تابیده شده به شهر قم نور خدا
از مقدم خورشید حیا، اخت رضا
💐۲۳ ربیع الاول سالروز ورود کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام به شهر قم، تبریک و تهنیت باد. 💐
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
برای بیداری و #تهجد و نماز شب چه کنم؟
🔸ج: باید زود بخوابی. اگر انسان کسری خواب داشته باشد، نمیتواند بلند شود. پس باید شب زودتر بخوابد. اگر هم نیاز به خواب داشت، گفتهاند قبل از ظهر کمی بخوابد که به نام خواب قیلوله است. در این صورت آن کسری جبران میشود.
🔸زیاد پای تلویزیون ننشین؛ چشم خسته میشود و به #خواب زیاد احتیاج دارد، لذا نمیتواند بلند شود شما میخواهی تا ساعت دو بعد از نصف شب که فیلم نشان میدهند، بنشینی و نماز صبحت هم قضا نشود! حتماً قضا میشود؛ اگر شب کوتاه شد، حتماً باید زودتر بخوابی و غذای چرب و چیلی هم نخوری؛ چون خواب را سنگین میکند. اگر این کارها را مراعات کردی به انضمام ترک گناه، بیدار میشوی؛ إنشاءالله.
✨آیت الله خوشوقت(ره)✨
التماس دعا
شب خوش
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
📝 #پرسش_پاسخ_مهدوی
🔴 سفیانی کیست⁉️
✍اطلاعات جامع در مورد یکی از #علائم_حتمی ظهور.
✅یکى از علایم ظهور امام مهدى (عج) که وقوعش حتمى و قطعى شمرده شده است، خروج سفیانى است.
📌اخبار و روایاتى که بر وجود و خصوصیات او دلالت دارند، بدین ترتیب مى باشند:
👹 حتمى بودن خروج او:
👈 امام صادق (ع) فرموده اند:
پیش از قیام قائم (ع) پنج علامت حتمى مى باشد: یمانى، سفیانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زکیه، و فرو رفتن سرزمین بیدا.(1)
📋 نام و نسب او:
👈 امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
فرزند خورنده جگرها، از وادى یابس خارج مى شود... اسمش عثمان و پدرش عنبسه و از اولاد ابو سفیان است.(2)
👈 و امام زین العابدین (ع) فرموده اند:
سپس سفیانى ملعون از وادى یابس بیرون مى آید، وى از فرزندان عنبسه بن ابى سفیان است.(3)
🕵 خصوصیات فردى او:
👈 امام باقر (ع) در این رابطه مى فرمایند:
سفیانى، سرخ رویى سپید پوست و زاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش نکرده و هرگز مکه و مدینه را ندیده است...(4)
👤 عقیده او:
از برخى روایات استفاده مى شود که سفیانی مسیحى و یا از ساخته هاى مسیحیت است. مانند روایتى که شیخ طوسى نقل کرده است که: (سفیانى از شهرهاى روم روى مى آورد براى انتقام و در گردنش صلیب است..)(5)
♨️ البته این روایت که از معصوم نقل نشده نمى تواند مورد اعتماد باشد.
📜 و از برخى روایات چنین استفاده مى شود که وى مسلمان منحرفى است که کینه حضرت على (ع) را به دل دارد.
☀️ چنانکه امام صادق(ع) مى فرماید: (گویا سفیانى را مى بینم که در میدان کوفه شما جایگاه خود را گسترده، و منادى او فریاد مى زند؛ هر کس سر شیعه على بن ابى طالب را بیاورد، هزار درهم مزد خواهد گرفت. همسایه بر همسایه مى جهد و گردنش را مى زند و هزار درهم را مى گیرد. آگاه باشید که در آن روز حکومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود) .(6)
🕰 زمان خروج او:
👈 امام صادق (ع) مى فرمایند:
امر سفیانى از مسائل حتمى است، و خروجش در ماه رجب مىباشد.(7)
👈و نیز مى فرماید:
خروج سفیانى و یمانى و خراسانى در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد.(8)
🗽 مکان خروج او:
👈 امیرالمۆمنین(ع) مى فرمایند: سپس پسر جگرخوار (هند، همسر ابو سفیان) از وادى یابس خروج کند، تا به منبر دمشق نشیند.(9)
👈و امام هادى(ع) در ضمن حدیثى چنین فرموده است:
خراسانى و سفیانى خروج خواهند کرد، این از مشرق و آن دیگرى از مغرب.(10)
📆 مدت حکومتش:
👈امام صادق (ع) فرمودند:
سفیانى از علایم حتمى است، خروج او در ماه رجب خواهد بود، و از آغاز خروجش تا پایان آن جمعا 15 ماه است که در 6 ماه آن جنگ پیکار مى کند، و چون شهرهاى پنجگانه (دمشق، حمص، فلسطین، اردن، حلب) را تصرف کرد، 9 ماه فرمانروایى مى کند، و یک روز هم بر آن افزوده نمى شود).(11)
⚰ محل مرگ او:
👈حضرت امیرالمۆمنین(ع) در ذیل آیه شریفه ى:
💠 ولو ترى اذ فزعوا فلا فوت💠
مى فرماید:
کمى پیش از قیام قائم ما، مهدى (ع)، سفیانى خروج مى کند، پس به اندازه دوران حاملگى یک زن که 9 ماه باشد حکومت مى کند، لشکریان او به مدینه وارد مى شوند، تا اینکه به (بیدا) مى رسند، خداوند آنها را در زمین فرو مى برد.(12)
🔴 این بود مهمترین خصوصیاتى که در کتب حدیث، پیرامون سفیانى ذکر شده است.
📚 منابع:
(1) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص 650.
(2) همان ماخذ، ص 651.
(3) کتاب الغیبه، شیخ طوسى ص 270.
(4) غیبت نعمانى، باب 18، ص 435.
(5) کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 278.
(6) کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 273.
(7) غیت نعمانى، باب 18، ص 426.
(8) همان ماخذ، باب 14، ص 369.
(9) همان مأخذ، باب 18، ص 434.
(10) بحار الانوار، ج 52، ص 232.
(11) غیبت نعمانى، باب 18، ص 426.
(12) تاریخ غیبت کبرى، سید محمد صدر، ص 648.
(13) بحار الانوار، ج 52، ص 18
#خواهر_و_برادر_مجازی
#قسمت_اول
حدارتباط با #نامحرم این است که ماباهم دادوستدعاطفی نکنیم.
یعنی به دنبال #صیدکردن دل یکدیگرنباشیم
این یکی ازراههایی است که به نظر #دور است،اماخیلی #نزدیک است.
اول راه بودیم گفتن #فضای_مجازی
گفتن شده #ابزارتبلیغاتی دشمن
#بچه_مذهبی_ها عقب نمونید
اون قدر #صفحه بسازید
ومطلب نشربدید و دینتون روبه عالم نشون بدیدکه اونا عقب بکشن
اما چی شد؟؟؟
کم کم صفحه ها عقیدتی #خصوصی شد
کم کم #عکسها خصوصی
کم کم مطالب #رمزدار
کم کم #اشتراک_زندگی_خصوصی با هم
کم کم #خواهر / #برادر
کم کم #خانمم / #آقام
کم کم بچه مذهبی های با وقار "# کم_حیا" شدن...
حالا که داریم به عنوان #رزمنده_سایبری فعالیت میکنیم
بایدحواسمون باشه ازانجام کارهایی که احتمال #گناه درِش هست دوری کنیم
#شیطان برای #بچه_مذهبیها نمیاد بگه فلان گناه رو انجام بده بلکه به تدریج #گناه رو برامون #عادی میکنه
و ذره ذره #ایمان ما رو میگیره وحواسمون نیست
👇👇👇👇
#خواهر_و_برادر_مجازی
#قسمت_دوم
#شیطان اول این حرف زدنها رو حتی به بهانه ی #بحث_دینی برامون عادی میکنه بعد هم خیلی از #گناهای دیگه رو...
کم کم #شوخی_بانامحرم
کم کم #چت_خصوصی
و......
مگه جایی که تو باشی و نامحرم، #نفرسوم #شیطان نیست؟
#آقا_پسرمذهبی
برادر من...
حداقل روی #اهداف_نفسانی خودت پوشش #دین و جذب حداکثری نذار...
#دخترخانم_چادری
خواهرمن...
آقایی که با دیدن #عکست که اتفاقا هم توش چادری هستی،میگه خدا حفظت کنه؛میگه چقد بهت میاد
ای دختر و پسر مذهبی...
نکنه منتظری شیطون با #حربه #پارتی،و #شماره دادن و #دور_دورکردن بیاد سراغت؟
و تو هم باافتخار احساس کنی که چقدر #مومنی...
نخیر...
برای امثال ماها از همین جا شروع شده،که کمتر #احساس_گناه کنیم
کم کم از راه به در بشیم یا از راه #دور بشیم...
کم کم به یه جایی برسیم و بفهمیم که دیگه #اشک نداریم...
کم کم آلارم #نفس_لوامه خاموش میشه...
بترس...
#اول_راه کجا بودی؟!
حالا #کجایی؟
#بچه_مذهبی_حواست_هست؟
#التمــاس_اندکــی_تفکــر🤔
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود(عج)
#قسمت6⃣2⃣
در زبان عربى به آن كسى كه تازه با او آشنا شده ايم، مى گوييم: "اَهلاً و سَهلاً"; امّا به دوست عزيزى كه براى ديدارش اشك شوق مى ريزيم، مى گوييم: "مَرحَباً بِكَ".
جمله اوّل براى كسى است كه تازه با او آشنا شده اى. تو مى خواهى به او بگويى: " غريبى نكن! تو مهمان ما هستى".
امّا جمله دوّم فقط براى كسى است كه با تمام وجود به او عشق میورزيم و او را دوست داريم. در واقع ما مى خواهيم به او بگوييم: "عزيزم! اين خانه، خانه خودت است، همه زندگىِ من از آنِ توست. تو به خانه خودت آمده اى".103
ميزبان وقتى به مهمان خود اين كلمه را مى گويد، مى خواهد به او اعلام كند كه تو در خانه من راحت باش، گويى كه همه چيز از آن خودت است، اينجا خانه خودت است.104
همسفرم!
خدا در صبح روز نيمه شعبان مهدى(عج) را به عرش برده و به او گفته است: "مَرحَباً بكَ".
در واقع خدا با اين سخن مى خواسته چنين بگويد:
مهدىِ من! تو به عرش من آمدى. تو مهمان من هستى.
بدان كه همه هستى، از آنِ توست!
و عرش من خانه توست.
آسمان ها و زمين، عرش و فرش، همه از براى توست.
مهدى من! در اينجا غريبى نكنى!
قدم بگذار كه خانه، خانه توست.
ما بايد به اين نكته توجّه كنيم كه چرا خداوند به مهدى(عج) نگفت: "اَهلاً و سَهلاً".
اين جمله را به غريبى مى گويند كه تازه با او آشنا شده اند، امّا مهدى(عج) كه غريبه نيست!
خدا به مهدى مى گويد: "مَرحَباً بِكَ"، تا فرشتگان خيال نكنند مهدى(عج) غريبه است، نه، نور مهدى(عج) هزاران سال پيش در عرش خدا بوده است.
هنوز هيچ فرشته اى خلق نشده بود كه اين نور اينجا بود.
خدا همه محبّتى را كه به مهدى(عج) دارد با اين جمله نشان مى دهد، خدا مهدى را دوست دارد و چه بسيار هم او را دوست دارد!
اكنون همه فرشتگان منتظرند تا ادامه سخن خدا را بشنوند. تا اين لحظه خدا فقط به مهدى(عج) خوش آمد گفته است.
بِكَ اُعطى
اين دوّمين جمله اى است كه از ملكوت اعلى به گوش مى رسد.
فرض كن يك نفر را خيلى دوست دارى، وقتى او را مى بينى به او مى گويى: "به خاطر تو زنده ام".
امّا يك وقت است كه تو عاشق او شده اى، در اينجا يك واژه "فقط" را در اوّل جمله ات مى آورى و مى گويى: "فقط به خاطر تو زنده ام".
اضافه كردن واژه "فقط"، معناى جمله را تغيير مى دهد.
آيا مى دانى براى مفهوم واژه "فقط" در زبان عربى از چه واژه اى استفاده مى شود؟
عرب ها كار را خيلى راحت كرده اند، آنها به جاى اين كه واژه مخصوصى براى مفهوم "فقط" درست كنند، با پيش انداختن قسمتى از جمله، اين كار را مى كنند.105
اُعطى بِكَ : به واسطه تو عطا مى كنم.
بِكَ اُعطى : فقط به واسطه تو عطا مى كنم. در اين جمله، واژه "بِكَ" بر واژه "اعطى" مقدّم شده است.
* * *
خدا به مهدى(عج) مى گويد:
بِكَ اُعطى
فقط تو محور عطا و بخشش من مى باشى!
همه هستى و جهان را به طفيل وجود تو خلق كرده ام.
تويى گل سرسبد عالم هستى!
من به هر كس، هر چه بدهم به خاطر تو مى دهم.
گوش كن! سخن خدا ادامه دارد:
بِكَ اَغْفِرُ
به واسطه تو گناهان بندگانم را مى بخشم. هر كس كه بخواهد توبه كند و به سوى من بازگردد به واسطه تو، مهربانى خود را به او نازل مى كنم.
تو تنها راه ارتباطى بندگانم با من مى باشى.
هر كس كه محتاج رحمت من است بايد سراغ تو بيايد.
همسفرم! اين جمله هايى است كه خدا با مهدى(عج) مى گويد.
خدا به مهدى(عج) حكومت بر تمام جهان را مى دهد و تمامى رحمت هاى خود را به او عطا مى كند.
از اين لحظه به بعد هر خيرى و بركتى به كسى برسد از راه مهدى(عج) مى رسد.
اگر جبرئيل كه بزرگ ترين فرشته خداست حاجتى داشته باشد بايد بداند كه خدا حاجت او را به واسطه مهدى(عج) مى دهد. روزى همه بندگان به واسطه مهدى(عج)مى رسد.
يادم باشد كه اگر حاجت مهمّى دارم بايد دست توسّل به مهدى(عج) بزنم، زيرا او بعد از خدا و به اذن خدا، همه كاره اين عالم است.
اگر يك وقت شيطان مرا فريب داد و گناهى كردم، بايد خدا را به حقّ مهدى(عج)قسم بدهم كه گناهم را ببخشد، زيرا همه عفو و بخشش خدا به دست اوست.106
💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
#ادامه_دارد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود(عج)
#قسمت7⃣2⃣
هنوز خدا با مهمان عزيزش سخن مى گويد. لحظاتى مى گذرد...
اكنون وقت خداحافظى فرا رسيده است. مهمانى بزرگ خدا تمام شده است.
گوش كن! خدا با جبرئيل و روح القدس سخن مى گويد:
اى فرشتگان من! مهدى را به نزد پدرش بازگردانيد و به او بگوييد كه نگران فرزندش نباشد، من حافظ و نگهبان مهدى هستم تا روزى كه قيام كند و حق را به پا دارد و باطل را نابود كند.
من با خود فكر مى كنم: چه رمز و رازى در اين سخن نهفته است؟ چرا خدا اين پيام را براى امام عسكرى(ع) مى فرستد؟
مگر خطرى جانِ مهدى(عج) را تهديد مى كند؟ آيا دشمن نقشه اى دارد؟ نمى دانم. بايد صبر كنيم.
اين راز را به زودى كشف مى كنيم.
* * *
امام عسكرى(ع) در كنار سجاده خود نشسته است.
او نماز خود را تمام كرده و به آسمان نگاه مى كند.
نگاه كن!
او دست خود را بلند مى كند و مهدى(عج) را از فرشتگان مى گيرد.
مهدى(عج) در آغوش گرم پدر است.
پدر او را مى بوسد و مى بويد، مهدى بوىِ آسمان ها را گرفته است.
اكنون حكيمه وارد مى شود، لبخندى بر لب دارد، او خيلى خوشحال است. حال نرجس خوب است و مى تواند به فرزندش شير بدهد.
امام عسكرى(ع) مهدى(عج) را به حكيمه مى دهد تا او را به نزد مادر ببرد. حكيمه مهدى(عج) را مى گيرد و به سوى نرجس مى رود:
نرجس تو ديگر ملكه تمام هستى شده اى!
همه جهان به تو افتخار مى كند كه تو عزيزترين مادر در نزد خدا هستى!
گل خودت را بگير و او را با شيره جانت سيراب كن!
نرجس نوزادش را براى اوّلين بار در آغوش مى گيرد.
شيرين ترين لحظه براى يك مادر وقتى است كه براى اوّلين بار فرزندش را در آغوش مى گيرد و مى خواهد به او شير بدهد.
هيچ قلمى نمى تواند خوشحالى يك مادر را در آن لحظه روايت كند.
نرجس فرزندش را مى بوسد و مى بويد، او را در آغوشش مى فشارد و به او شير مى دهد.
هوا ديگر روشن شده است و هنوز مهدى(عج) در آغوش مادر است و مادر او را نوازش مى كند. در اين لحظه ها هر مادرى دوست دارد ساعت ها با فرزندش خلوت كند و هزاران بار فرزندش را ببوسد و ببويد.
ببين كه نرجس چگونه با مهدى(عج) سخن مى گويد! او زلال ترين عشقِ مادرى را نثار فرزندش مى كند.
ناگهان صداى درِ خانه به گوش مى رسد.
رنگ از چهره حكيمه مى پرد، گويا او ترسيده است. چه خبر است؟ صداى در بار ديگر به گوش مى رسد.
خداى من!
هر روز در همين وقت ها، اوّلين جاسوس زن مى آمد تا از خانه امام گزارشى براى خليفه ببرد.
حكيمه چه كند؟ در خانه را باز كند يا نه؟
اگر اين جاسوس بيايد و مهدى(عج) را ببيند چه خواهد شد؟
خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند. اگر خليفه خبر دار بشود كه مهدى(عج)به دنيا آمده است حتماً او را شهيد مى كند.
آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند نوزادى را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟
اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد.
حكيمه از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن!
او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه مهدى(عج) را در كجا پنهان كنم؟
* * *
در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند; نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها فرشتگانى از عرش خدا هستند.
امام عسكرى(ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن فرشتگان سخن مى گويد. فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما".
آن فرشته نزديك مى آيد، مهدى(عج) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد.
امام نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد:
"مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ موسى، فرزندش را به او سپرد".
جبرئيل و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و مهدى را با خود مى برند.
خداى من! نرجس دارد گريه مى كند!
او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد.
امام عسكرى(ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى فرزندت در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد".
نگاه نرجس به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند:
(فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ)
موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گیرد...
💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
#ادامه_دارد.....
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
⭕️برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند
🔹 خطیب توانا و سخنور دانشمند حجت الاسلام کافی نقل کردند: یک نفر از رفقا از یزد نامه ای به من نوشته؛ آدم دینی خوبی است از عاشقان امام زمان است، از رفقای من است. در نامه چیزی نوشته که مرا چند روز است منقلب کرده؛ گرچه این پیغام خیلی به علما رسیده، به مرحوم مجلسی گفته به شیخ مرتضی انصاری گفته به شیخ عبدالکریم حائری گفته و... ، این بنده خدا نوشته: من چهل شبِ چهارشنبه از یزد می آمدم مسجد جمکران، توسلی و حاجتی داشتم.
🔸 شب چهارشنبه چهلمی، دو هفته قبل بود. در مسجد جمکران خسته بودم، گفتم ساعتی اول شب بخوابم، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام بدهم. در صحن حیاط هوا گرم بود، خوابیده بودم یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت طلبه ها ریختند تو، گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقا آمده.
🔺 من خوشحال دویدم رفتم جلو، آقا را دیدم اما نتوانستم جلو بروم. حضرت فرمودند: برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند.
👈به خدا قسم آی مردم دعاهایتان اثر دارد، ناله هایتان اثر دارد. خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده: مجلسی به شیعه ها بگو برایم دعا کنند. هِی پیغام می دهد، به خدا دلش خون است.
🍂
🔻 مرگی چون شهادت
حاج مهدی شریف نیا از ابتدای جنگ در جبهه بود. فرزندان و برخی از اقوام و بستگانش هم مقیم جبهه بودند. با وجود کهولت سن او را علمدار گردان کربلا نامیده بودند.
درخط پدافندی تپه ریشن (کردستان عراق) مستقر بودیم. پست های نگهبانی شب حدود چهار ساعت برای هر نفر بود. تقریبا می شود گفت که شب را کسی نمی خوابید و فقط در روز استراحت می کردیم. وقتی می خواستم اسامی بچه ها را برای نوشتن لوحه نگهبانی به فرماندهی گروهان بدهم با اینکه من به جای نوه اش به حساب می آمدم اما با التماس درخواست می کرد که اسمش را هم بنویسم.
به او گفته می شد که شما پیر مرد هستید و همین که در میان ما هستید خودش کلی روحیه است. می گفت:" دوست دارم اسمم جزء کسانی نوشته شود که در راه خدا نگهبانی می دهند." وقتی به شهر می آمد همیشه می توانستی او را در عباسیه اهواز ببینی.
آخر هم در 22 ماه رمضان سال 1373 در مسجد در هنگام اقامه نماز جماعت عصر در حال سجده روح بلندش به سوی ملکوت پرواز کرد.
از آنجا که علمدار و سمبل رزمندگان اهواز به حساب می آمد او را در میان مزار شهدای کربلای پنج به خاک سپردند. چنین مرگی بعید است کمتر ازشهادت باشد.
از کتاب
بچه های گردان حاج اسماعیل
علی عمیره