🌹 فرایند خواستگاری
🖋 نویسنده و مشاور: استاد علیاکبر مظاهری
❤️ فرایند خواستگاری را طولانی کنیم
ازدواج باید «آسان» باشد؟ آری؛ هرچه آسانتر، بهتر.
ازدواج باید «بههنگام» باشد؟ آری؛ نه دیرهنگام، نه زودهنگام.
جهیزیه و مهریه باید «اندک» باشد؟ آری؛ هر چه اندکتر، بهتر.
شرطهای دختر و پسر و خانوادهها برای یکدیگر باید «اندک» باشد؟ آری؛ بلکه باید هیچ نباشد.
فرایند خواستگاری؛ دیدارها، گفتوگوها، تحقیقها، رسیدن به نتیجهٔ نهایی، کسب شناخت، چطور؟ آسان باشد؟ اندک باشد؟ سریع باشد؟ پرشتاب باشد؟ نه! هرچه آرامتر، عمیقتر، همهجانبهتر، بهتر.
⭕️ شتاب در انتخاب، انتحار است
خانوادهها؛ خانوادهٔ پسر بیشتر، عجله میکنند. مدت خواستگاری را کوتاه میپسندند. دختر و پسر را به «شتاب استرسی» میاندازند. نباید! نباید! نباید!
با یکی دو جلسه به خانهٔ دختر رفتن، با یکی دوبار صحبتکردن دختر و پسر، رسیدن به نتیجه؛ چه مثبت و چه منفی، نارواست. خطردار است.
پشیمانیآور است.
آرام باشیم! حتی اگر دختر و پسر، دخترخاله و پسرخاله، دخترعمو و پسرعمو، دختردایی و پسرعمه، باشند، باز هم شتاب نکنید. عجله در این کار، همان «عجلهٔ شیطان» است.
💎 از زبان مشاور
🔹 مشاورهٔ ازدواج
🔸 نیلوفر و محسن
محسن و خانوادهاش به خواستگاری نیلوفر رفتند. در دیدار، معارفه، گفتوگوی اول، مانعی نبود.
نیلوفر تماس گرفت و راهنمایی خواست. گفتم به مشاورهٔ حضوری بیایند.
محسن و نیلوفر و خانوادهها به مشاوره آمدند. یک هفته از جلسهٔ اول خواستگاری گذشته بود. در مرکز مشاوره، تست ازدواج دادند. فرم پر کردند. نتیجه تست و تفسیر آن را برایم آوردند. بهدقت بررسی کردم. همه چیز خوب بود. نظر مثبت ابتدایی خود را اعلام کردم. همگی شادمان شدند. سپس گفتم راه را و مشاوره را ادامه دهید تا به نظر نهایی برسیم. برخیهایشان تعجب کردند و گفتند: مگر نظرتان مثبت نیست؟ گفتم: تا اینجای کار، چرا؛ اما برای یک انتخاب صحیح و یک ازدواج موفق، این مقدار کافی نیست. تست و پرسشنامه و فرم، کمک است برای مشاور و شما؛ اما من بیش از حدود بیست درصد، به تست و پرسشنامه و فرم، بها نمیدهم. برای رسیدن به نتیجهٔ قابل قبول، باید تلاش کرد. شناختها باید به حد نصاب برسد. نیز علاقهٔ دختر و پسر، بسیار مهم است. اکنون آقامحسن و نیلوفرخانم احساس خاصی به هم ندارند. تا علاقه ایجاد نشود. نظر نهایی را نمیدهم.
مشاورهمان ادامه یافت. راههای کسب شناخت و نیز آشکارشدن علاقه یا بیعلاقگی دختر و پسر را بیان کردم. خوب همکاری میکردند؛ همگیشان؛ بهخصوص دختر و پسر.
در دیدارها و تحقیقات و گردشها، میزان شناختها و علاقهها بالا میرفت؛ اما هنوز کافی نبود.
خانوادهها، بهویژه خانوادهٔ پسر، عجله میکردند و جواب نهایی را میخواستند. به ایشان، با مهربانی، گفتم: هنوز کار داریم. اکنون چنین و چنان کنید تا به نتیجه برسیم؛ یا مثبت یا منفی.
با دختر و پسر، جداگانه صحبت کردم. علاقهٔ پسر به حد کفایت رسیده بود، اما دختر تردید داشت. گفتم تا این تردیدها رفع نشود، اقدام نهایی را نکنید.
خانوادهها چندبار همدیگر را مهمان کردند. با هم به گردش جمعی رفتند. دختر و پسر را به گردش دونفری فرستادیم. کارها خوب پیش میرفت. تردیدهای دختر، کم شده بود، اما کاملاً برطرف نشده بود. نیز علاقهاش به پسر، به اندازهٔ مطلوب نرسیده بود.
خواستند استخاره کنند. گفتم: هرگز! استخاره نیاز نیست. راه را ادامه دهید.
برخی از اعضای خانوادهها گفتند: مگر با خواندهشدن خطبهٔ عقد، علاقه ایجاد نمیشود؟ گفتم: هرگز! هیچ تضمینی نیست. اگر ایجاد نشد چه کنیم؟ همچنان مشاوره را و راه را و راهکارها را ادامه میدهیم.
در یکی از مهمانیهایشان کاری شبیه «بلهبرون» کرده بودند و به توافق رسیده بودند. بچهها به من خبر دادند و نظر خواستند. گفتم: صبر میکنیم تا تکلیف تردیدهای دختر و نیز میزان علاقهاش به پسر معلوم شود. خانوادهها انصافاً صبوری و همراهی میکردند، تا اینکه دیروز، دختر و پسر، بدون خانوادهها، به مشاوره آمدهاند. خودم گفته بودم بدون خانوادهها بیایند. دیگر کاری به تستها و فرمها و پرسشنامهها نداشتیم. معیارهای خودمان را بررسی میکردیم.
در این جلسهٔ مشاورهای برایم کاملاً آشکار شد که تردیدهای نیلوفر، رفع شده؛ همگی. و علاقهاش به محسن به اندازهٔ کفایت رسیده؛ بیش از هشتاد درصد. (محسن که علاقهاش به صد و بیست رسیده بود!)
گفتم: حالا نظرم مثبت کامل شد. بروید نظرم را به خانوادهها اعلام کنید و کارهای عقد را انجام دهید.
شادمان و شاداب، رفتند که عروس و داماد شوند. الاهی شکر.
🌸 الاهی خوشبخت باشند.
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
برای دنبالکردن رسانههايمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۱۵)
🖊 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ وسواس را درمان کنیم (۴)
🔻 (ادامهٔ شکلهای بروز وسواس)
۶. اختلال جنسی و عاطفی (بیمیلی، کممیلی، سستی ...)
هرگونه اختلال روانی - عصبی، در کاهش میل جنسی، اثر منفی دارد. مسائل جنسی و عاطفی، بیش از آنکه به جسم ارتباط داشته باشد، به اعصاب و روان مرتبط است. هرگونه ضعف جنسی؛ کممیلی، بیمیلی، کماشتهایی، ناتوانی، زودانزالی، ریشه در ذهن و اعصاب و روان دارد. تاثیر ضعف جسمانی در اشتهای شهوانی، آری؛ اما سهم عمدهٔ سستی در این ناحیه، از آن اعصاب و روان است.
بیفزاییم که وسواسیها، به سبب مسائل نجسی و آلودگی، از آمیزش هراس دارند. از این رو، هم اشتهایشان کاهش مییابد، هم از میزان بهرهمندیشان کاسته میشود، هم شادابی و چالاکیشان کم میشود.
این نمونه را ببینید:
🔴 قهر از بستر
🔸 از زبان مشاور
🔹 مشاورهٔ جنسی - عاطفی
خانم سلامتی به مشاوره آمد؛ گلایهمند و خشمگین. مشاوره را با پرخاش و با شکایت از شوهرش آغاز کرد. گفت و گفت. شنیدم و شنیدم و هیچ نگفتم، تا آرام شد. گویا پارههایی از گداختهٔ انباشته در جانش را روی میز مشاوره ریخت. به گریه افتاد و شدید گریست. بخشی دیگر از گداختههای سینهاش را، با صدای بلند و اشک ریزان، بیرون پاشید و فرو نشت و آرام گرفت. گفتم: حالا که آرام شدید، مسئلهٔ اصلیتان را بگویید.
گفت: من زنی هستم سالم. طبیعتی گرم دارم. اشتهای غریزی و عاطفیام بیدار است و پراشتها. اما شوهرم، با اینکه مرد خوبی است؛ خوش اخلاق، عادل، باانصاف، ولی وسواس دارد. از بسترمان میترسد. با اینکه من مسائل طهارت را میدانم و بستر را پاکیزه نگه میدارم، از بستر هراس دارد. با اینکه من را دوست دارد و وجوب ادای حق همسر را میداند، ولی ترسهای توهمی وسواسگونهاش او را از من میرماند. گاهی گریه میکند. احساس حقارت و تقصیر میکنند، اما از عهدهٔ غلبه بر وسواس توهمیاش بر نمیآید.
گفتم: توهمی نیست. واقعی است. وسواس، اختلال است، نه توهم. خانم سلامتی گفت: از آیندهٔ زندگیمان میترسم. من نمیتوانم محرومیت جنسی و عاطفی را تحمل کنم. آغوش میخواهم. ارضا میخواهم. ارگاسم میخواهم.
اندکی سکوت کرد و سپس آهسته گفت: میترسم به گناه بیفتم. من نجیبم، اما میترسم گل نجابتم، زیر لگدهای وسواس شوهرم، پرپر شود.
♦️ چارهٔ کار
۱. با خانم سلامتی همدردی کردم. گفتم که درکش میکنم.
۲. نجابتش را ستودم.
۳. شکیباییاش را آفرین گفتم.
۴. مرحبایش گفتم که پیش از کارهای ناروا و قبل از ویرانشدن زندگیشان، به مشاوره آمده است.
۵. همسرش را به مشاوره دعوت کردم.
🔴 نوبت بعد
خانم سلامتی، هفته بعد، با شوهرش به مشاوره آمدند. آقا همانگونه بود که خانم گفته بود. درمان را آغاز کردیم. پس از حدود شش ماه، کارشان بهسامان شد. هر دو از زندگی راضی شدند.
✅ راههای درمان را در ادامه مینویسم. انشاءالله.
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۱۶)
🖋 نويسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ وسواس را درمان کنیم (۵)
🔻 چارهٔ کار
در این نوشتار، تنها اشارهای به وسواس کردیم؛ به مناسبت موضوع جنگ و صلح همسران، و وسواس را یکی از جنگهای خانمانسوز بیان کردیم تا اقدام به اصلاح کنیم.
اکنون پارهای از راههای درمان را بیان میکنیم. تفصیل مطلب، در مجالی دیگر. انشاءالله.
🔻 اینک راههای درمان
۱. مشاورهٔ پیگیر با مشاوری دانا، توانا، حوصلهمند
باید دست را در دستان مشاوری چنین نهاد و درمان را آغاز کرد. چون معمولاً وسواسدارها، خود، تن به مشاوره نمیدهند و دست در دستان مشاور نمیدهند. باید نزدیکانشان یاری کنند؛ به ویژه همسران؛ آقا یا خانم. فرقی نیست. در این یاریکردن باید ملایمت باشد و صبوری و حوصلهورزی و استمرار. ملامت، نباید باشد، نیز ناشکیبایی و کجحوصلگی. سرزنش و عجله و تندخویی، کار را خرابتر میکند. این را بدانیم و در طول مسیر همراهی با وسواسی به یاد داشته باشیم که او، در پارهای از احوال و افعال، بیاختیار است. با آدم بیاختیار، درشتیکردن، نارواست. مشاور، هدایت میکند. راهکار میدهد. ایشان را اطاعت کنیم.
۲. رواندرمانی
بهتر است رواندرمانگر را مشاورتان معرفی کند. و رواندرمانی، زیر نظر او انجام گیرد. گاهی نیز خود مشاور، رواندرمانی را انجام میدهد.
۳. روانپزشکی
روانپزشک حاذق، حلقهٔ مشاور و رواندرمانگر را کامل میکند. این بیماری، بدون دارو، درمان نمیشود. مقاومت، بیفایده است.
۴. بستن دروازههای گوش بر سخنان یاوه
پارهای از مردمان، سخن میگویند که سخن گفته باشند.
خدایمان فرموده است: «لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»؛ دربارهٔ آنچه دانش نداری، موضع مگیر، از آن پیروی مکن. (سوره اسراء، آیه ۳۶)
کسانی که بیماران عصبی روانی را، بهویژه وسواسیها را، از دارودرمانی میترسانند و ایشان را از درمان باز میدارند، خطا میکنند، بدی میکنند، گناه میکنند، و آن بینوایان را فلج میکند.
راهکارهای دیگر را مشاورتان برایتان میگوید.
با توکل به خدا، درمان را آغاز کنید تا به فرجام نیکو برسید.
🔹 سخنی مشفقانه با همسران
به همسران، مشفقانه و نیکخواهانه، میگوییم: حیفتان بیاید که زندگیتان را فدای وسواس کنید. چرا؟ این اختلال، لذتی هم ندارد که بخواهید حفظش کنید. این را میدانم که وسواسیها خودشان بیش از همگان رنج میبرند. خوب. چرا رنج؟ این رنج بیحاصل را که هیچ سودی ندارد، چرا نگه میدارید؟ این مار زنگی را چرا در آستین جانتان نگه دادهاید؟ آن را بیرون آورید و دور افکنید.
این تیرهمار سمی، اندک اندک، بزرگ میشود تا که افعی شود. آن وقت ممکن است زورتان به آن نرسد. حکایت «خاربُن و خارکَن» مولوی را به یاد آورید. هر چه زمان بگذرد، خاربن، قویتر میشود و خارکن، ضعیفتر. چرا این مهلت بیهوده؟ چرا این خاربن را از جانتان بیرون نمیکشید و به دورها پرتاب کنید؟ این افعی زهرناک را، که نیشش را در جان خودتان و همسرتان و فرزندانتان فرو کرده و دارد زهر فلجکنندهاش را تزریق میکند، نیشش را بکشید. میتوانید. به خدا توکل کنید. او مهربان است. کمکتان میکند.
با اراده و پشتکار، خودتان را و خانواده و خاندانتان را از زهر نیش این جانور پرکینه، نجات دهید. یاالله!
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 ریحانگی زن (۸)
🔻 (ادامهٔ ریحانگیها)
مشاورهٔ مهارتهای زندگی مشترک
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
۱۰. خویشاوندان همسر را احترام نهادن
خویشاوندان مرد و زن، از موضوعهای دانهدرشت زندگی زوجهاست و تأثیر آن، چه مثبت و چه منفی، در روند زندگی خانوادگی، برجسته و شایان است. ریحانگان عارفه، کسان همسرشان را، به ویژه والدین او را، محترم میشمارند و ایشان را عزیز میدارند. تکریم ایشان، تکریم همسر است. عزیزداشتن گوشواره، عزیزداشتن گوش است. همسر، شاخهای است از آن درخت، و ارجنهادن به درخت، ارجنهادن به شاخه نیز هست.
در جامعۀ اکنونی ما، نقش خویشاوندان در زندگی زوجهای جوان، بسیار پراهمیت است و بسیاری از آسیبها از این ناحیه به زندگی جوانان وارد میشود، که یکی از علتهای اصلی آن، نابلدی و ناپختگی خود همسران جوان است.
البته در برخی از خانوادهها، بستگان و به ویژه والدین، از قویترین پشتوانههای زوجهای جواناند.
خویشاوندان همسر را حرمتنهادن، عزیزکردن خویش است. کسانی را میشناسیم که عروسشان را بیش از پسرشان دوست دارند. چرا ریحانۀ فهیمه، با زیرکی و فرزانگی، خود را در چشم و دل بستگان شوهرش عزیز نکند و نیز از این طریق، بر محبوبیت خود در دل همسرش نیفزاید؟
شرط خردمندی و هوشمندی است که با خوبانِ خویشاوندانِ همسرمان به نیکی رفتار کنیم و با بدانشان مدارا نماییم.
نیکی و مدارا، دو کارافزار و دو ستون استوار برای ساختار کانون حیات خجسته است.
۱۱. کدبانوگی
زن اگر هزار هنر داشته باشد، امّا «کدبانو» نباشد و کدبانویی را نداند و یا کدبانوگی نکند، آن هزار هنرش کمرنگ میشوند. کدبانو یعنی بزرگْبانو، و این خصلتی است که جزو ذات زن است و زیبندۀ وجود اوست. از نمادهای پُرجِلوِۀ ریحانگی، کدبانوگی است. زنی که کدبانو نباشد، یکی از خصائص اصلی و دانهدرشت ریحانگی را ندارد؛ یعنی نقص بزرگی دارد، مانند ـ مثلاً ـ غیرتمندی مرد که جزو ذات او و از نمادهای بزرگ مردانگی اوست، و اگر این خصلت را ببازد، بخشی از مردانگیاش را باخته است.
مدیریت داخلی منزل، هنر شوهرداری، مهارت و لطافت فرزندداری، هنر آشپزی، توانایی رسیدگی به نظافت خانه و تمیز و شاداب نگه داشتن محیط منزل، از نشانگان فرزانگی ریحانگان است.
هنرها و توانمندیها و دانشهای زن، هرکدام به جای خود، امّا هنر کدبانویی، مکانتی ویژه دارد. اگر زن، دانشجو یا دانشمند، هنرجو یا هنرمند، کارآموز یا کارمند باشد، نویسنده باشد، ثروتمند باشد، و حتی برای کارهای خانه، خدمتکار داشته باشد، باز هم باید کدبانو باشد.
کدبانوگی فقط به معنای انجامدادن کارهای خانه نیست؛ این کار را خدمتکار نیز میتواند انجام دهد، کدبانوگی، هنری و حالتی و لطافتی و ظرافتی روحی و اخلاقی است. این که میگویند: «فلانی از هر انگشتش هنری میبارد»، بیشتر منظور هنر کدبانوگی است.
زنان، هر اندازه که از مکانت و ثروت و موقعیت اجتماعی برخوردار باشند، نباید از کدبانویی استعفا کنند و این بخش ارزشمند روحی و روانی خود را تعطیل نمایند.
ریحانۀ فرزانه، هر اندازه زیبا و دلربا باشد، آن وقت نزد شوهرش عزیزِ کامل است که کدبانو نیز باشد. کدبانوگی کارافزاری است کارساز برای نفوذ در سویدای دل شوهر.
{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید. انشاءالله}
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۱۷)
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ قهرمانگی زن (۱)
🔻 نه به قهرمانگی زن، آری به ریحانگی او
روانشناسان میگویند، دیانت و حکمت و حکیمان نیز میگویند، تجربههای فراوان بشری نیز نشان میدهد: اگر زن، در خانواده، نقش قهرمان را به عهده گیرد، داغان میشود و داغان میکند. اگر خانم، در خانواده، قهرمان شود؛ ابتدا خود را میشکند، سپس همسرش را، سپس فرزندان و همهٔ خانواده را. جامعه نیز رنجور میشود. و اگر خانم، ریحانه باشد، ابتدا، خود، شکوفا میشود، سپس همسرش را شکوفا میکند، سپس فرزندان و همهٔ خانواده و خاندان شکوفا میشوند، جامعه نیز شاداب میشود.
حکمت آن است که هر چیز به جای خویش باشد. جابهجایی پدیدهها، خلاف حکمت است.
زیباترین، رساترین، حکیمانهترین سخن، در اینباره، همانا سخن امیر حکیمان، امام علی علیه السلام، است که:
«إِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَة»؛ زن، «ریحانه» است (و چونان گیاهان خوشبو و گلهای بهاری، ظریف است و لطیف) و نه کارفرمایی است دلیر و نه مدیری است پُر تدبیر. (نهجالبلاغه، نامهٔ ۳۱)
خانم اگر، در خانواده، قهرمان شد، نزد خود، نامقبول است، نزد شوهر، منفور است، نزد فرزندان، ناپذیرفته است، در خانواده، نابهجاست.
🔵 خصلتی عجیب
از شگفتانگیزترین خصال انسان این است که خود، به دست خود، بر گردهٔ جسم و جان و روان خود، بارهایی گران مینهد که کمر او را میشکند.
قهرمانگی زن در خانواده، از نوع همین خصلت است؛ از تلخترینهایش.
اکنون حالت روحی جامعهمان بهگونهای شده است که خانمها، به این مطلبی که دارم مینویسم، حساساند. سلسله دلایلی باعث این حساسیت شده است، که قابل تحقیق است.
آماس فوق معمول اکنونی این حساسیت، و تشنگی بیاندازهٔ خانمها به این قهرمانگی، بیسابقه است.
آن سلسله دلایل، در این تورم و عطش و حساسیت، مؤثر است. اما هر چه که هست، به خانمها میگوییم:
این بار سنگین را بر دوشتان تحمیل نکنید. خسارت میکنید. جایگاهتان، همانی که خدایتان برایتان مقدر کرده، ارجمندتر است. تبدیل ارجمندتر به پایینتر، خسارتی آشکار است.
این نمونه را ببینید:
🔹 اضطراب خودساخته
از زبان مشاور
مشاورهٔ خانواده
{فردا، در پست بعد، بخوانید. انشاءالله.}
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۱۸)
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ قهرمانگی زن (۲)
🔻 نه به قهرمانگی زن، آری به ریحانگی او
🔹 اضطراب خودساخته
🔸 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
📌 تفکیک وظایف زن و شوهر
آقا و خانم البرزی، که سال نخست زندگی مشترکشان را میگذراندند، برای حلّ چند مسأله، به مشاوره آمدند. آقا آرام بود و خانم ناآرام. آقا اندک سخن میگفت و خانم بسیار. صدای آقا کوتاه بود و صدای خانم بلند.
از ایشان خواستم مسأله اصلی مشاورهایشان را بهوضوح بیان کنند. و ابتدا از آقا، که ساکت و آرام بود، خواستم سخن بگوید.
او گفت: «زندگی ما به روال عادی است و دارد سیر طبیعیاش را میپیماید و رشد میکند. ما، مانند بیشتر زوجهایی که تازه ازدواج میکنند، مسائلی داریم؛ مانند اقساط وام، تهیه منزل شخصی، تکمیل وسایل رفاهی، خرید اتومبیل. این کارها دارد، بهتدریج و با روال طبیعی، پیش میرود و صبوری میطلبد. من دارم این امور را مدیریت میکنم و مشکلی نمیبینم، اما خانم کمصبری میکند. بهتر است خودشان توضیح دهند.»
از خانم خواستم سخن و نظرش را بگوید.
خانم گفت: «من از آرامبودن ایشان اذیت میشوم. ما خیلی وام داریم. هنوز خانه شخصی نداریم. وسایل زندگیمان ناقص است. ماشین نداریم. اما ایشان کاملا آراماند، اما من حرص میخورم.»
به خانم گفتم: مسائل و کمبودهایی که شما گفتید، دقیقا همانهایی است که همسرتان گفتند؛ بی کم و بیش. اما ایشان با آرامش گفتند و شما با نگرانی و اضطراب. ایشان با نگاه «مساله» به آنها مینگرند و شما با نگاه «مشکل». ایشان آنها را مسائلی میدانند که جزء زندگیاند و شما آنها را مشکلاتی میبینید که فلجکننده زندگیاند.
اطلاع شما هر دو درباره مسائلتان به یک اندازه است، اما «بینش»هایتان متفاوت است. پس مسئله اصلیتان«تفاوت بینش» است، نه وجود مسئله موجود.
🟢 راه حل و چاره کار
۱. تصحیح بینش خانم
راهکارهایی برای تصحیح و تغییر بینش خانم بیان شد؛ برای نگراننشدن درباره مسائل طبیعی زندگی، نگریستن به جنبه مثبت قضایا، مضطربنشدن در برابر سختیهای طبیعی زندگی اینجهانی ... .
۲. مرزبندی مدیریتی زندگی
به آقا و خانم البرزی گفتم: مسائل زندگی خانوادگی، سهگونهاند:
یکم. مسائلی که مرزپذیر نیستند؛ مدیریت آقا و خانم در آنها یکسان است؛ هر دو باید از آنها با خبر باشند و بهگونهٔ مشترک آنها را مدیریت کنند؛ مانند تدبیر مسائل کلان زندگی، تربیت فرزند، ارتباط با خویشان و دوستان.
دوم. مسائلی که در حیطه مدیریت و وظیفه مرد است؛ مانند تامین هزینههای مالی زندگی و اداره امور اقتصادی منزل.
سوم. مسائلی که در حیطۀ مدیریت و وظیفهٔ زن است. ماننده ادارهٔ امور داخلی خانواده، ایجاد رابطهٔ عاطفی میان اعضای خانواده.
البته هر کدام میتواند در انجام وظیفهٔ دیگری، او را یاری کند، اما نباید خود را چنان درگیر کند که کلافه شود.
از عواملی که استرس میزاید و دلواپسی میافزاید، ورود در مسائلی است که مسئولیت آن بر عهدهٔ آدمی نیست و نمیتواند در حلّ آنها کاری انجام دهد.
سپس به آقا گفتم: مسائلی را که میدانید خانم را نگران و مضطرب میکند، به ایشان نگویید؛ مانند تأخیر در پرداخت اقساط وامها، خبرهای ناگوار بیرونی، مشکلات کاری و شغلی.
آنگاه آن سخن حضرت امیر علیه السلام را بیان کردم که سفارش کردهاند کارهای خارج از طاقت خانم را بر عهده او نگذارید، زیرا او «ریحانه» است نه میداندار: «المَرأةٌ ریحانة و لیست بقهرمانة». (نهج البلاغه، نامهٔ ۳۱)
و به خانم گفتم: سعی نکنید از مسائلی که شما را نگران میکند، با خبر شوید. میدانم که شما در اندیشهٔ بهبود وضعیت زندگیتان هستید و میخواهید به مردتان کمک کنید، اما آیا با این نگرانی و اضطراب، زندگیتان بهبود مییابد یا خراب می شود؟ آیا با این استرسی که به شما وارد میشود، به مردتان کمک میشود یا حال او خراب میگردد؟ بگذارید هر کسی کار خودش را بکند تا امور زندگی بر روال طبیعی پیش رود.
آنگاه این آیه قرآنی را برایش خواندم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»؛ ای مومنان، از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد، شما را اندوهگین میکند، مپرسید. (سوره مائده، آیه ۱۰۱)
📌 مجلهٔ خانهٔ خوبان، شماره ۱۰۰
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 ما و نوروز
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
💎 مشاوره اخلاقی - اجتماعی
⁉️ پرسش
پرسیدهاند:
اگر بخواهید برای ایام نوروز چند توصیة مهم بکنید، چه میگویید؟
پاسخ ما:
۱. ذکر خدا و یاد معاد
خجستهترین حالت آدمی آن است که ذاکر خدا باشد. ذاکر خدا بودن، مذکور خدا شدن را باعث میشود. خداوند سبحان فرموده است:
«یادم کنید تا یادتان کنم».۱
آمدن بهار و شکوفان شدن پدیدههای خلقت، دو اندیشه را در جان آدمی میشکوفاند:
یکم. اندیشة خالق؛
دوم. اندیشة معاد.
پیامبرمان(ص) فرمودهاند:
«آن گاه که بهار را دیدید، معاد را بسیار به یاد آرید».۲
۲. مهمانیهای هدفمند
دانایان کسانیاند که همة کردارهایشان هدفمند است و سودمند. مهمانیهای عاقلان، هدف یا اهدافی را میجوید: صلة ارحام، تقویت پیوند خویشاوندی و دوستی، یا اکرام بزرگان (آنان که از ما بزرگترند، به سال یا به تقوا یا به دانش) و تفقد فرودستان (آنان که از ما کوچکترند، به سال یا به ثروت یا به دانش).
از دیگر اهداف مهمانیها: شادکردن دل دیگران، شادابکردن جان خویشتن، آگاه شدن از نیازهای دیگران و برآوردن آنها به اندازة توان است.
یادمان باشد که نونهالان و نوجوانان و جوانان، با شادابی و دلبریهایشان، توجه ما را به خود جلب میکنند؛ اما هشدار و هشدار که مبادا سالمندان را از چشم و دل خود دور بداریم! ایشان شادابی و دلربایی دیگران را ندارند؛ ازاینرو چندان جلوه نمیکنند و به دیده نمیآیند؛ اما ما منتدار ایشانیم.
امیرمؤمنان(ع) فرمودهاند:
«تدبیر کهنسال را بیش از شادابی جوان، دوست میدارم».۳
۳. پرهیز از آفتها
این جهان چنان ساخته شده که در کنار هر گل، خاری است. به همراه هر نعمت، نقمتی است و در دل هر خوبی، بدیای است. بهشت، همهاش خوب خوب است. جهنم، همهاش بد بد است. و این جهان، درآمیخته به نیکیها و بدیهاست. شرط خردمندی آن است که نیکوییهایش را بگیریم و از بدیهایش بپرهیزیم.
آداب نوروز نیز چنین است؛ نیکو و نانیکو، خداپسند و خداناپسند، زشت و زیبا، طاعت و معصیت، ثواب و گناه. شرط عقل و ایمان است که آداب نیکوی نوروز را بگیریم و رسمهای عاقلانهاش را عمل کنیم و از آداب نانیکو و رسمهای ناعاقلانهاش فاصله بگیریم.
مباد که به گاه سرخوشیهای بهارانه، غفلت ورزیم و به معصیت افتیم!
مباد که در مزاحهای عیدانه، دلی را برنجانیم!
مباد که آداب نوروزانه را به خرافات بیالاییم!
مباد که شادمانیهای جوانانه، ما را از توجه به کهنسالان شکستهدل غافل کند!
یادمان باشد که یاد و طاعت خداوند، همیشه نیکوست، بهویژه در هنگامههای سرخوشی و شادمانی. و غفلت و معصیت، همیشه شوم است؛ بهویژه در هنگامههای حساس و خطردار.
این معیار را ببینید:
«هر روز که در آن معصیت خدا نشود، عید است».۴
۴. آشتیهای نوروزانه
از کودکی به یاد دارم که اگر میان دو کس شکرآب شده بود، چشمبهراه عید نوروز میشدند تا آشتی کنند یا دیگران آشتیشان دهند. وه که چه رسم نیکویی! اکنون صدای خوشنوای گامهای نوروز میآید. قهرکردگان آمادة آشتی شوند. آشتیدهندگان مهیای آشتی دادن شوند. قهروها اهریمن قهر را از خویش برانند. حیف این دل که حرم و عرش خداوند است، آلوده به کینه و نفرت باشد.
«القلب حرم الله؛ دل، حرم خداست». «قلب المؤمن، عرش الرحمن؛ دل مؤمن، عرش خدای رحمان است».
بیایید دلها را صفا دهیم. همانگونه که خانهتکانی میکنیم، دلهایمان را کدورتزدایی کنیم.
الهی چنین باشد و چنین کنیم.
عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد/ عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا!
(مولوی، دیوان شمس)
📌 مجله خانه خوبان، شماره ۱۲۱، ویژهنامه نوروز.
پینوشتها:
۱. بقره، ۱۵۲.
۲. مفاتیحالغیب، ج۱۷، ص۱۹۴.
۳. نهجالبلاغه، حکمت ۸۶.
۴. همان، حکمت ۴۲۸.
۱ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 رستاخیز خلقت
بیایید با رستاخیز خلقت، همراه شویم و به خویشتن خویش، جان تازه بخشیم و، امیدمندانه، به سوی بهترها رویم.
ملالتها و کدورتها را کنار افکنیم و دل و جانمان را در مسیر نسیم بهار نهیم و طراوتی و حلاوتی نو دریافت کنیم.
🎀 سال نو را به شما و همهٔ هممیهنانم خجستهباش میگویم. امید آنکه سال ۱۴۰۱، برای همگیمان، سالی سرشار از بهروزی و شادکامی باشد.
به امید خدا.
علیاکبر مظاهری
۴ فروردین ۱۴۰۱
( روز میلادم!
خوزستان، سد دز)
⭕️ نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
آن دشت طراوتزده، آن جنگل هشیار
آن گنبد گردندهٔ آرام شمایید
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطورهٔ جمشید و جم و جام شمایید
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانهٔ بهرام و گلاندام شمایید
هم آینهٔ مهر و هم آتشکدهٔ عشق
هم صاعقهٔ خشم ِ بههنگام شمایید
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین، حوصلهٔ دام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچهٔ خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید
(مولانا، غزلیات شمس)
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
4_5902170201629134075.pdf
3.67M
🔹 ما و نوروز
🔸 رواها و نارواهای نوروز
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
✅ منتشرشده در شمارهٔ ۱۲۱ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان».
✔️ فایل پی دی اف
۵ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 غیر معصومان را ملامت نکنیم!
🖋 نویسنده: علیاکبر مظاهری
هر چه زمان میگذرد، بیشتر بر این عقیدهام استوار میشوم که: کسی را بر کاری، ملامت نکنیم. گذشت زمان و گذر عمر، این را بیشتر نشانم میدهد که: غیر معصومان، واقعاً غیر معصوماناند.
آن سخن تکراری و کلیشهای را کنار میگذارم که: «انسان، جایزالخطاست. انسان، ممکنالخطاست ...»، و از عمق جان مییابم که ما غیر معصومان، بهواقع و بهحقیقت، غیر معصومیم.
ما را ملامت نکنید. ما را هدایت کنید. بشر را میشاید و میباید که رهنمایی کرد. دستگیری کرد؛ ولی نمیشاید و نمیباید که ملامت کرد.
سرزنش، گلهای بوستان جان انسان را پژمرده میکند، و اگر استمرار یابد، میمیراند.
در رهگذر عمر، ایمانم به این سخن امام صادق - علیهالسلام - افزون میشود که:
«لَو عَلِمَ النّاسُ كَيفَ خَلَقَ اللهُ تَبارَكَ وَتَعالَي هذا الخَلقَ، لَم يَلُم اَحَدٌ اَحَداً»؛ اگر مردمان میدانستند كه خداوند، انسان را چگونه آفريد، هيچكس، هيچكس را ملامت نمیكرد. (الکافی، ج۳، ص۱۱۳، دارالحدیث)
ای خدای غیر معصومان! ملامت را از جان و جامعه ما بردار و هدایت را بر جای آن بگذار.
بِمَنِّکَ و کَرَمِک؛ به نعمتدهیات و بزرگواریات.
۷ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 خودْملامتی؛ شکنجهٔ روان
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ ملامت را در ساحَت تربیت، راه ندهیم، نیز در ساحَت اخلاق.
ملامت، ویرانگر است؛ همهٔ انواع آن.
«خودْملامتی»، از بیرحمانهترین ملامتهاست. نیز از رایجترین آنهاست. نیز از آسانترین آنهاست؛ ملامتکننده و ملامتشونده، همیشه و همهجا، با هماند. ملامتکننده، بر ملامتشونده، تسلط دارد. ملامتشونده، همیشه، زیر لگدهای ملامتکننده، مچاله است. آه بر حال او!
🔻 این نمونه را ببینید:
♦️ ویرانی حال
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ روانشناختی - اخلاقی
خانم «عسلوَند»، به مشاوره آمد. بدی حال او، برای ویرانکردن یکهفتهای مشاور، کافی بود.
گفت: «خودْتحلیلی»، و بعد، «خودْملامتی»، داغانم کرده. همهٔ کارهایم را، موشکافانه، تحلیل میکنم و بعد، خود را بر هر کاری که فکر میکنم خطا کردهام، بد کردهام، ملامت میکنم و در این کار، چندان پیش میروم که آرزوی مرگ میکنم.»
گفتم: چرا همهٔ تقصیرها را خود به عهده میگیرید و تنها خود را سرزنش میکنید؟ مگر دیگران هم نیستند؟
گفت: «دیوار این مظلوم، از همه کوتاهتر است. زورم به این بیشتر میرسد. هیچ مقاومتی نمیکند. هیچ دفاعی از خودش نمیکند. سرش را پایین میاندازد تا هر چه میخواهم بر سرش بزنم.»
گفتم: بله؛ کتکخورش قوی است. فریاد نمیزند. دست پسزدن ندارد. گریههایش آرام است. به کسی شکایتمان را نمیکند؛ اما ناگهان منفجر میشود و از روزگارمان دمار بر میآورد.
خانم عسلوَند گفت: «و حالا «خودٍ من» منفجر شده و دارد سر به دیوار میکوبد. تصمیمهای هولناکی گرفته. او را راضی کردم که ابتدا مشاوره را تجربه کنیم.» به او آفرین گفتم که هنوز عقلش نیمجانی دارد که نگذاشته کارهای هولناک کند.
مشاورهمان ادامه یافت. هنوز ادامه دارد. تخلیهٔ روانی و ارائهٔ راهکارها توأماناند. گزارش مشاوره و راهکارها را در آینده میخوانید.
🟢 معجزهٔ حدیث
برخی از احادیث معصومان، معجزه است. این حدیث را ببینید:
پیامبر اکرم (ص): «إذا زَنَت خادِمُ أحَدِكُم فَلْيَجلِدْها الحَدَّ و لايُعَيِّرْها»؛ اگر خادم شما زنا کرد، او را حد بزنید، اما ملامتش نکنید. (تنبیه الخواطر)
یعنی سرزنش، از شلاق هم بدتر است. واقعا هم بدتر است. دردناکتر است. تحقیرکنندهتر است. دردش پر دوامتر است و تخریب روانیاش بیشتر.
🔻 ما حق نداریم...
در معارف دین، لطمهزدن آدمی بر بدن خود، حرام است. روان، از بدن، نازکتر است، زودرنجتر است، شکنندهتر است. همانگونه که حق نداریم بر بدن خود آسیب بزنیم، حق نداریم بر روان خود آسیب بزنیم.
🔴 ویرانکنندهٔ عزت نفس
مادری، در نجواهای مادرانهٔ خویش با فرزند جنینیاش، که هنوز به دنیا نیامده، میگوید:
«... هر چه میگذرد، بیشتر میفهمم که بهترین سرمایهای که میتوانیم به تو بدهیم این است که قوی بار بیایی. به نظر من، ته همهٔ سختیها و تلخیهایی که ما آدمها در این دنیا برای خودمان درست میکنیم، یک ریشهای از کمبود اعتماد به نفس وجود دارد. گاهی میخواهم بگویم، از یک آدم، هر چه میخواهید بگیرید، بگیرید؛ ولی اعتماد به نفساش را نگیرید.
و حالا منظورم از اینکه تو قوی باشی، یکیاش این است که اعتماد به نفس خوبی داشته باشی...»
دشمن اصلی این اعتماد به نفس، عزت نفس، احساس توانمندی، همانا سرزنش است. ملامت، بر سر عزت نفس، تازیانه میزند.
بیایید برای خوشبختیمان، از اکنون، از «خودْملامتی» توبه کنیم؛ توبهای نصوح، توبهای خالص، توبهای بیبازگشت.
بیایید، شما را به خدا، به خاطر خدا، برای نجات جانمان، دست از سر این مظلوم «دیوارْکوتاه» برداریم. بگذاریم نفس بکشد. رهایش کنیم تا از مچالگی درآید.
۹ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 خاطرات یک عارف #بازنشر
💎 نزدیکی مسافت
«غریب» برایم نوشته است:
امروز، میان نماز ظهر و عصر، دعای ابوحمزه - از امام سجاد علیهالسلام - را خواندم.
در برخی از دعاها و مناجاتها قید زمان و مکان را برمیدارم؛ یکی از آنها همین دعای ابوحمزه است. مناجات شعبانیه، دعای کمیل، و مناجات خمسعشر نیز اینگونهاند. برای خواندن اینها نباید در انتظار فلان زمان یا رسیدن به فلان مکان بود.
در دعای ابوحمزه، وقتی به جمله «ان َالراحل إلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ؛ آنکس که بهسوی تو آید، راهش نزدیک است» رسیدم، چشمهٔ چشمم جوشید!
برخی از فیلسوفان و معلمان اخلاق، راه رسیدن به خدا را دور مینمایانند؛ آنقدر دور که آدمی از رسیدن به پایان راه ناامید میشود. ایشان خدا را پشت ابرهای بالا بالای آسمان پنهان میکنند و، بهصراحت یا بهکنایت، میگویند که دست در دامان خدا افکندن یا محال است یا شبیه به محال.
یکی از ایشان میگفت: پاکیزهکردن جان و رسیدن به خدای رحمان، مانند کندن چاه است با مژگان چشم؛ یعنی محال!
اما امام سجاد علیهالسلام میفرماید: راه رسیدن به خدا نزدیک، و آرزوی سر بر دامانش نهادن، دستیافتنی است؛ «إنَّ الرّاحِلَ إلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ».
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
#غریب
#طوبی_للغربا
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 خودْملامتی؛ شکنجهٔ روان (۲)
🖋 نویسنده: مریم یوسفی عزت
🔻 پاسخی به کامنتی دربارهٔ پست «خودملامتی»
🔸 با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار.
سپاس از قلم آموزندهٔ شما.
کامنتی در پیج شما؛ «از زبان مشاور»، برای پست «خودْملامتی» مشاهده کردهام:
«ما حق نداریم دیگران را سرزنش کنیم اما هرکسی حق دارد بلکه باید خودش رو در مقابل یک عمل بد و خلاف عقل و شرع سرزنش کند و اساسا نفس لوامه در قرآن یعنی همین/و...»
⭕️ با اجازهٔ استاد و با احترام به خوانندهٔ مطلب «خودْملامتی»، پاسخی دارم:
نفس لوّامه، به ذات خود، سرزنشگر است. در پی انجام گناهی، چنین نفسی، باعث میشود که خود را تنبیه کنیم یا متذکر باشیم که دیگر آن خطا را انجام ندهیم. کودکی که خطا میکند و پشیمان میشود و به فکر جبران آن است، برای پدر و مادر، ارزشمند است. در بندگی برای خداوند نیز چنین است. انسان ممکنالخطا یا جایزالخطا است؛ اما پشیمانی، سرزنش خود، توبه و جبرانش، برای خداوند ارزشمند است و امید به بخشندگی و مهربانی خداوند، در فطرت انسان وجود دارد.
و اینک نظرم دربارهٔ پست «خودْملامتی»:
متاسفانه، در جامعهٔ کنونی، بلندپروازیهای افراطی و اهداف دنیوی رو به افزایش است.
برای نمونه، هستند کسانی که مدام در حال سرزنش و سرکوب خود هستند برای اینکه نتوانستهاند به جای دو قِران پول، چهار قِران کسب سودی داشته باشند. یا اینکه در چهل سالگی چرا مدیر نیستند و معاون هستند. به نوبهٔ خود دیدهام کسانی را که به خاطر یک تصمیم اشتباه دنیوی، که خلاف عقل و شرع هم نیست، سالهای سال افسوس و حسرت را به دنبال خود میکشانند. و این یعنی روانزخم، که خود گناه است.
طمع افراطی و منفی، ذهن کسان فراوانی را فرا گرفته.
حالا اگر تصمیم، تصمیمی عمیقتر باشد؛ مانند یک ازدواج اشتباه یا طلاق اشتباه. برخیشان آنقدر خود را سرزنش میکنند که در پی آن باز هم دچار خطایی دیگر میشوند. زیرا سرزنشِ خود، اعتماد به نفس آدمی را کاهش میدهد و توانی برای جبران خسارت باقی نمیگذارد. و گاهی آنقدر در مرداب سرزنش خود فرو میروند که موجب بیماریهایی مانند وسواس فکری یا افسردگی میشود.
انسانی که دارای روانزخم دنیوی است، وصولش به قرب الاهی، سختتر است، زیرا روان سالم است که توان اندیشیدن و تفکر دارد. «خودْملامتی دنیوی» نیز یکی از سدهای سر راه ماست. برای اهداف اخروی باید روان خود را سالم نگاه داریم.
۱۲ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صدای نفسهای عطرآگین یار، نزدیک میشود.
به استقبالش رویم.
۱۲ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 https://zil.ink/mazaheriesfahani.ir?v=1
🌐 https://zil.ink/mazaheri_esfahani?v=1
🌹 هدیَّتهای رمضانیَّة (۱)
💎 هدیَّت نخست: سر بر دیوار کعبه!
📚 از تفسیر کشفالاسرار میبدی، جلد ۹، سورهٔ حدید، آیهٔ ۱۶.
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»؛ هنگام نیامد اینان را که بگرویدند که آگاه شود و فروماند دلهای ایشان یاد و سخن خدای را و آنچه فرو فرستاد از پیغام راست درست؟!
سبب توبهٔ «فضیل عیاض» میگویند که سماع این آیت بود.
در بدو کار، مردانه راه زدید و بر ناشایست، قدم نهادید.
وقتی، سودای عشق صاحب جمالی در سر وی افتاد و با وی میعادی نهاد. در میانهٔ شب به سر آن وعده باز شد. به دیوار بر میکشید که گوینده گفت:
«الم یأن للذین آمنوا...[الآیه]
این آیت، تیروار، در نشانهٔ دل وی نشست. دردی و سوزی از درون وی سر بر زد. کمین عنایت بر وی گشاده، اسیر کمند توفیق گشت. از اینجا بازگشت و همی گفت: «بلی، والله! قد آن»؛ [آری، به خدا! الآن وقت آن رسید.]
از آنجا بازگشت. در خرابه شد. جماعتی کاروانیان آنجا بودند و با یکدیگر میگفتند: «فضیل بر راه است. اگر برویم، راه بر ما بزند و رخت ما ببرد.»
فضیل خود را ملامت کرد. گفت: «ای بد مردا که منم! این چه شقاوت است روی به من نهاده! در سایهٔ میانهٔ شب، به قصد معصیت، از خانه به در آمده و قومی مسلمانان، از بیم من، در این کنج گریخته!»
روی سوی آسمان کرد و از دلی صافی، توبهٔ نصوح کرد. گفت: «اللّهُمَّ اِنِّى تُبْتُ اِلَیْکَ وَ جَعَلْتُ تَوبَتِى اِلَیْکَ جِوارَ بَیْتِکَ الْحَرامِ»؛ [خدایا! من به سوی تو توبه کردم و توبهام را همنشینی با خانهٔ شکوهمندت، مسجدالحرام، قرار دادم.]
خدای من! از بد سزای خود، در دردم و از ناکسی خود، به فغان. دردم را درمان ساز، ای درمانساز همهٔ دردمندان! ای پاکصفت از عیب! ای عالیصفت از شوب! ای بینیاز از خدمت من! ای بینقصان از حسابت من! من به جای رحمتم، ببخشای بر من. اسیر بند هوای خویشم، بگشای مرا از این بند.»
الله تعالی دعاء وی مستجاب کرد و با وی کرامتها کرد.
از آنجا برگشت و روی به خانهٔ کعبه نهاد. سالها آنجا مجاور شد و از جملهٔ اولیاء گشت.
۱۶ فروردین ۱۴۰۱
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۱۹)
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ اصلاح میان همسران
💎 فقط یک جمله!
گاهی، برای اصلاح یک زندگی، حل یک مشکل، آشتی یک زوج، حذف یک طلاق، فقط یک جمله لازم است، فقط یک جمله.
پیش از توضیح مطلب، این سخن حضرت امیر را ببینیم:
ایشان، در بستر شهادت، در وصیّت به دو فرزندشان امام حسن و امام حسین فرمود: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِ... صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ. فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا يَقُولُ: صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصِّيَامِ»؛ شما و همهٔ فرزندانم و كسانم و آن را كه نامهٔ من به او رسد، توصیهتان مینمایم به اصلاح بين خود و دیگران و ایجاد ألفت میان مردمان؛ که من از جدتان شنیدم که میفرمود: «اصلاح میان مردمان (و زدودن کدورتها و جایگزینی آشتی و صلح در دل آنان) از نماز و روزهٔ سالیان، افضل و برتر است.» (نهجالبلاغه، نامهٔ۴۷)
چه سود کلانی است! یک اصلاح و آشتی میان مردمان، پاداشش برابر است با سالیان عبادت. این از آن سودهایی است که محاسبهاش نیازمند صرف وقت است و صرف دانش.
🔹 در روستای علیآباد
در میانهٔ دههٔ ۱۳۶۰، به روستای علیآباد رفتم؛ برای سخنرانی ایّام عاشورا. مردمان آن روستا اختلافی دیرینه داشتند؛ بر سر هیچ!
در پایان آخرین سخنرانیام، که داشتم با مردمان آنجا خداحافظی میکردم، گفتم: در حالی از نزدتان میروم که از اختلافتان ناراضیام.
در خانهٔ معلم روستا، آقای معرفتی، جوان خوب آبادهای، مهمان بودم. آخرهای شب، چند نفر از بزرگان روستا، از هردو جناح اختلافدار، نزدم آمدند. بزرگشان، مردی کهنسال و دشداشهپوش، به نمایندگی از آن جمع، گفت: «اینکه شما گفتید از اختلاف ما ناراضی هستید و دارید با دل ناراضی از روستایمان میروید، ما را ناراحت کرد. نمیخواهیم شما ناراضی بروید. آمدهایم که اصلاح کنیم، آشتی کنیم، تا شما راضی بروید.»
شادمان شدم. هردو گروه را آفرین گفتم. آشتیکنان شد. رضایتم را از ایشان اعلام کردم. با دل شادمان با ایشان وداع کردم.
اکنون، پس از حدود ۳۵ سال، هنوز رفاقتمان برقرار است.
اینکه مولوی میگوید: «عالمی را یک سخن ویران کند»، درست است، اما معکوس آن نیز درست است که: عالمی را یک سخن آباد کند.
این یک سخن را ممکن است یک سخنران بگوید، یک کهنسال بگوید، یک مشاور بگوید، یک مصلح بگوید، و یا یک فرزند نوجوان بگوید.
🔻 این نمونه را ببینید:
🔸 به آقای ستاری چه بگویم؟
زن و شوهری، نزاعی عنیف داشتند. کارشان به طلاق کشید؛ اما هنوز ظاهر زندگیشان محفوظ بود، فرو نپاشیده بود. طلاقشان اعلام نشده بود. کسان زیادی از آن طلاق خبر نداشتند.
ایشان فرزند نوجوانی داشتند که در مسئلهٔ طلاقشان ساکت بود؛ سکوت کامل. او دوستی داشت به نام آقای ستاری که نزدش آبرو داشت. آقای ستاری، به پدر آن نوجوان، ارادت داشت و زندگی این خانواده را بهترین زندگی میپنداشت. نزدیکای فروپاشی زندگی و اعلام عمومی طلاق، آن نوجوان، به پدرش گفت: «من به آقای ستاری چه بگویم؟ چگونه بگویم پدر و مادرم از هم جدا شدند؟»
همین یک سؤال نوجوان، پدر را سخت تکان داد. به خلوت رفت. ساعتی اندیشید. آنگاه فرزند نوجوان را صدا زد و به او گفت: «به آقای ستاری چیزی نگو. زندگیمان را برمیگردانم.»
و برگرداند.
🔴 نیاز حیاتی جامعه
اکنون، جامعهٔ ما، نیازمند مصلحان است؛ مصلحانی که چونان پیامبران، بر آتش جدال همسران، آب صلح بریزند؛ آتشهایی که دارند ریشههای خاندان و خانمان جامعهٔمان را میسوزانند.
🟢 مصلحان، پیامبران جامعهاند
مصلحان، چونان پیامبراناند؛ مشاوران دانا و توانا، مؤمنان پاکدل، نیکخواهان رحمدل، دلسوزان عاطفهمند، ایشان چراغهای راه مردماناند. فرشتگانیاند که بر زمین گام نهادهاند. اینان دستان خدایند که در کار مردمان گشوده شدهاند. تدبیرگرانیاند که گرهها را از کارها باز میکنند. مقام ایشان، نزد خداوند سبحان، چه بلند است!
بیاییم در کار اصلاح خانوادهها بکوشیم. نزاعها را بزداییم. کینهها را از دلهای همسران بشوییم.
خوب میدانیم که کثیری، بلکه بیشترینهٔ مجادلههای همسران، بیهوده است. اختلافهایشان موهوم است. دعواهایشان بیپایه است. طلاقهایشان نارواست.
بیایید به خاطر خدا، میان همسران را اصلاح کنیم.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 موی سپید روشنک!
🖋 نویسنده: روشنک هادی
به آینه مینگرم. گویی در میان آن، گذشتهٔ خود را میبینم؛ جوان بودم و پر از شور و حرارت و زیباییِ مثالزدنی.
هر وقت به آینه نگاه میکردم، محو نقاشی قشنگ خدا میشدم؛ فتبارک الله! مگر زیباتر از این هم میشود؟!
خواستگاران بیشماری داشتم؛ هر یک از دیگری بهتر و با موقعیتهای خوب. نمیگویم بیعیب بودند، که خود نیز بیعیب، روزگار نگذراندهام.
بهانهٔ همیشگیام پیشرفت بود. به افقهای دور میاندیشیدم و منتظر مرد رؤیاهای خود بودم و دلخوش به اینکه آن مرد، با سانتافهٔ سفید بیاید.
سپریشدن ایام با تعداد خواستگارانم رابطهٔ معکوس داشت و با معیارهای من رابطهٔ مستقیم. فاصلهٔ معیارهای من با خواستگاران گویی حدش هر روز بیشتر بهسمت بینهایت میل میکرد و من با مرد رؤیاهایم گویی دو خط موازی بودیم که حتی قوانین فیزیک هم باعث نمیشد ما در بینهایت به هم برسیم.
روزهای سپیدی بود. یاد سپیدی آن ایام که میافتم، موهای سپیدم خودنمایی میکنند و گویی میخواهند خودشان را به رخ روزهای سیاهم بکشند. آن روزها سپیدی ایام، فخرفروشی میکرد و اکنون سپیدی مو!
من ماندهام و تنهایی و چروکِ روی صورت و موی سپید و آیندهای که باید تنها و خسته طی کنم، بیآنکه پایی برای رفتن داشته باشم و یا همسفری که خستگی راه را برایم کم کند.
من ماندهام و شعری که مدام در ذهنم طنینانداز است: ای وای ز تنهاییِ بسیار و دگر هیچ...
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
✅ دعوت به همکاری علمی و تحقیقی
سلام و تحیت.
یک نفر آقای ساکن قم را به همکاری تحقیقی و تالیفی دعوت میکنیم.
✅ شرایط
۱. علوم اسلامی را خوب بداند.
۲. تجربهٔ تحقیقی و تألیفی داشته باشد. ارائهٔ نمونهٔ کار، لازم است.
۳. کامپیوتر را خوب بلد باشد؛ در حد کارشناسی کامپیوتر.
۴. تایپ و صفحهآرایی را خوب بداند؛ در حد تایپ و صفحهآرایی کتاب.
وجود کامل این چهار شرط، حتما لازم است.
✅ نکتهها
یک: کارهایمان پارهوقت است؛ ابتدا، هرهفته سه روز، هرروز سه ساعت. در ادامه، قابل افزایش و کاهش است.
دوم: کارهایمان حضوری است. در ادامه، ممکن است بخشی از کارها، غیرحضوری شود.
سوم: مصاحبه انجام میگیرد.
چهارم: زمان همکاری آزمایشی، دو هفته است.
پنجم: حقوق، برابر تعرفههای بازار تحقیق و تألیف و نشر است. مهارت و توان همکار نیز لحاظ میشود..
ششم: نوع کارها و تحقیقات و تالیفاتمان را از طریق رسانههایمان میتواند دید. لینک رسانههایمان، پایین همین اطلاعیه است.
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۲۰)
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ نه به سیاست، آری به کیاست (۱)
سیاست، ازمقولههای پرهیبت است و پیچ در پیچ، تو در تو، خطردار، هلاکتبار، مگر برای اهلش و در مکانت ویژهاش.
پزشک و پزشکی را در نظر آورید. کسی میتواند در قلمرو پزشکی نظر دهد و به درمان اقدام کند که درس طبابت را خوانده باشد، دورههای درمانی را گذرانده باشد و از اساتید فن، مجوز گرفته باشد و نیز با احتیاط عمل کند. و اگر بخواهد درمانهای سنگین یا جراحی کند، باید متخصص و فوق تخصص باشد. اگر چنین نباشد، هلاک میکند و هلاک میشود.
کار سیاست، مانند کار طبابت است، بلکه سنگینتر. هرکس، بدون دانش لازم و بدون کارورزی و کاردانی کافی وارد عرصهٔ سیاست شود، هلاک میشود و هلاک میکند.
دین و دنیا، اعصاب و روان، آبرو و حیثیت خود و دیگران را تباه میکند. سیاستورزی، دست کم، به اندازهٔ پزشکی، نیازمند دانش و تجربه است.
سخن اکنونیمان دربارهٔ سیاستورزی همسران است.
از اموری که در میان برخی از همسران، نه! بسیاری از ایشان، جنگ برپا میکند، سیاستبازی است. سیاست، در جامعهٔ ما، «بیقاعده» است. معیوب است.
اگر این سیاست معیوب، به خانه و خانواده وارد شود، دمار در میآورد.
حال اگر کار سیاست، به جناحبندیهای متعصبانه بکشد، بدتر میشود.
ما، در مشاورههایمان، شاهد نزاعهای همسران، بر سر سیاستبازی و جناحبندیها هستیم؛ یکی از همسران، طرفدار این جناح است و دیگری هوادار جناح دیگر. و گاهی میدانهایی هولناک میسازند و چنان با تیغ سیاست، بر سر و جان یکدیگر مینوازند که زندگیشان را هلاک می کنند.
🔹 برشی از کتاب «نبرد بیبرنده»
عرصهٔ سیاست، ویژگیهای تندی دارد که گاهی بحرانساز است. بحرانهای سیاسی، گاهی چنان تند میشود که به مرز خطر میرسد. و اگر با تدبیر، مدیریت نشود، به همهٔ شؤون زندگی خانوادگی، زیان میزند و حتی حیات زوجیت را فلج میکند. اختلاف نظرهای زن و شوهر، در مسائل سیاسی، اگر بالا گیرد و با مهارت مهار نشود، به طوفانی بدل میشود که بیم آن است که خیمهٔ زندگی خانوادگی را از بنیان برکَنَد و آن را به دوردستها و در درههای هولناک پرتاب کند.
همسران عاقل کسانیاند که هنگام «بحران»، زندگی را با شکیبایی اداره کنند؛ چونان کشتیبانانی ماهر، که بهگاه طوفانیشدن دریا، کشتی را صبورانه و ماهرانه هدایت کنند و از افتادنش در غرقاب، مصون بدارند.
{ادامهٔ مطلب را در پست بعدی بخوانید. انشاءالله}
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 جنگ و صلح همسران (۲۱)
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ نه به سیاست، آری به کیاست (۲)
🔻 برشی از کتاب «نبرد بیبرنده» (۲)
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ سیاسی - خانوادگی
📌 روزگار بحرانی
این روزها، که این کتاب (نبرد بیبرنده) را مینویسم، دوران پرالتهاب و بحرانی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را میگذرانیم، که از جنجالیترین انتخابهای سهدههٔ تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. دو تن از نامزدان این انتخاب، اقبال مردمی بیشتری دارند و بسیاری از هوادارانشان دارای احساساتی آتشیناند. بسیارند همسرانی که یکیشان هوادار یکی از نامزدان انتخاباتی است و او را اصلح میداند و رأیدادن به وی را درست میانگارد و دیگری هوادار نامزد دیگر است و او را صالحتر میداند و رأیدادن به وی را صحیح میشمارد.
تا اینجای کار، عیبی ندارد، هر کسی، کسی را بهتر میداند و به او رأی میدهد و این، از نمادهای دموکراسی است؛ اما ماجرای این ایّام، در میان برخی از مردمان و نیز همسران، به حالت بحرانی رسیده و سبب دشمنیها و کینهها و نزاعهای عنيف شده، که این دیگر نه خوب است و نه از نمادهای دموکراسی است.
♦️ فرزانگی فرزانه
فرزانه، که با همسرش دربارهٔ شایستگی نامزدان ریاست جمهوری، دیدگاهی متفاوت داشت، برای مشاوره نزدم آمد و گفت: «زلزلهٔ سیاسی موجود، دارد به زندگی ما لطمه میزند. من طرفدار آقای ... هستم و به او رأی دادم و همسرم هوادار آقای ... است و به او رأی داده. حالا که چند روز از انتخابات گذشته و کاندیدای او رأی آورده، پسلرزههای این زلزله دارد زندگیمان را خراب میکند، چون همسرم رأیآوردن آقای ... را به رخ من میکشد و فخر میفروشد و از آقای ... بدگویی میکند. من از هر دو کارش بدم میآید و عصبانی میشوم؛ هم از فخرفروشیهایش برای رأیآوردن کاندیدایش هم از بدگوییهایش به کاندیدای مورد نظر من و نیش و کنایههایش. او دارد من را تحقیر و عصبانی میکند. تا حالا خویشتنداری کرده و واکنشی نشان ندادهام، اما میترسم اگر این وضعیت ادامه یابد، تاب نیاورم و با او مقابلهٔ به مثل کنم و زندگی خوبمان خراب شود.»
گفتم: بترس! ترس عاقلانهای است. انسان فهيم آن است که وقتی ببیند خطری زندگیاش را تهدید میکند، اندیشناک شود و در پی چاره برآید.
آن اندازه که به یاد دارم، شما اولین کسی هستید که در این بحران سیاسی، به قصد راهجویی برای ساماندهی اختلاف نظر سیاسیاش به مشاوره آمده است. آفرین بر شما. بسیاری از کسانی که در این آشوب سیاسی، اختلاف نظر دارند، فقط به هم فحش میدهند و بر سر و صورت یکدیگر میکوبند.
🔻 راهکار
{ادامهٔ مطلب را در پست بعدی بخوانید. انشاءالله.}
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 شب قدر؛ عاشقانگی، کلافگی!
🖋 نویسنده: علیاکبر مظاهري
کسی، از این بنده پرسید: «شب قدر، برای احیا، کجا رفتی؟»
گفتم: «بیابان!»
گفت «چرا بیابان؟»
گفتم: آنجا من بودم و خدا. فقط. باهم عاشقی کردیم. مناجات کردم. گریه کردم. برای خدا ناز کردم. با او درد دل کردم. خدا نجواهایم را شنید. اشکهایم را دید. نازم را خرید. معاشقهٔ شیرینی داشتیم.
دَرِ دل او باز شد و، با افسوس، گفت: «اما من کلافه شدم. دوست داشتم احیایم در مسجد باشد. به مسجد محلهٔمان رفتم. گردانندگان تعزیهٔ شب قدر، دمار از من و دیگران بر آوردند. تعزیهشان آنقدر داغ و دراز بود که فرصتی برای احیای اصلی و قرآن برسرگرفتن باقی نماند. مجالی برای نجواهای عارفانه نگذاشتند. به سحریخوردن هم نرسیدیم.»
کلافه بود؛ کلافهٔ کلافه. بسیار نالید.
گفتمش: تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است! اینان در اندیشهٔ داغکردن بازار خودشاناند. به حرف هیچکس هم گوش نمیدهند.
آیتالله جوادی آملی، بارها و بارها و در محافل و در مجالس و در مجالهای گوناگون، گفتند: «چنین نکنید. دعا را با روضه آمیخته نکنید»، اما اینان گوش نکردند و نمیکنند و نخواهند کرد.
اینان چونان آن تعزیهگردانیاند، که به گفتهٔ شهید مطهری، مرحوم آیتالله بروجردی به آنان گفت: «شما مقلد چه کسی هستید؟»
همگی گفتند: «مقلد شما.»
ایشان گفت: «من بسیاری از این کارهایی را که شما در تعزیهها و هیئتها و دستههایتان میکنید، جایز نمیدانم.»
آنان درنگی کردند. به همدیگر نگاه کردند و گفتند: «ما، در روزهای دیگر، مقلد شماییم، اما در دههٔ محرم، مقلد دلمانایم»!
و اینجا تنها جایی بود که فتوای آیتالله بروجردی، آشکارا، شکسته شد.
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌹 جنگ و صلح همسران (۲۲)
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
⭕️ نه به سیاست، آری به کیاست (۳)
🔻 راهکار (دنبالهٔ حکایت فرزانه)
شما، بدون از دست دادن فرصت و پیش از آنکه از آنچه میترسید، بر سرتان آید، با همسرتان به مذاکره بنشینید و در حالتی آرام و بدون عصبانیت، به او بگویید: پیش از آنکه این آقا و آن آقا بیایند و کاندیدای ریاست جمهوری شوند و شما هوادار یکیشان شوید و به او رأی دهید و من طرفدار دیگری شوم و به او رأی دهم، ما زن و شوهر بودیم و زندگی خوبی داشتیم. حالا که یک مسئلهٔ سیاسی در کشور پیش آمده و هر کدام از ما، برابر تشخیص خود، وظیفهمان را انجام دادهایم، شایسته نیست زندگیمان، به سبب یکساننبودن تشخیصمان، خراب شود. بیاییم برای بازگشت آرامش قبلی به زندگیمان و حفظ عشق و احتراممان، از حالا دیگر هیچ کداممان دربارهٔ این موضوع، هیچ نگوییم و همدیگر را ناراحت نکنیم. بیابیم مانند سابق، با مشترکاتمان زندگی کنیم و در این مورد به خصوص، که اختلاف دیدگاه داریم، هرکس نظر خودش را داشته باشد. لازم نیست که در همهٔ مسائل، سلیقه و اندیشهٔ یکسان داشته باشیم. آنچه لازم است، این است که به نظر یکدیگر احترام بگزاریم.
اگر توانستید به این توافق برسید و خودتان کارها را درست کنید، که خوب، وگرنه با همسرتان به مشاوره بیایید تا مشاورهٔ سه نفره داشته باشیم و راه حلی برای مسئله بیابیم.
فرزانه رفت تا با همسرش مذاکره کند و نتیجه را به من اطلاع دهد.
♦️ پس از یک هفته
فرزانه، پس از یک هفته، نزدم آمد و گفت: «همانکاری را که گفتید، انجام دادیم. همسرم پذیرفت که هرکس رأی خود را داشته باشد و نزاع نکنیم.»
گفتم: آفرین به شما و همسرتان. کارعاقلانهای کردید. مراقب باشید که احساسات یکدیگر را تحریک نکنید؛ نه با سخن و کردار صریح، نه با کنایه و سخن نیشدار.
🔹 بدینسان، با تدبیر خردمندانهٔ فرزانه و نیز پذیرش عاقلانه و صبورانهٔ همسرش، این موح تند احساسی، که میتوانست زندگی فرخندهٔ ایشان را ویران کند، به آرامی از سرشان گذشت.
الاهی شکر. (نبرد بیبرنده، علیاکبر مظاهری، نشر خادمالرضا، فصل چهارم، با ویرایش)
{برای مطالعهٔ بیشتر، ر.ج: نبرد بیبرنده، فصل چهارم.}
۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
💎 «آن»های عارفان
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهري
عارفان هردمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
در این «آن»؛ همین الان، نیمههای شب ماه رمضان، دارم «کشفالاسرار» را میخوانم؛ سورهٔ الانسان. چه حلاوتی!
صاحبدلی (که نامش را مولوی - شمس نهادهام؛ زیرا مولویوار، شیفتهٔ شمسی است)، پیام داد:
«معذرت که این وقت شب مزاحم شدم. نماز که میخوانم، از آن لذت نمیبرم. دوست دارم به خدا نزدیکتر شوم. باید چهکار کنم؟ میشود من را پله پله ببرید بالا؟ باید چهکار کنم؟»
گفتم: از قضا وقت خوبی است. مزاحمتی هم نیست که معذرت بخواهد.
اکنون چنین کنید:
۱. هیچ لذتی، مطلقاً، به لذت عبادت نمیرسد.
بهتر بگویم: لذت عبادت، از همهٔ لذتهای جهان، بالاتر است؛ همهٔ لذتهای بردنی، چشیدنی، اندیشیدنی.
این معنا را به دل و ذهنتان تلقین کنید تا باور کنند. آنگاه با همهٔ وجودتان، آن لذت بیبدیل را ادراک کنید.
۲. عادتهای ستبرشدهٔ عبادتهایتان را بشکنید. یکنواختی، دلزدگی میآورد، یا کسالت یا ملالت. نمازهایتان را تطور دهید؛ طور به طور کنید. با حفظ واجبات نماز، شکلهای عادتشدهٔ آن را بشکنید. زمانها، مکانها، بیانهای آن را گوناگون کنید. چونان عارفانی باشید که در هر دمی دو عید دارند؛ این «آن»، عیدشان است. در «آن» بعدی، عیدی دیگر دارند. اما عنکبوتان، (دور از جان خودمان)، عادت دارند مگسان شکارکردهٔ خود را کهنه کنند.
عارفانه هردمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
🔹 بنابرمثال:
{دنبالهٔ مطلب را در پست بعدی بخوانید. انشاءالله}
۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
۲۵ ماه رمضان ۱۴۴۳
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 راحتِ روح
🔹 اخلاق و عرفان (۵۰)
💎 هدیَّتهای رمضانیَّة (۲)
📚 کشفالاسرار، جلد ۱۰، تفسیر سورهٔ الحاقه، نگارش و ویرایش: علیاکبر مظاهری
اندر همه عمر، من شبی وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت روح
پرسید ز من که چون شدی ای مجروح؟
گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح!
خداوندا!
به نشانت، بینندگانیم.
به نامت، زندگانیم.
به فضلت، شادانیم.
به مهرت، نازانیم.
مست مهر، از جام تو، ماییم.
صید عشق، در دام تو، ماییم.
زنجیر معنبر تو، دام دل ماست
عنبر ز نسیم او، غلام دل ماست
در عشق تو چون خطی به نام دل ماست
گویی که همه جهان به کام دل ماست!
«الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ»؛ قیامت و رستاخیز، چه گوییم که چیست؟ آن قیامت و آن رستاخیز، حق است و بودنی. راست است و افتادنی. هرکس برسد، به آنچه سزای اوست. و پاداش گیرد، از نیک و بد، که در جریدهٔ اوست... .
آدمی از دو بیرون نیست؛ یا بر مثال ستوری است در اسطبلی بازداشته، یا بر مثال مرغی در زندان قفس کرده. آن بیچاره کو بر مثال ستور است، از مرگ میترسد و میلرزد. داند که ستور را چون از اسطبل بیرون برند، در بار کشند. و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است، پیوسته در انتظار مرگ است؛ زیرا که همهٔ شادی و راحت مرغ، از شکستن قفس بود. چنان که آن جوانمرد گفت:
کی باشد کین قفس بپردازم!
در باغ الاهی آشیان سازم!
اما در قیامت... کار از دو بیرون نبود: یا بر بنده سلام کنند، و نعمت سلامت اسلام بر وی تمام کنند، و نامهٔ وی به دست راست دهند که:
«فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ». یا اسیر عذاب و غرام کنند و لذات و راحات بر وی حرام کنند و نامهٔ کردار وی به دست چپ دهند، که: «مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ».
آن را که نامه به دست راست دهند، از عالم ملکوت، هر لحظهای هزار شربت کرامت و لطافت بر دست وی نهند. در آسمانها حدیث وی کنند. در حوالی عرش، با مقربان، مباهات از بهر وی کنند. آنگه او را به جنات عدن برند. با حورا و عینا و ولدان و غلمان بنشانند. تاج وقار بر سرش نهند. بر مائدهٔ خلدش آرام دهند و از حضرت عزت این ندا روان گشته که: «كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ»؛ میخورید و میآشامید از این نعیم بهشت، چنان که خواهید. از فزع اکبر ایمن گشته و به مقعد صدق رسیده. کس را با شما حساب نه و ما را با شما عتاب نه.
ایشان چون این ندا شنوند، آواز برآرند و گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ». حمد آن خداوند را که وعدهٔ خود راست گردانید و ما را شراب وصل چشانید!
۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 روز روانشناس و مشاور
🎙 پیام یک مُراجعِ قدرشناس
🔹 نهم اردیبهشت، روز میزبانِ اتاقی است آرام، ساده، امن؛ که کسانی به میهمانی او میآیند؛ او با جان و دل، لبخندها و گریهها، شیرینیها و تلخیها، امیدها و رنجهای ما را به آغوش میکشاند.
روز حامی سلامت جان و روان
روز محرم اسرار
روز شنوندهای بیقضاوت
روز باغبان اندیشه
روز نگاهی عمیق به بازیهای کودکانه
روز به آرامش رساندن قلبهای شکسته
روز به وصال رساندن دو قلب عاشق
⭕️ اینجاست که میگویم: تو ناجیِ عاشق هستی. آنگاه که از رنج زندگی، بغض گلویم، از بیکسی، نمیترکید، توان سخن گفتن نداشتم و حیران و سرگردان در ظلمات خود به دنبال نوری میگشتم؛ تو فارغ از مشکلات خود، من را پذیرا شدی. بی آنکه بدانم چگونه، در حضورت آرام میگرفتم. چراغ زندگی را بر دستم میدادی و بدرقهام میکردی. من هربار محکمتر از قبل به زندگی ادامه میدادم.
یادت باشد که یادم هست از شدت عصبانیت برای در رنج بودن من، دستانت را میفشردی. اشکانت را در گوشهٔ چشمانت پنهان میکردی. میدانم که تو حتی خلوتت را با اندیشهات برای آرامگرفتن من خرج کردی. قدر تو را میدانم. حالا دعای خالصانه من، هنگام خلوت با خدا، نثار تو باشد.
۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1