب و شمشیر توضیح دهید که آیا این صحت دارد؟
چگونه می خواهد با هواپیماهای جنگی بجنگد؟
پرسش
درباره قیام امام زمان با اسب و شمشیر توضیح دهید که آیا این صحت دارد؟ چگونه می خواهد با هواپیماهای جنگی بجنگد؟
✳️پاسخ اجمالی
با توجه به قراینی که در روایات آمده است، قیام امام زمان (عج) با اسب و شمشیر، معنای کنایی دارد و به معنای قهر و سلطه است، چنان که منظور از "من قوة و من رباط الخیل" در قرآن کریم، هر نوع سلاحی است که انسان به وسیله آن تقویت شود و بر دشمن حمله نماید، خواه نیزه، خواه موشک و خواه ... باشد، بنابراین اسب و شمشیر به ویژه خصوصیت ندارد، تا تصور شود که در مقابل جنگ افزارهای مدرن کار آمد نیست.
✳️پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن این موضوع ضروری است، نخست روایاتی که می گوید قیام امام زمان (عج) با اسب و شمشیر است تحلیل و بررسی شود، تا مقابله آن حضرت با سلاح های مدرن توجیه پذیر شود.
راوی می گوید: نزد امام صادق (ع) بودم که معلّى بن خنیس از آن حضرت پرسید: آیا امام زمان (ع) سیره و رفتارش، خلاف روش حضرت علی (ع) است؟ فرمود: آرى! به جهت آن که على (ع) رفتارش منّت نهادن و دست برداشتن (از مخالفین) بود؛ زیرا می دانست که پس از او شیعهاش مغلوب دست دشمن خواهد شد، ولى امام قائم که قیام کند رفتارش در میان آنان با شمشیر است و اسیر کردن، چون می داند که پس از او شیعه آن حضرت هرگز مغلوب دست دشمن نخواهد شد.
امام صادق (ع) همچنین فرمود: زمانی که حضرت مهدی (ع) قیام می کند فرشتگان جنگ بدر به یاری حضرت می آیند. یک سوم از آنها بر اسبان سفید، و یک سوم بر اسبان ابلق و یک سوم دیگر بر اسبان قرمز سوار می شوند.
اکنون با توجه به این روایات نکاتی قابل دقت و بررسی است.
1. با توجه به قراینی که در روایات آمده است، قیام با شمشیر، به معنای قهر و سلطه است، چنان که قرآن در آمادگی مسلمانان در مقابل دشمنان می فرماید: "هر چه توانایى دارید در برابر دشمنان از نیرو و قدرت و اسبهاى ورزیده براى جنگ با دشمن آماده سازید تا بدین وسیله دشمنان خدا و خود را بترسانید".
مفسران در تفسیر "من قوة" گفته اند که منظور از قوت هر نوع سلاحی است که انسان به وسیله آن تقویت شود و بر دشمن حمله نماید. خواه نیزه، و خواه موشک، و... باشد. شاید سبب بکار بردن کلمه (قُوَّةٍ) یعنى نیرو، این باشد که شامل هر نوع اسلحه و نیروى جنگى و دفاعى که تا قیامت ساخته می شود بشود؛ چون در زمان نزول قرآن بزرگ ترین مظهر و مصداق نیرو و قدرت جنگى، اسب هاى جنگی بوده که آیه به آنها تصریح نموده است.
همچنین استفاده از اسب در قیام حضرت، نیز معنای کنایی دارد؛ زیرا در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شد، آمده است که فرشتگانی که در بدر حاضر بودند، سوار بر اسبانی به کمک حضرت می آیند که مراد قدرت خدایی است.
2. از آن جا که پیامبران و اولیای الاهی در انتقال معارف، موظف بودند تا با مردم به مقدار فهم آنان سخن بگویند، در مورد قیام حضرت نیز این گونه بیان شده است؛ یعنی مقدار فهم مردم از ابزار جنگی را در نظر گرفته است.
امام صادق (ع) می فرماید: رسول خدا (ص) با مردم به اندازه عقل آنان سخن گفته، و سپس گفت: رسول خدا (ص)فرمود: ما گروه پیامبران دستور داریم که با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم.
بنابر این، وسایل جنگی چون در آن زمان منحصر در اسب و شمشیر بوده و هنوز سلاح های جدید کشف نشده بود و چون تصوری از سلاح های جدید، در ذهن مردم نبوده، قیام حضرت این گونه ترسیم شده است.
وانگهی بر اساس آنچه در منابع اسلامی آمده است، اختیارات و امکاناتی که خداوند به امام زمان (عج) داده، منحصر در اسب و شمشیر نیست، تا این شبهه پیش آید که چگونه می شود با چنین امکانات اندکی، با سلاح های پیشرفته امروز مقابله کرد. با قراینی که در روایات آمده است، چه بسا ابزار امروزی، در راستای پیشبرد اهداف حضرت به کار گرفته شود زیرا؛ اراده خداوند بر این امر استوار گشته است، که توسط ایشان حکومت عدل در سراسر گیتی بر پا شود و خداوند کاری را که بخواهد انجام می دهد و اسباب و مسببات مربوط به امور عادی بشر است.
3. نکته پایانی این که در جهان امروز که با پیشرفت علم همه گونه ابزار جنگی در اختیار مردم است، در برخی از کشورها هنوز برای برقراری نظم، از امکانات ابتدایی؛ مانند اسب و شمشیر استفاده می کنند، از این رو بعید نیست که در زمان ظهور امام زمان، اسب و شمشیر به عنوان نماد سلاح های زمان پیامبر (ص) در کنار سلاح های پیشرفته، مورد استفاده قرار گیرد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#خانواه
❎ زندگی دادگاه نیست تا در آن به دنبال احقاق حق خود باشیم
👈 زندگی، زندگی است. باید گذشت کرد تا بتوان از آن لذت برد
✅ گذشت، رمز پیروزی در زندگی است.
.
✨﷽✨
🌷حاج میرزا اسماعیل دولابی
بر پیغمبر(ص) #صلوات بفرست که قوه ی شما را زیاد می شود. هر وقت دعایی می شنوی یا مصیبتی از خوبان می شنوی و ناراحت می شوی، آهسته صلوات بفرست.
این قوه و ظرفیت شما را زیاد می کند. صلوات ظرفیت انسان را بزرگ می کند.
اگر یک شب نمازش عقب و جلو شود، خودش را می خورد، یا اگر یک شب موفق شود بی قرار می شود و ادّعا می کند، به برکت صلوات این حالت از او رفع می شود.
صلوات در خوشی و ناخوشی به انسان قوت می دهد و بهجت می آورد و غم را زائل می کند. آنجا هم که سرور است آن را بزرگتر نشان می دهد.
صلوات، در راه خدا به انسان خیلی کمک می کند، در بین دعاها برای رفع خستگی و باز شدن نطق و راه افتادن زبان مفید است.
هر وقت با خدای خود صحبت می کنی، اگر دیدی زبانت تعطیل شد و نتوانستی حرف بزنی، #صلوات بفرست، دوباره نطقت باز می شود...
انسان گاهی درمانده که به خدا چه بگوید، صلوات راه را باز می کند.
@Mawud12
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_یکم
یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمیل.حالا تازه داشتم معنی حرفها ونگرانیهاش رو درک میکردم.
با بهت و ناباوری چشمهاش رو که با لذت به حال و روزم میخندید نگاه کردم.
با لحنی پیروزمندانه گفت: هااان؟ ؟ چیشد؟! هنوزم میخوای بگی نمیترسی؟ امروزم یک نامه رسیده دستش.و اینبار با آدرس اینجا!!
زنگ آیفون به صدا در اومد.
با وحشت از جا پریدم.پرسیدم: کیه؟؟ او به سمت آیفون رفت و با پوزخندی گفت:نگران نباش غریبه نیستن آشنان!!
با وحشت به سمتش دویدم!
حاج کمیل وپدرشن؟؟
او خنده ی عصبی ای کرد.
_نه واسه اومدن اونا زوده. همه چیز حساب شده ست. طوری نقشه چیدم که یک تیر ودونشون بشه.با یک حرکت، هم انتقامم رو از تو میگیرم هم از عاملین اصلی فلج شدن مسعود!!
از حرفهاش سر در نمی آوردم! اصلا من چرا از او میپرسیدم؟آیفون که تصویری بود. چشم دوختم به آیفون. چهره ای مشخص نبود. فقط ظاهرا پیدا بود که مردند.
یقه ش رو گرفتم.
_بگو اینا کین؟؟؟ بگو کی هستن نسیم وگرنه خداشاهده برام هیچی مهم نیست.
او خودش هم انگار ترسیده بود.آب دهنش رو قورت داد.
_خیلی دیرشده عسل خیلی..من با تحویل دادن تو به اونها معامله کردم.
با حرص و وحشت گردنش رو گرفتم و تکونش دادم:بهت میگم با کیا؟؟ د حرف بزن بی شرف!
گفت: با چندنفر از دوست پسرای قبلیت! همونایی که مسعود و زدن. .
باورم نمیشد..انگشتهام شل شد و از روی گردنش پایین افتاد.
گفت: نگران نباش قبل از اینکه خطرجدی ای تهدیدت کنه پدرشوهرت میرسه و اونا گرفتار قانون میشن.اینطوری شاید از بار گناه خودتم کم شه.
عقب عقب رفتم به سمت در اتاق..با نا امیدی وبیحالی گفتم:الهی آتیش بگیری نسیم..چادرم.چادرمو بهم بده..
گفت:کلید ندارم.
و با شتاب به طرف در خونه دوید و در رو باز کرد.من با نا امیدی و اضطراب فقط به دو رو برم نگاه میکردم تا شاید پارچه ای لچکی چیزی پیدا کنم و روی سرم بندازم.
اینجا آخر خط بود اینجا آخر اضطرار بود.من مضطر بودم!
دستم از هر امداد وامدادگری کوتاه بود.
باید جیغ میکشیدم تا شاید همسایه ها نجاتم بدند ولی من زبانم به دهانم نمیچرخید.مثل کابوسهایی که در این مدت میدیدم! که هرچه سعی میکردم جیغ بکشم نمیتونستم.
با زبانی لال در درونم کسی فریاد زد:یا اماااام زماااااان مضطر عاااااالم نجاتم بده ...نزار چشم نامحرم به روی ذریه ی مادرت بیفته..نزار دشمن ذریه ت دلشاد شه.
صدای سلام و خوش آمدگویی اونها از پشت در می اومد.به سمت مبل دویدم تا بین صندلیها پنهان شم که چشمم افتاد به کیفم و حاجت روا شدم.کیفم رو باز کردم و چادر تاشده وچانه داری که از طریق اون دختر، جدم بهم رسونده بود بازکردم و روی سرم انداختم.من که توانی نداشتم.
قسم میخورم دست ملائک چادر سرم کردند.
همان لحظه دو مرد مقابلم ایستادند.اما از نسیم خبری نبود.میلاد و حمید با چشمهایی کثیف و شیطنت بار نگاهم میکردند. میلاد گفت:هی ببین کی اینجاست؟!!!! نماز میخوندی حاج خانوم؟ نکنه مزاحم شدیم؟
حمید که از همون ابتدای دوستی هرزتر و وقیح تر بود در جواب میلاد گفت:من که فکر میکنم این یک لباس جدیده برای سورپرایز کردن ما!! بنظرم بهتر از لباس خوابه؟ مخصوصا اگه ...
از وقاحت و بی ادبی او تمام بدنم خیس عرق شد.کاش هرکسی اینجا بود جز حمید..حمید بیمار بود.حیوون بود.بی شرم و خدانترس بود.
نسیم لباس بیرون پوشیده در حالیکه مسعود رو روی ویلچر حمل میکرد رو کرد به پسرها وگفت:خب دیگه من دارم میرم..کلید اون خونه هه رو رد کن بیاد. حمید کلید و کف دستش انداخت وگفت: ایول خوشم اومد.نمیدونی چقدر دلم عسل میخواست. اصلا قندم افتاده ..
او همینطوری وقیح و بیشرم حرف میزد و من مثل یک بره ی بیچاره بین دوتا مبل به دیوار چسبیده بودم و تسبیحم رو فشار میدادم.
نسیم کجا میرفت؟ چطور میتونست منو با اینها تنها بزاره.؟
با التماس رو به نسیم گفتم:نسیم کجا داری میری؟؟ ایناااا از من چی میخوان؟ نسیم از خدا بترس.
نسیم اصلا نگاهم نمیکرد.
رو به آنها با التماس گفت: قول دادید بهش آسیبی نرسونید.فقط فیلم بگیرید و برید..
حمید کف دستش رو به هم مالید: آخخح چه فیلمی بشه این فیلم..
خدایا نه...قرارمون این نبود..من نمیدونستم اعتماد صادقانه ی من به بنده ت اینقدر برام گرون تموم میشه. من نمیدونستم قراره این قدر بیچاره بشم!! من بد بودم .من سزاوار تنبیه بودم حاج کمیل چه گناهی کرده بود؟ گناه این بچه چه بود؟
نسیم ضبط رو روشن کرد و تا آخرین شماره صدا رو زیاد کرد و به سمت در خونه رفت.تازه از خواب بیدار شدم! خون در رگهام غلیان کرد.با صدای بلند جیغ کشیدم کمکککککککککک و به طرف در دویدم قبل از اینکه به در برسم میلاد بازومو گرفت و پرسید: کجا؟؟؟؟
ادامه دارد ...
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_دوم
به طرف در دویدم قبل از اینکه به در برسم میلاد بازومو گرفت و پرسید: کجا؟؟؟؟ شما یک بدهکاری کوچیک به ما داری..
من بی توجه به او با تمام توان التماس نسیم رو صدا زدم:نسیمممممممم بابات به عزات بشینه نسیمممممم.نسیم منو از دست این گرگها نجاتم بده...نسیممم بچم....نسیمممم زنگ بزن پلیس..تو روخدا زنگ بزن
ولی نسیم رفت و میلاد در رو قفل کرد.
از همون کنار در چیزی بلغور کرد ولی اینقدر صدای ضبط زیاد بود که هیچی نمیشنیدم.حمید خواست نزدیکم شه که میلاد دستش رو گرفت و فکر کنم گفت:فعلا نه!
من دیگه امیدی نداشتم!عقب عقب میرفتم وتمام سلولهام خدا رو صدا میزد.زیر لب با بچم حرف میزدم:نترس مامان نترس.یادت باشه ما تو آغوش خداییم.پس فقط تماشا کن و نترس!
گرچه اینها رو به بچم میگفتم ولی دروغ چرا؟ صدای شومی در درونم میگفت خبری از اون آغوش نیست! دل نبند..تو دیگه تموم شدی.دیگه برام مهم نبود که حاج کمیل منو ببینه درموردم چه فکری میکنه! اگر بلایی سرم میومد دیگه زندگی معنی ای نداشت..در ده سال غفلت و تاریکی عفتم رو حفظ کردم حالا اگر بی عفت میشدم میمردم.چه با حاج کمیل چه بی او!!
خوردم به یک دیوار کوتاه.اوپن آشپزخونه بود! دویدم و از روی جا قاشقی روی ظرفشویی چاقو برداشتم. میلاد کنار اوپن ایستاد!
نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: خیلی دلم میخواست بازم ببینمت! ببینم چه ریختی شدی!اونروزها فک میکردم از من پولدارتری.تریپم بهت نمیخوره! وقتی نسیم گفت هیچی نداشتی تعجب کردم.ایول واقعا بهت.چه خوب ادا بچه مایه دارها رو در میاوردی.اون موقعها زبون داشتی یکی اینقدر!! طنازی و دلربایی میکردی.حالمو خراب میکردی.الان دیدنت با این سرو شکل یک کم واسم عجیبه!!واقعا توبه کردی یا از ترس گذشته ت پناه بردی به ازدواج؟!
حمید مشروب به دست پشت سرش ظاهر شد!
_نه داداش!! من که میگم ازدواجش الکیه.لابد میخواسته شوهرشو بتیغه..
وبعد در حالیکه شیشه رو بالا میکشید گفت:
اصلا شاید ازدواجشم دروغ باشه چون تا جاییکه من میدونم این خوشش نمی اومد شبا با کسی باشه.
حرفهای حمید اونقدر رکیک و زشت بود که برای آخر عمرم بسم بود! این اون گذشته ی من بود!! 'گذشته ای که دنبالم اومده بود و میخواست بهم بفهمونه حتما نباید جسم خودت رو در اختیار کسی قرار بدی تا بهت انگ بخوره همونقدر که فکر هرزه ی مردی رو درگیر خودت کنی انگار که تن فروختی'
دیگه چه فرقی میکرد چه اتفاقی بیفته؟ ؟ چشمهام رو بستم.خدا اینجا توی این خونه نبود.
من از آغوش او سقوط کرده بودم.کی وکجا نمیدونم! ولی اینجا خدا نبود! من بودم و تسبیح الهام و یک بچه ی سه ماهه!!
از همین حالا خودم رو تصور میکردم که زیر چنگال اونها الوده شدم و...
اشکم به پهنای صورتم ریخت.چشمم رو باز کردم.دستی نزدیک صورتم بود.دستهای کثیف حمید بود که قصد داشت صورتم رو نجس کنه.
دوباره در درونم فریاد کسی رو شنیدم که میگفت:خدا اینجاست! مقاومت کن! نزار نا امیدی به اونها فرصت بده.چاقو رو مقابل او گرفتم و با تهدید گفتم:اگر دستت به من بخوره زنده نمیمونی!
آفرین این شد! اگر اونها میفهمیدند که ترسیدم همه چیز تموم میشد اونها دونفر بودند و ما هم دونفر!! حمید و میلاد با هم من و خدا هم باهم..
زور ما خیلی بیشتر از این دونفر بود. حالا حسش میکردم.اینو از صدایی که نمیلرزید و دستی که محکم چاقو رو چسبیده بود حس کردم.
او با دیدن چاقو عقب رفت و با چشم هرزو مستش گفت: اوه اوه چه عصبانی! کاریت ندارم که بابا..میخواستم دلداریت بدم.دلداری که اشکالی نداره خشگل خانوم؟
بعد دستهاشو با حالتی منزجر کننده و چندش اور باز کرد و گفت:بیا در آغوش اسلام..
و غش غش خندید..
عجیب بود که دیگه نمیترسیدم.نمیدونم قرار بود چطوری اینها ناکام بمونند ..شاید مثل سپاه ابرهه خداوند از آسمان بجای سنگ سقف رو نازل میکرد بر سرشون و یا شاید جان اونها رو در همون لحظه میگرفت.
گفتم:برو گمشو از این خونه بیرون .گمشو وگرنه میزنمت..
او با حرکتی سریع یه بشکن زد کنار گوشم:بیا بزن بینم؟! ما چاقو خورده تیم جیگر..ژووووون
عقب تر رفتم و چاقو رو محکم چسبیده بودم حمید به میلاد گفت: داش میلاد فیلم بگیر که میخوام بلوتوث کنم واسه شوهرش!
میلاد گوشیش رو درآورد و مشغول گرفتن فیلم شد.
حمید مثل یک گرگ به کمین نشسته به سمتم اومد .
وحشت به همه ی وجودم رخنه کرد! چقدر احساساتم متغیر بود در این دقایق پایانی! زیر لب زمزمه کردم:خدااا مراقبم باش..بی عفت بشم اون دنیا گله تو پیش خودت میبرم..
از حرفم اشکم در اومد.چاقو رو در هوا چرخوندم!
_بخدا بیای جلو میزنم.
او مست تر از این حرفها بود که چاقو رو درک کنه.
گفت:بزن
ادامه دارد...
🍃🌺
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_سوم
او با حرکتی سریع یه بشکن زد کنار گوشم:بیا بزن بینم؟! ما چاقو خورده تیم جیگر..ژووووون
عقب تر رفتم و چاقو رو محکم چسبیده بودم حمید به میلاد گفت: داش میلاد فیلم بگیر که میخوام بلوتوث کنم واسه شوهرش!
میلاد بلند گفت:حمید سر به سرش نزار. قرارمون این نبود.
حمید چشم از من برنمیداشت!
گفت:تو میتونی جنتلمن باشی من نه! من هروقت یک بره ی ترسو وخشگل میبینم نمیتونم جلو شکمم رو بگیرم!
میلاد مضطرب بود.
حمید مثل یک گرگ به کمین نشسته به سمتم اومد .
وحشت به همه ی وجودم رخنه کرد! چقدر احساساتم متغیر بود در این دقایق پایانی! زیر لب زمزمه کردم:خدااا مراقبم باش..بی عفت بشم اون دنیا گله تو پیش خودت میبرم..
از حرفم اشکم در اومد.چاقو رو در هوا چرخوندم!
_بخدا بیای جلو میزنم.
او مست تر از این حرفها بود که چاقو رو درک کنه.
گفت:بزن
و دستش رو جلو آورد تا چاقو رو بگیره. باید بهترین تصمیم رو میگرفتم.او زورش از من بیشتر بود.چون هم مرد بود وهم مست! من نمیتونستم بااو درگیرشم چون ممکن بود جنینم آسیبی ببینه .خدا رو بلند صدا زدم..اشکهام مثل سیل عالم خراب کن پایین میریخت دوباره صدا زدم..همون مضطری که چادر سرم انداخت! همون مضطری که سالهاست داره فریاد میزنه:شیعههههههه ی علیییییی! ! و ما کرهستیم.گوشمون رو اونقدر گناه پرکرده که صدای هل من ناصر ینصرنی ش رو نمیشنویم!
چشمم رو بستم و با آخرین توانم فریاد زدم: امااااااام زمااااان به فریااااااادم برس..
ناگهان دستی که چاقو در اون جا داشت بی اختیار به روی بازوم فرو رفت! لحظه ای دستم داغ شد.
وقتی چهره ی وحشت زده ی حمید رو دیدم چاقو رو بیرون آوردم و دوباره به بازوم فرو کردم..
او عقب عقب رفت و رو به میلاد گفت:این دیوونست باباااا...
هیچ دردی احساس نمیکردم! فقط نمیتونستم چشمهام رو ثابت نگه دارم.میلاد رو دیدم که با تشویش و وحشت بازوی حمید رو گرفت و گفت:بریم دیوونه بریم دارن درو میشکنن..
وقتی مطمئن شدم از آشپزخونه بیرون رفتن روی زمین ولو شدم ..صدای موسیقی زیاد بود.ولی نمیدونم چرا توی گوشم همش صدای اذان پخش میشد! اون هم با یک صوت متفاوت!
هنوز بیم اون داشتم اونها سراغم بیان.چشمم رو به زور وا کردم..تنه ای سخت در آغوشم گرفت.از ترس جیغ کشیدم:نههههههههه
صداش آرومم کرد:رقیه جان...رقیه خانوم..سادات گلمممم چرا غرقه به خونی؟؟چرا مثل مادرت دست وبازوت خونیه؟!
آه بخون...بخون حاج کمیل روضه مادرم رو..بخون! میگن امام زمان روضه شونو دوست داره.
لبهای گرم و خیس از اشک چشم حاج کمیل روی صورت سردم میرقصید! چقدر خوب بود که او همیشه تتش گرم بود!من داشتم از شدت سرما میلرزیدم.چشمهام رو به سختی باز کردم و با خنده ی شوق زبان گرفتم.
سعی کردم فک لرزونم رو کنترل کنم.
_حاج کمیل دیدی؟ دیدی گفتم نمیزارم اعتمادت
بهم سلب شه...؟هم..هم...هم...دیدی...هم ..هم..دیدی جدم نذاشت شرمنده شم؟ بخدا...هم هم.نذاشتم یه تار....هم ..هم..یه تارمومو ببینند..نذاشتم
او با چشمهایی خیس از اشک آهسته گریه میکرد.
گفت:الهی قربون اون جدت برم که تو رو به من داد..الهی قربون اون جدت برم که تو الان سالمی..حرف نزن! حرف نزن خانومم..حرف نزن ..
چشمهام جون دیدن نداشت ولی دوست داشتم با آخرین جون کندناش او را سیر تماشا کنم.
او عمامه ش رو روی زمین گذاشت و آهسته سرم رو روی اون قرار داد.چشمم بسته شد.صدای جر خوررن پارچه ای به گوشم رسید.دستهای گرم و لرزنده ی او راحس میکردم که چیزی رو دور بازوم میبنده.وای چه آرامشی!!
صدای موزیک قطع شد.
حالا موسیقی زندگی بخش مردی از جنس نور در گوشم مینواخت!
تاپ تاپ تاپ تاپ..محکم و با صدایی بلند.
سرم دوباره روی قفسه ی سینه ش بود.نفس بکش رقیه! این عطر بهشته! بهشتی که خدا بهت داده.دیدی چقدر خدا قشنگ بغلت کرد و جا دادت تو بهشت؟ حالا دیگه آروم بخواب!! از هیچ چیز نترس! فقط گوش کن به صدای آهنگ زیبای بهشت ...تاپ تاپ تاپ تاپ...
اون سمت بهشت کنار یک درخت پربار تاک الهام نشسته و نوزاد منو با لبخند در آغوش گرفته!! نگاهش سمت منه و هرازگاهی چشمهاشو از من میگیره و به نوزادم با عشق و علاقه نگاه میکنه!
پرسیدم:حالش خوبه؟!
چشمهاش رو به نشانه ی تایید بازو بسته کرد و خندید!
کسی دستی روی پیشانیم گذاشت.نگاهش کردم.آقام چه جوون و زیبا شده بود.
گفت: انگور میخوری؟
تشنه م بود!! گفتم:بله آقاجون..دلم انگور میخواد! .او خوشه ی انگور رو دستم داد و با محبت نگاهم کرد.چشم از آقاجانم برنمیداشتم.
پرسیدم:آقاجون چرا شما از اول برام آقا بودی نه بابا؟؟
خندید!!
_اگر آقا نبودم نمیبخشیدمت.
پس آقام منو بخشید!
جواب دیگرش رو خودم پیدا کردم:او قبل از اینکه بابا باشه سید و آقا بود!
ادامه دارد...
📌امام صادق (ع) مےفرمايند ، يك #مومن چهار چيز بايد داشته باشد :
✨خانه #وسیع
✨ سواري #خوب
✨ لباس #زیبا
✨ چراغ #پر_نور
☘شخصي پرسيد ما كه #نداریم چه كنيم؟
✨حضرت فرمودند: اين حديث #باطن هم دارد :
🔅 منظور از خانه وسيع، #صبر است كه بيان گر روح بزرگ است.
🔅 مركب خوب، #عقل است.
🔅 لباس زيبا، #حیااست.
🔅 چراغ پر نور، #علم است كه ثمره آن #بندگی است.
📚منبع: كافي، جلد ٦
انگار نه انگار امام زمانشان غایب است!
💠 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
☘ یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
➰ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان )عجل الله تعالی فرجه الشریف( را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و
فرمودند:" آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند.
☘ انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه امام زمان )عج(به گریه افتادم.