🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
#نامه های امام زمان(عج)
به شیخ مفید(ر)
نامه دوم:
درود بر تو ای دوست پراخلاص
اما بعد! درود بر تو ای دوست پراخلاص در دین خدا!
ای آن كه در عشق و ایمان به خاندان وحی و رسالت به اوج آگاهی و یقین پر كشیدهای!
من نجات آن كسی را تضمین میكنم كه در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد.
ما در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را كه جز او خدایی نیست، سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پیام آورمان محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان گرانقدر و پاك او درود و رحمت جاودانه میطلبیم.
و به تو كه خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته، پاداشت را بخاطر سخنان جاودانهای كه با صداقت از جانب ما میگویی، كامل و افزون سازد! اعلام میداریم كه به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دریافت نامه و پیام كتبی مفتخر ساخته و تو را مسئول سازیم كه آنچه را به تو مینگاریم، همه را به دوستان راستین ما كه در قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.
به آن دوستان و شیفتگانی كه خداوند به بركت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد و در پرتو حراست و عنایت خود به آنان، كارهایشان را كفایت و مشكلاتشان را مرتفع سازد.
از این رو به آنچه یادآوری كردیم، آگاه باش كه خداوند با یاریش تو را در برابر دشمنانش كه از مرزهای دین او بیرون رفتهاند، تأیید فرماید و نیز در كار بزرگ رسانیدن آنچه كه به خواست خداوند بر تو یادآوری و ترسیم خواهیم نمود به كسانی كه بدانها اطمینان و اعتماد داری، عمل نما!
گرچه، ما اینك آنچه خداوند(بر اساس حكمت خویش) برای ما و پیروان با ایمانمان، صلاح اندیشیده است، تا هنگامی كه حكومت دنیا در دست فاسقان و استبدادگران است، در مكانی دور از قلمرو بیدادگران سكونت گزیدهایم، اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما به خوبی آگاهیم.
چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما پوشیده نمیماند و شرایط غمبار و دردناكی كه شما بدان گرفتار آمدهاید، آنگونه كه هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی كه بسیاری از شما به راه و رسم ناپسندی كه پیشینیان شایسته كردارتان از آن دوری میگزیدند، روی آورده و پیمان فطرت را، به گونهای پشت سر انداختید كه گویی هرگز بدان آگاه نیستید ... .
شما باید با همه وجود و امكانات به كارهایی بپردازید كه او را به دوستی ما نزدیك میسازد و از كارهایی كه ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما میگردد، به شدت دوری جویید، چرا كه فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا میرسد، در شرایطی كه بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه و زشتكاری، او را از كیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
وآنگاه (به كیفر گناهان) به این شرایط غمبار و خفت انگیز گرفتار گشتید.
ما از سرپرستی و رسیدگی به امور شما كوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدودهایم؛ كه اگر جز این بود، موج سختیها بر شما فرود میآمد و دشمنان بدخواه و كینهتوز، شما را ریشه كن میساختند.
پس پروای خداوند را پیشه سازید و از (اهداف بلند آسمانی) ما پشتیبانی كنید تا شما را از فتنهای كه به سویتان روی آورده است و شما اینك در لبه پرتگاه آن قرار گرفتهاید نجات بخشیم. از نگون بختی و فتنهای كه هر كس مرگش فرا رسیده باشد در آن نابود میگردد و آن كس كه به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور میماند، و آن فتنه، نشانهای از نشانههای نزدیك شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دستور ما، به وسیله شماست.
خداوند نور خود را، گرچه شرك گرایان را، خوش نیاید، كامل خواهد گردانید. از برافروختن و شعلهور ساختن آتش پرشراره جاهلیت كه گروههای اموی مسلك، آن را برافروخته و گروه هدایت یافتگان را بوسیله آن میترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده و بدان چنگ زنید! من نجات آن كسی را تضمین میكنم كه در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد.
@Mawud12
📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢📢
سلام.
عزیزان خواهش میکنم نامه هایی که حضرت ولی عصر(عج)
به شیخ مفید(ره)نوشته اند را
با توجه زیاد مطالعه کنید که
در این نامه ها چه دستوراتی برای همه ما ذکر
کرده اند.
اللهم عجل لولیک الفرج
ارتباط با خادم کانال
@Walandani
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
🌸🌹🌸
#رهایی_از_شب16
وقتی فاطمه منو دید نسبت به پوششم چیز خاصی نگفت. فقط صدام کرد:
-به به خشگل خانوم!
کنارهم نماز رو خوندیم و بعد از نماز با هم درباره یکدیگر گپ زدیم.جریان رفتنم از این محل رو براش تعریف کردم و از آقام خدابیامرز هم چندتا خاطره تعریف کردم.ولی بهش نگفتم که کارم چیه و نگفتم علت آمدنم دیشب به مسجد چی یا بهتر بگم کی بوده! اونشب فهمیدم که فاطمه فرمانده بسیج اون منطقه ست و کارهای فرهنگی وتبلیغی زیادی برای مسجد اون ناحیه انجام میده.اون ازمن خواست که اگر دوست داشتم عضو بسیج بشم.ناخواسته از پیشنهادش خنده ام گرفت.اگر نسیم وبقیه میفهمیدند که من برای تصاحب یک طلبه ی ساده حتی تا مرز بسیجی شدن هم پیش رفتم حتما منو سوژه ی خنده میکردند! مردد بودم! !!
پرسیدم:
-فکر میکنی من به درد بسیج میخورم؟!
پاسخ داد :
-البته که میخوری!! من تشخیصم حرف نداره.تو روحیه ی خوب و سالمی داری!
در دلم خطاب بهش گفتم :
-قدرت تشخیصت احتیاج به یک پزشک متخصص داره!! اگر میدونستی که با انتخاب من چه خطری تهدیدتون میکنه هیچ وقت چنین تشخیصی نمیدادی.
بهش گفتم:اما من فکر میکنم شرایط لازم رو ندارم.شما هنوز منو به خوبی نمیشناسی. درضمن من چادری هم نیستم.اون خیلی عادی گفت :
-خوب چادری شو!!!
از اینهمه سرخوشیش حیرت زده شدم! با کلمات شمرده گفتم:
من چادر رو دوست ندارم!! یعنی اصلن نمیتونم سرم کنم! اصلا بلد نیستم!
اودیگر هیچ نگفت...سکوت کرد ومن فکر میکردم که کاش به او درباره ی احساسم نسبت به چادر چیزی نمیگفتم! کاش اینجا هم نقش بازی میکردم! ولی در حضور فاطمه خیلی سخت بود نقش بازی کردن! دلم میخواست درکناراو خودم باشم.اما حالا با این سکوت سنگین واقعا نمیدونستم چه باید بکنم.!
آنروز گذشت ومن با خودم فکر میکردم که فاطمه دیگر سراغی از من نمیگیرد.خوب حق هم داشت.جنس من واو با هم خیلی فرق داشت. فاطمه از من سراغی نگرفت. فقط بخاطراینکه احساس واقعیم رو نسبت به چادر گفتم! از دوستی یک روزه ام بافاطمه که نا امید شدم کامران زنگ زد.ومن بازهم عسل شدم.عسلی که تنها شهدش بکام مردانی از جنس کامران خوشایند بود.من باید این زندگی را میپذیرفتم ودست از اون ومسجد وآدمهاش برمیداشتم.
کامران ظاهرا خیلی مشتاق دیدارم بود.با وسوسه ی خرید مثل موریانه به جانم افتاد و تنها چندساعت بعد من در کنارش در یک پاساژ بزرگ وشیک در شهرک غرب قدم میزدم و به ویترینهای منقش شده به لباسهای زیبا نگاه میکردم. آیا اون طلبه و مردهایی از جنس او میتوانستند منو به اینجاها بیاورند؟! آیا استطاعت خریدن یک روسری از این مرکز خرید رو داشتند؟ از همه مهمتر! اونها اصلن حاضر بودند با من چنین جایی قدم بزنند؟!'حالا که درست فکر میکنم میبینم چقدر بچگانه واحمقانه دل به ردای یک طلبه ی ناشناس بستم! من کجا واو کجا؟!
کامران یک شب رویایی و اشرافی برام رقم زد.دایم قربان صدقه ام میرفت و از لباسی که به تن داشتم تعریف میکرد.اودر کنار من با ابهت راه میرفت ومن نگاه حسرت آمیز زنها ودخترهای رهگذر رو با تمام وجود حس میکردم وگاهی سرشآر از غرور میشدم.وهرچقدر غرورم بیشتر میشد بیشتر نازو غمزه ولوندی میکردم!
دو هفته ای گذشت.انگار هیچ وقت فاطمه و اون طلبه وجود نداشتند! دیگر حتی دلم برای مسجد ونیمکت اون میدان هم تنگ نمیشد! فقط بیصبرانه انتظار قرار بعدیم با کامران را میکشیدم.دوستی بین من وکامران روز به روز صمیمانه تر میشد واو هرروز شیفته تر میشد.اما با رندی تمام در این مدت از من درخواست نابجا نداشت.نمیدانستم که این رفتار نه از روی ملاحظه بلکه از روی خاص جلوه دادن خودش بود ولی باتمام اینحال در کنار او احساس آرامش داشتم.کامران ساز گیتار مینواخت و صدای زیبایی داشت.وقتی شبها در بام تهران برایم مینواخت ومیخواند چنان با عشق وهیجان نگاهم میکرد که پراز غرور میشدم.بله! احساسی که با وجود کامران داشتم خلاصه میشددر یک کلمه! غرور!
هرچند اعتماد کردن به پسری تا این حد جذاب و خوش پوش که همیشه در تیررس نگاه دختران بوالهوس و جاه طلب قرار داشت کار سختی بود ولی برای من ملاک فقط گذراندن زندگیم بود و کامران را مردی مانند همه ی مردهای زندگیم میدیدم.
تا اینکه یک روز اتفاق عحیبی افتاد...
ادامه دارد...
نویسنده: ف.مقیمی
🍃🌺
#رهایی از شب
#ف #مقیمی
#قسمت_هفدهم
یک روز اتفاق عجیبی افتاد...اتفاقی که انگاربیشتر شبیه یک برنامه ی از پیش تعیین شده بود تا اتفاق!!در ماشین کامران نشسته بودم ومنتظر بودم تا او از آبمیوه فروشی ای که خیلی تعریفش را میکرد برگردد که آن طلبه را دیدم که با یک کیف دستی از یک خیابان فرعی بیرون آمد و درست در مقابل ماشین کامران منتظر تاکسی ایستاد. همه ی احساسات دفن شده ام دوباره برگشتند.سینه ام بقدری تنگ شد که بلند بلند نفس میکشیدم.دست نرم کامران دستم رو نوازش کرد:عسل خوبی؟! زود دستم را کشیدم! اگر طلبه این صحنه را میدید هیچ وقت فراموش نمیکرد.با من من نگاهش کردم وگفتم:
-نه.کامران حالم زیاد خوب نیست. . حالت تهوع دارم!
او دستپاچه ظرف آبمیوه رو به روی داشبورد گذاشت و نمیدونم بهم چی میگفت..چون تمام حواسم به اون طلبه بود که مبادا از مقابلم رد شه.با تردید رو به طلبه اما خطاب به کامران، گفتم:
-میشه این طلبه رو سوار کنیم وتا یه جایی برسونیم؟!
کامران با ناباوری وتردید نگاهم کرد.انگار میخواست مطمئن بشه که در پیشنهادم جدی هستم یا او را دست می اندازم.وقتی دوباره خواهشم را تکرار کردم گفت:
-داری شوخی میکنی؟ چرا باید اونو سوار ماشینم کنم؟ دنبال دردسر میگردی؟
من هیچ منطقی در اون لحظه نداشتم.میزان شعورم شاید به صفر رسیده بود.فقط میخواستم عطر طلبه رو که برای مدتی طولانی تر حس کنم. با اصرار گفتم:
-ببین چند دیقه ست اینجا منتظر یک تاکسیه.هیج کس براش نمی ایسته.
اوبا نیشخند کنایه آمیزی گفت:
-معلومه! از بس که دل ملت از اینا خونه.با عصبانیت به کامران نگاه کردم..خواستم بگم آخه اینا به قشر تو چه آسیبی رسوندند؟!تو مرفه بی درد که عمده ی کارت دور زدن تو خیابونهای بالا و پایینه وشرکت تو پارتیهای آخرهفته چه گلایه ای از این قشر داری؟ اما لب برچیدم و سکوت کردم..کامران خشم وناراحتیمو از نگاهم خواند و نفسش رو بیرون داد و چند ضربه ای به فرمانش کوبید و از ماشین بصورت نیم تنه پیاده شد و روبه طلبه ی جوان گفت:
-حاج آقا کجا تشریف میبری؟
من حیرت زده از واکنش کامران فقط نگاه میکردم به صورت مردد و پراز سوال طلبه.کامران ادامه داد:
-این نامزد ما خیلی دلش مهربونه .میگه مثل اینکه خیلی وقته اینجا منتظرید. اگر تمایل داشته باشید تا یک مسیری ببریمتون...
ای لعنت به طرز حرف زدنت!! مگر قرار نبود کسی خبرداره نشه من دوست دخترتم! حالا منو نامزد خودت معرفی میکنی؟ اون هم در حضور مردی که با دیدنش قلبم داره یکجا از سینه بیرون میزند؟!؟
طلبه نیم نگاهی به من که او را خیره نگاه میکردم کرد و خطاب به کامران' گفت:ممنونم برادرم.مزاحم شما نمیشم. کامران اما جدی بود.انگار میخواست هرطورشده به من بفهماند که هرخواسته ای از او داشته باشم بهش میرسم
-نترس حاج آقا! ماشینمون نجس نیست! شاید هم کثر شانتون میشه سوار ماشین ما بشینید!
اخم کمرنگی به پیشانی طلبه نشست .مقابل کامران ایستاد.دستی به روی شانه اش گذاشت و با صدای صمیمانه ومهربانش گفت:
-ما همه بنده ایم، بنده ی خوب خدا.این چه فرمایشیه که شما میفرمایید.همین قدر که با محبت برادرانه تون از من چنین درخواستی کردید برای بنده یک دنیا ارزشمنده.من مسیرم به شما نمیخوره. از طرفی شما با همسرتون هستید ودلم نمیخواد مزاحم خلوتتون بشم.!
این رو که گفت بقول مهری الو گرفتم!! نفسم دوباره به سختی بالا و پایین میرفت؟!تازه شعورو منطقم برگشت!! آخه این چه حماقتی بود که من کردم؟چرا از کامران خواستم او را سوار کنه؟ اگر او منو میشناخت چه؟
وای کامران داشت چه جوابی میداد؟!چه سر نترسی دارد این پسر.
-حاج آقا بهونه نیار.من تا یک جایی میرسونمتون.ما مسیر مشخصی نداریم . فقط بیخود چرخ میزنیم! این خانوم هم که میبینید دوست دختر بنده ست. نه همسرم.
واای وای وای...سرم را از شدت خشم و ترس و شرم پایین انداختم .کاش میشد فرار کنم..
صدای طلبه پایین تر اومد:خدا ان شالله هممون رو هدایت کنه.مراقب مسیر باش برادرم.ممنون از لطفت.یاعلی..
سرم رو با تردید بالا گرفتم.کامران داشت هنوز به او که از خیابان رد میشد اصرار میکرد و او بدون نیم نگاهی خرامان از دید ما دور میشد.بغض تلخی راه گلوم رو دوباره بست.این قلب لعنتی چرا آروم تر نمیکوبید؟ ! اخ قفسه ی سینه ام...!!!
ادامه دارد...
🍃🌺
#رهایی از شب
#ف #مقیمی
#قسمت_هجدهم
کامران با یک نفس عمیق کنارم نشست و تا ته ابمیوه اش رو سرکشید
-بفرما!! اینهمه اصرار کردم اما راضی نشد.تو واقعا فکر کردی امثال این ملاها میان سوار ماشین ما بشن؟! هه! باور کن بدبخت ترسید بریم یهه گوشه خفتشو بچسبیم سرشو زیرآب کنیم سوار نشد.. مخصوصا با اینهمه اصرار من حتما فک کرده یک کاسهای زیر نیم کاسه ست...هههههههه
دندان هامو با خشم به هم میسابیدم.
- صدای نفس هام از صدای خودم بلندتر بود!
-هم هم چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟
اوفهمیده بود عصبانیم. سعی میکرد با خنده های متعجبانه اش بهم بفهماند که احساسم بی معنیست.
-خب توقع داشتی بگم خواهرمی؟! معلومه دیگه.تو دوست دخترمی
صدامو بالاتر بردم..با نفرت به صورتش زل زدم:
- پرسیدم چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟!
حسابی شوکه شده بود.به من من افتاده بود
-من من نمیدونستم ناراحت میشی!
-بهت گفته بودم که حق نداری به کسی بگی من دوست دخترتم
-خب ارههه ولی قرار بود این تا زمانی باشه که بهم اعتماد نداری!
ابروی سمت راستم بالا رفت و با خشم گفتم:
-و چیشد که فکر کردی بهت اعتماد دارم؟
حالا آثار خشم وبهت زدگی در صورت او هم نمایان ترشد:
-ما مدتهاست باهمیم!! اگر به من اعتماد نداری چطور اینهمه مدت...
نگذاشتم حرفش رو تمام کند و در حالیکه کیفم رو از صندلی عقب برمیداشتم گفتم:
-همه چیز بین ما تموم شد! وبدون اینکه صدای کامران رو بشنوم پیاده شدم و به همون مسیری که آن طلبه روان شده بود،رهسپارشدم! کامران خیلی صدایم کرد..اما من چیزی نمیشنیدم.اصلا نمیخواستم بشنوم. من فقط رد عطرو دنبال میکردم! آه چقدر دلم مسجد میخواهد!!
ساعتی بعد مقابل در مسجد بودم.اما درهای مسجد به رویم بسته بود.صدای غضب آلود مسجد را میشنیدم:
-ای زن بوالهوس بی حیا! بخاطر هوست از درم بیرون رفتی و حالا بخاطر همان هوس برگشتی؟ ! برگرد از راهی که آمده ای .!برگرد!! !!
وقتی دید منصرف نمیشم وخیره به در بسته ماندم از خدا خواست باران بفرستد.باران بدون مقدمه چون سیلی به سرو صورتم میکوبید و من با نا امیدی از خدا خواستم زودتر اذان بگوید ودر برویم باز شود.ساعتم را زیر ذرات درشت باران نگاه کردم.ساعت سه بود و تا اذان دوسه ساعتی باقی مانده بود.! زنگ زدم به فاطمه! شاید او تنها پنااه من زیر باران باشد.
چندبوق که خورد صدای زنانه ی مسنی پاسخ داد:
-بله
با تردید بعد ازسلام سراغ فاطمه را گرفتم.نکند فاطمه تمایل نداشته با من صحبت کند؟! اما آن زن که خودش را مادر فاطمه معرفی کرد گفت:
-فاطمه تازه مسکن خورده، خوابیده.
با تعجب پرسیدم؟ ! مسکن؟ ! مگر مریضه خدای نکرده؟!
-مگه شما نمیدونید؟!فاطمه تصادف کرده! پا وسرش از چند ناحیه شکسته. بخاطرش چندروز بستری شد..
دیگر چیزی نمیشنیدم.زبانم بند آمده بود.آدرس را گرفتم و بدون فوت وقت رفتم دم در خانه شان.قبل ار فشار زنگ روسریم را جلو کشیدم. آینه ی کیفی خودم رو درآوردم.رژم را با دستمال پاک کردم ودستمال رو مانند سمباده به روی صورتم کشیدم.زنگ را زدم.لحظه ای بعد مادرش در را باز کرد. با دیدن من حسابی جاخورد.انگار انتظار یک دختر با وقار چادری را میکشید!
ادامه دارد...
هدایت شده از موعود(عج)12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#راه مهدوی
⭐ امام زمان (عج ) خواندن کدام دعا را در ماه مبارک رمضان سفارش کردند ؟
✔ جواب:
امام زمان خواندن 2 دعا را در ماه مبارک رمضان سفارش کردند:
💠 1-دعای اللهم ادخل علی اهل القبور... :
✳ امام زمان (عج) در جریان تشرفی در ماه مبارک رمضان فرمودند:
✳ دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور. ... را زیاد بخوانید زیرا در حقیقت این دعا برای فرج ماست و استجابت کامل آن در زمان ظهور خواهد بود.
📚 منبع:
کتاب ملاقات با امام زمان ص 286
💠 از دیگر فضایل این دعا این است که شيخ كفعمى در مصباح و بلد الامين و شيخ شهيد در مجموعه خود از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود:
💠هر كه اين دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند حق تعالى بيامرزد گناهان او را تا روز قيامت و دعا اين است:
اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ
اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ
اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ
اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ
اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ
اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ
اللَّهُمَّ أَصْلِحْ كُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ
اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ
اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاكَ
اللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ
اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ
إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
✳ 2-دعای افتتاح:
✳امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به شیعیان نوشتند:
💠 این دعا را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید، زیرا فرشته ها به آن گوش می دهند و برای خواننده آن طلب آمرزش می کنند
📚 منبع:
صحیفهٔ مهدیّه، بخش ۵، دعای ۸
💠این دعا دارای مضامین و معانی بلندی است؛ و مخصوصا اطلاعات ارزشمندی در ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اختیار ما می گذارد، و نیز تصاویر زیبایی از عالم پس از ظهور ارائه میدهد. چه نیکوست که همراه با خواندن این دعا به ترجمه و معنای آن نیز توجه کنیم.
💠 برای خواندن دعای افتتاح به مفاتیح الجنان اعمال شب های ماه رمضان مراجعه کنید.
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرج
هدایت شده از موعود(عج)
1_7986678.mp3
1.58M
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#روزه داری
📓در کتاب شریف وسائل الشیعه برای اخلاق روزه دار در ضمن روایت مفصّلی می خوانیم:
«روزه دار باید از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزاری، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخن چینی و حرام خواری، دوری کند و نسبت به نماز، صبر و صداقت داشته و به یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد». شرط حضور در این مهمانی، فقط تحمّل گرسنگی نیست. در حدیث می خوانیم:
«کسی که از اطاعت رهبران آسمانی سرباز زند و یا در مسائل شخصی و خانوادگی با همسرش بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواسته های مشروع او خودداری کند و یا پدر و مادرش از او ناراضی باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جای نیاورده است».
روزه گرچه فوائد و منافع طبی از قبیل: دفع و برطرف شدن مواد زاید بدن در اثر گرسنگی را دارد؛ اما سحرخیزی ولطافت روح واستجابت دعا در ماه رمضان چیز دیگری است ومحروم واقعی کسی است که از این همه خیر وبرکت محروم باشد.
اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل لولیک
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
#توفیق بندگی
❌از تار زنی تا عرفان
#جهانگیر قشقایی
💠در یكی از تابستانها كه ایل قشقایی به ییلاق سمیرم
آمده بود،
جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل كه برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند،
او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید.
💠از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا (ی) اصفهان را به او نشان داد.
💠 ضمناً به او گفت:
برو پی كار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است.
💠 گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلی اثر كرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یك عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید كه یكی از بزرگان از حكما و فقها و مدرسین اصفهان شد.».
اللهم عجل لولیک الفرج
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#اسماء حضرت مهدی(عج)
❤موعود
💠موعود یکی از نام های مشهور آن حضرت است که تقریبا در همه ادیان آسمانی به آن معروف است. امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه وَ ما تُوعَدُون، دلیل این نام گذاری را چنین بیان می فرمایند: مقصود، قیام قائم آل محمد(ص) است که وعده ظهور او به همه پیامبران و امت های گذشته داده شده است. بنابراین، در زیارت آن حضرت آمده است: سلام بر آن مهدی که خداوند وعده داده است که به واسطه او بین همه مردم، وحدت و یکپارچگی ایجاد کند.
@Mawud12
❤خاتم الاوصی
💠از جمله لقب های حضرت مهدی(عج)، خاتم الاوصیاست؛ زیرا آن حضرت، آخرین وصی پیامبر اکرم(ص) و آخرین امام معصومند که با ظهور خود، نظام عدل اسلامی را در سرتاسر جهان، حاکمیت خواهند بخشید. از خدمت گزار امام عسکری علیه السلام نقل شده است که وقتی به حضور حضرت مهدی(عج) رسیدم، حضرت، خود را با این تعبیرها به من معرفی کردند: منم خاتم الاوصیا که خداوند تبارک و تعالی به واسطه من، بلاها و فتنه ها را از خاندان و شیعیانم، برطرف خواهد ساخت.
@Mawud12
❤داعی
💠در یکی از زیارت ها با تعبیر «داعِیَ اللّه» از امام مهدی(عج) یاد شده است: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه. درباره دلیل این نام گذاری نقل شده است که آن حضرت از جانب خداوند متعال مأموریت دارند تا مردم را به سوی پروردگارشان فرا خوانند. ایشان در این راه، به اندازه ای تلاش خواهند کرد تا آیین الهی در سرتاسر جهان حاکمیّت پیدا کند و جز دین خدا، هیچ مکتب و تفکری، ادعای جهان داری و راهنمایی بشر را نداشته باشد.
برای امام زمان(عج) بیش از سیصد لقب ذکر شده که هر یک بر بعد خاصی از شخصیت و ویژگی های اخلاقی و روحی آن حضرت دلالت دارد. از جمله آنهاست: مهدی، منصور، قائم، حجت الله، صاحب الامر، خلف صالح، بقیة الله، منتقم، موعود، خاتم الاوصیا، داعی، باسط، ثائر، صاحب الزمان، ولی اللّه، خلیفة الرحمان، برهان، سیّد و منتظر.
@Mawud12
❤باسط
💠یکی از لقب های امام زمان(عج) باسط است. باسط یعنی کسی که نعمت و برکات را گسترده می سازد. در زمان حکومت آن حضرت داد در همه جا گسترده خواهد شد. همه مخلوقات در سایه عدالت آن بزرگوار به آرامش و آسایش دست می یابند و از نعمت های الهی بهره مند خواهند شد. همچنین احکام حیات بخش اسلام در سرتاسر عالم مورد توجه قرار گرفته، زمینه تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس قوانین الهی فراهم خواهد آمد. زمین و آسمان برکات خود را در زمان حضرت به مردم ارزانی خواهند داشت. اساس کفر و شرک از بین می رود و همه مردم در سایه آن حضرت تسلیم آیین الهی خواهند شد و حتی درندگان نیز خوی درندگی خویش را کنار خواهند گذاشت.
تهیه و تنظیم در
کانال موعود(عج)12
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
#فلسفه روزه
📚در حدیث معراج داریم که پیغمبر اکرم(ص) وقتی به معراج رفت، در آنجا خطاب شد
💠«یَا أحْمَدُ هَلْ تَعْلَمُ مَا مِیرَاثُ الصَّومِ»؛ ای احمد،
می دانی روزه چه اثری در پی دارد و چه چیزی به ارث می گذارد؟
💠«قَالَ: لَا. ثُمَّ قَالَ: مِیرَاثُ الصَّومِ قِلَّهُ الْأکْلِ وَ قِلَّهُ الْکَلَامِ وَ مِیرَاثُ الصَّمْتِ أنَّهَا تُورِثُ الْحِکْمَهَ وَ هِیَ تُورِثُ الْمَعْرِفَهَ وَ تُورِثُ الْمَعْرِفَهُ الیَقِینَ فَإذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی کَیْفَ أصْبَحَ بِعُسْرٍ أمْ بِیُسْرٍ فَهَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ»؛
روزه دو اثر دارد؛
1⃣یکی اثر ظاهری است که همان کم خوردن است
2⃣ دومی که بالاتر است، کم صحبت کردن و سکوت است که ما به آن «صومِ صمت» می گوییم.
💠 اگر جلوی زبانت را بگیری و مراعات زبانی داشته باشی، این موجب می شود که حکمت پیدا کنی.
💠 آن وقت میراث حکمت، معرفت است و معرفت هم یقین را از خود به ارث می گذارد و ثمره یقین هم «مقام رضا» است و این همان مقامی است که با آن می توانی حجاب ها را
برطرف کنی.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#اهل قبور
💠علت اصلی ناراحتی و حسرت مردگان!
💠ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله،
در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ طوسی را میبیند، به شیخ طوسی عرضه میدارد که آقا! آنجا چه خبر است؟
💠شیخ طوسی میفرماید: آنجا چه خبر است؟ اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست!
💠ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب میکند و میگوید، عرض کردم: آقا! خبر آن طرف است، این طرف که خبری نیست!
✳شیخ طوسی میگوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آنجاست و این طرف، خبری نیست،
⚡️هر چه این طرف هست از آنجا آمده است.
💠فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس میخورم که میتوانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم...
💠تعبیر عجیبی دارد، میفرماید: اگر میدانستید که اینجا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) چقدر ارزش دارد،
💠 آن وقت میفهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّلین دعا، این است: «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».
خدایا بر اهل قبور،سرور و شادمانی عطا بفرما
✳گزیده بیانات استاد قرهی
⭐برای شادی روح رفتگان
الفاتحه مع الصلوات⭐
هدایت شده از موعود(عج)12
🔸السلام و علیک یا صاحب الزمان(عج)🔸
💠آقا جان شما کمکم کنید تا بتوانم
🔸از امروز !! نه از همین الان!!
بر دهانم مهر بزنم
🔹همه ورودی های دهانم را پاک خواهم کرد.
🔸امروز دهانم را مهر میزنم
-هیچ حرامی
-هیچ زشتی
-هیچ ناپاکی
-هیچ تندی
-هیچ شبهه ای
از دهانم خارج نخواهد شد
🔹همه خروجیهای دهانم را پاک خواهم کرد.
💠من به تنهایی نمیتوانم.
شیطان وجودم قوی شده
شما کمکم و مواظبم باشید.
💠فدای آقاییت شوم برایم دعا کنید
تا زینت برایتان باشم نه اینکه
باعث خون دلی و پریشانی
شما!!!
اللهم عجل لولیک الفرج
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
💚🔷
🔶
💚یامهدی:
🔷عاقبت روی نهان توعیان خواهد شد
🔶عالم پیربه یکباره جوان خواهد شد
🔷بهترین خاطره ها در گرو ایامیست
🔶که به گرمای حضورت گذران خواهد شد
🔷
💚🔶
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#باقریه
❌عقاید باقریه
💠«باقریه»، به گروهی از شیعیان گفته میشود که به رجعت امام محمد باقر (علیه السلام) معتقد بودند. آنان، رشته امامت را از حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) به نوادۀ او امام باقر (علیهالسّلام) کشانده و او را مهدی منتظر میدانستند.
💠و مدعی هستند که از حضرت صادق (علیه السلام) در این باب نص هست
و به نظر آنان، جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم به او فرموده است:
✳« انک ستدرک رجلا من اهل بیتی اسمه محمد بن علی یکنی ابا جعفرح فاقرئه منی السلام؛
همانا تو مردی از اهل بیت مرا- که نام او محمد بن علی و کنیه اش ابا جعفر است-خواهی دید و چون او را دیدی سلام مرا به وی برسان.»
جابر، آخرین کس از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم) بود که در سن پیری و نابینایی درگذشت.
💠 وی به دنبال امام محمد باقر (علیهالسّلام) که در آن وقت، کودک بود در کوچههای مدینه میگشت و میگفت:
✳«یا باقر! متی القاک؟؛ ای باقر! کی تو را خواهم دید؟»
روزی در یکی از کوچههای مدینه ، به آن حضرت برخورد و او را به سینه خود چسباند و سر و دستش را بوسید و گفت:
✳ «یا بنی! جدک رسول الله یقرئک السلام؛
ای فرزند من! جدت رسول خدا به تو سلام میرساند.» گویند جابر در همان شب پس از دیدار آن حضرت، درگذشت.
باقریه گویند:
✳ از آن جا که جابر، مامور رساندن سلام از سوی جدش به وی بود، پس آن مهدی منتظر است!
💠 البته این استدلالی بسیار سست و بی ارزش است. بر خلاف این پندار، روایات فراوانی-حتی از خود امام باقر ۰علیه السلام)-این ادعا را باطل میداند.
← ابو بصیر
✳ابو بصیر نقل کرده است که امام باقر (علیهالسّلام )فرمود:
بعد از حسین (علیهالسّلام) نه امام میآیند.
💠نهمین آنان، قائم ایشان است. «یکون تسعة ائمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم»،
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
1_8572407.mp3
1.45M