📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ روبهروی لشکر دشمن ایستاد.
چیزی برای گفتن از نسب خود نداشت.
برای همین خودش را اینگونه معرفی کرد: «امیری حسین و نعم الامیر». سه روز بعد وقتی بنیاسد شهدای کربلا را دفن میکردند، «جون»، خوشبوترین و روسفیدترین یار امام بود.
▫️ #محرم ۱۴۰۲
🌹 @Mazan_tanhamasir
💠 #رهبرمعظمانقلاب: خوشا به حال آن کسانی که به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش مضمونِ روز اربعین را انشاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند.
🚩 ۳۲روز مانده تا #اربعین
#شبتون_حسینی 🥀
🌹 @Mazan_tanhamasir
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که بر جن و انس امامت میکنی.
سلام بر تو و بر روزی که عالم هستی بر امامت تو گردن مینهد.
📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
@Mazan_tanhamasir
┈┈•❣💐❣•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکری فوق العاده برای برکت مال و بچه دار شدن
#استاد_عالی
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من
#فرزندآوری
#بارداری_خداخواسته
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#رزاقیت_خداوند
#مشیت_الهی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
من یه خانم چهل ساله هستم، متولد ۶۱ و همسرم متولد ۵۸، هر دوتامون هم توی خانواده ی پرجمعیت دنیا اومدیم ولی از همون اول از بچه داری می ترسیدم چون هم آدم ترسویی بودم، هم توان نگهداری فرزند و تربیت اونو در خودم نمیدیدم.
سال ۸۶ ازدواج کردم و یک سال بعد از اون به اصرار همسرم اقدام به بارداری کردم و پسر گلم امیرعباس خرداد هشتادوهشت به دنیا اومد. ناگفته نماند دو ماهه باردار بودم که زیارت خانم زینب و حضرت رقیه قسمتم شد و اونجا نذر کردم فرزندم سالم باشه دختر بود اسمش نازنین رقیه و اگر پسر شد امیر عباس میذارم.
بعد از اون چون زایمان سختی داشتم کلا قید بچه ی دوم رو زده بودم تا اینکه به اصرار خودم باردار شدم. بعد از شش سال و متاسفانه دو ماهه بودم که سقط شد اما بعد دوسه ماه، دوباره تحت نظر پزشک اقدام به بارداری داشتم و دختر گلم فاطمه جان رو دی ماه ۹۳ به دنیا آوردم. و از اونجایی که خودم مشکلاتی مثل کمردرد و آرتوروز و تنگی کانال نخاعی داشتم، گفتم دیگه هم دختر دارم و هم پسر و دیگه بچه نمیخوام.
اما از اونجایی که ما واقعا حکمتهای خدا رو نمیدونیم، بعد از هفت سال ناخواسته یا بهتره بگم خداخواسته باردار شدم اما چون بیماریم پیشرفت کرده بود و توانایی نگهداشتن حتی گوشی موبایل رو با دستم نداشتم به پزشکی قانونی مراجعه کردم تا از راه قانونی و به علت بیماری دستور سقط بگیرم که انجام نشد و راهکارهای خانگی هم جوابگو نبود.
بعد از سونو متوجه شدم قلب بچه تشکیل شده و من کلا منصرف شدم از این کار و با خدا معامله کردم و ازش کمک خواستم و خواستم خودش توانایی نگه داری این بچه رو بهم بده.
تا اینکه ماه ششم بارداری، وقتی توی حیاط منزلم بودم و با همسایه دیوار مشترک هستیم، ایشون تیرآهن آورده بودن، جرثقیل نتونست درست مهار کنه و یه ردیف کامل آجر، از شش متر بلندی روی من ریخت و من از ناحیه ی کمر و دست و پا زخمی شدم و خونریزی پشت جفت اتفاق افتاد و گفتند اگر قطع نشه مجبور به سزارین میشن و بچه باید بره داخل دستگاه که به لطف خدا و امام حسین که وجود بچه ام رو مدیونش هستم، خونریزی با دارو قطع شد و من بارداری رو به ماه نهم رسوندم.
به علت مشکلات جسمی که داشتم، امکان زایمان طبیعی نداشتم ولی دکترم اصرار به زایمان طبیعی داشت و من هم بابت نخاعم میترسیدم تا اینکه رفتم دکتر و بعد از تست حرکت گفتن ضربان قلب نوزاد کم شده و اورژانسی سزارین شدم و محمدحسین نازنین و زیبای من به دنیا اومد و با اومدنش خیر و برکت رو به خونه ی ما آورد و من معتقدم که خدا به واسطه ی این طفل معصوم به من رحم کرد و زنده موندم.
محمدحسین عزیزم الان هشت ماهه هست. این تجربه ی من برای کسانی که به سقط جنین حتی فکر میکنن من از خدا طلب بخشش دارم به واسطه ی فکر بدم و اینکه الان پسرم انقدر آروم و نجیبه که اصلا به من و سلامتیم آسیبی نمیرسه.
اینم اضافه کنم که پسرم در اوج بی پولی و بیکاری همسرم پا به زندگی ما گذاشت ولی از یمن قدمش هم کار خوب پیدا شدبرای همسرم، هم درآمد خوب...
🌹 @Mazan_tanhamasir
👌تصاویر دیدار کارکنان ناوگروه ۸۶ ارتش با #رهبرمعظمانقلاب که باوجود خطرات فراوان با افتخار دور کره زمین گشت زدند و کسی نتوانست مانع ایشان شود...
#اقتدار_جهانی 💪
🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
مأموریت بزرگ ناوگروه ۸۶ در گردش دور کره زمین در تاریخ دریانوردی کشورمان اتفاق نیفتاده بود
##رهبرمعظمانقلاب:
🔹هدف از این جلسه تشکر و تقدیر است، هم از مجموعهی ناوگروه ۸۶ که مأموریت بزرگی را انجام دادند، پیرامون کرهی زمین را با موفقیت گردش کردند، کاری که در طول تاریخ دریانوردی کشورمان اتفاق نیفتاده بود. صمیمانه از یکایک شما تشکر میکنم. همچنین تشکر میکنم از خانوادههای شما.
🔹عزیزان من! اقدام گذشتگان شما در دوران حوادث مهم انقلاب تا امروز، اقدامهای آنها زمینهی موفقیت امروز شماست. قدردان آنها باید باشیم. در دریا ارتش و سپاه فداکاریهای زیادی کردند. این فداکاریها به ثمر نشست. شما گل دمیدهی از گیاه سرسبزی هستید که آنها به وجود آوردند، میوهی شیرینی هستید از درختی که آنها نشاندند.
🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
🔴 تجلیل رهبرمعظمانقلاب از صبر و تحمل خانوادههای ناوگروه ۸۶
🔹 #رهبرمعظمانقلاب: یک مسئلهی دیگر در این کار شما، نقش خانوادههاست؛ عزیز شما روی آب در دریا، هشت ماه نگرانی، دلهره، دلواپسی، دلتنگی، جواب بچهها را دادن، پدرمادرها یکجور، همسرها یکجور، اینها صبر کردند، تحمل کردند.
🔹 احساس افتخار کردند من تصویر خانوادهها را ــ وقتی که ناوگروه آمدند به ساحل ما رسیدند وارد شدند ــ دیدم فیلمش را آدم احساس میکند که خانمها همسران، پدرها مادرها، احساس افتخار میکنند به جوانشان که این کار بزرگ را انجام داده این احساس افتخار خیلی مهم است. این احساس افتخار است که انگیزه میدهد هم به خود شما هم به دیگران که این کارهای بزرگ را انجام بدهند.
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبرمعظمانقلاب: شما نشان دادید که دریای آزاد متعلق به همه است و اینکه میگویند ما اجازه نمیدهیم فلان کشتیها از فلان تنگهها عبور کنند غلط زیادی است
🔴 #اقتدار_جهانی 💪
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر زرشناس(اقتصاددان): کسانی امروز منتقد اقتصاد هستند که سالها سیاستهای خودشان در ایران اجرا شده است
دکتر شهریار زرشناس (عضو هیات علمی دانشگاه):
🔸کسانی باید پاسخگوی 30 سال مشکلات اقتصادی ایران باشند که نظراتشان در اقتصاد ایران اجرا شده و حالا در رسانههایشان نشستهاند و قیافه منتقد به خود گرفتهاند.
🔸کسانی که آمدند روی همین صندلی نشستند و منتقد بودند، باید پاسخگو باشند نه منتقد، چون سیاستهای خودشان بوده که سالها در اقتصاد ایران اجرایی شده است.
🔸سیاست نئولیبرالی دانشگاه و بیمارستان پولی از دوره هاشمی در ایران اجرا شد، و این هم نتیجهی آن است؛ و اگر هم سیاستهایشان کامل اجرایی میشد، قطعا وضع بدتر بود.
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴امسال #اربعین هر زائر يك مُبلّغ براى امام زمان عج
🌹 @Mazan_tanhamasir
سر و سامان بدهے
یا...
سر و سامان ببرے
قلب ❤️ من سوے
شما...
میل تپیـــدن دارد
#جــان_آقــام
#یا_ابا_عبداللہ_ع 🍃🌺
#31_روز تا #اربعین🥀
#شبتون_حسینی 🍃
🌹 @Mazan_tanhamasir
❣#سلام_امام_زمانم❣
▫️ مهدی جان! ای پناه قلب بیقرارم!
باز هم مرا خریدی. باز هم شنیدی حرفهایی که نباید بر زبانم جاری میشد. باز هم دیدی بدیهایم را و اشک ریختی. قول داده بودم که دیگر دلیل گریههایت نباشم، اما امان از عهدشکنی... امان از قولهای تکراری.
▪️ با تمام بدیهایم دلم هر روز هوای شما را میکند و قلبم به شوق نگاه شما میتپد مولای مهربانم. شیعه هم مثل شما غریب است.
▫️ ما اسیر دنیاییم و شما گرفتار زندان غیبت.
کاش زودتر فرجی شود و هر دو آزاد شویم. کاش بیایی و جهانی را نجات دهی از رنج و تنهایی. من که هر روز دعا میکنم. کاش زودتر بیایی... تا جهان به آرامش برسد...
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
@Mazan_tanhamasir
┈┈•❣💐❣•┈┈
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سهم ما انسان ها از همدیگر
#آرامشی است که 💌 به هم هدیه میدهیم...
"لحظه هایتان آرام"....🌺
سلااااام ودرووود ....ب قلبـــــ پاک تک تک شمااا همراهااانم..☺️
روز زیبای تابستونیتون بخیرعزیزااان. ..🌹
الحمدالله به الطاف آسمانی و زمینی خداوند توفیقی شد امروز هم در خدمتتون باشیم ، خوشحالیم که با ما همراهید😊👌
حتما ما را با نظرات سازنده، یاری بفرمایید🌹
یادتون نره که دوستانتون را هم به کانال خودتون دعوت کنید🌺
برقرار باشید👌
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌گریۀ سیاسی!
🔻امام خمینی(ره): هیچ قدرتی نمیتواند توطئههای علیه ملت ایران را خنثی کند، مگر همین عزای سیدالشهدا!
🔻ما با همین اشکها سیل راه میاندازیم و خُرد میکنیم...
🔻سخنان کمتر شنیدهشده از امام خمینی(ره) دربارۀ اثر عزاداری در پیشرفت ایران
#اصلاحسینجنسِغمشفرقمیکند❤️
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
#میرزا_اسماعیل_دولابی
✅ عزیز خدا...
هر زنی که مردش از او راضی باشد آن عزیز خداست، هر مردی هم که زنش از او راضی باشد، آن مرد عزیز خداست، کمال زن و مرد در این است و بقیهاش سخنی دیگر است. چنین زن و مردی را خدا از همه اعمالشان راضی است.
خوب رفتار کردن با زن هنر دین است. مردی که با زنش خوب رفتار کند همه جا آقاست. زن هم وقتی مردش از او راضی باشد، میتواند همه کارهایش را به خوبی انجام دهد. نمونه کامل یک زن و شوهر مؤمن حضرت علی و حضرت زهرا (س) میباشند که یک روح و یک جان بودند در دو پیکر.
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من
#مشیت_الهی
#راضیبهرضایخداوند
#قسمت_اول
یه وقتایی فکر میکنی که همه چی بر وفق مرادته، همه چی همونجور که میخوای پیش میره.
از دوران کودکی و نوجوانی که بگذریم، دوران جوانی من خیلی خوب پیش میرفت، تحصیل عالی، کار مناسب، ازدواج خوب و فرزندان سالم.
فکر میکنم همه اون چیزی رو که یک زندگی خوب داشت رو خدا بهم داده بود من غرق در لذت ها بودم. تمام زندگی من خلاصه شده بود در انتخاب رنگ مو، مدل لباس، رفتن به مهمونی و یکی از سرگرمی هام این بود که طرح ناخنم رو مرتب عوض کنم، کلا نظر دیگران خیلی واسم مهم بود، یه جوری رفتار میکردم انگار خدایی وجود نداشت که منو ببینه، حتی نماز و روزه اصلا واسه من معنایی نداشت.
سبک زندگی من جوری شده بود که هیچ هدف خاصی نداشتم و احساس خلا و خالی بودن باعث میشد هیچ جوره این جام وجود من پر نشه و هر روز دنبال یه راه جدید بودم ولی برخلاف میلم هیچ چیزی منو سیراب نمیکرد.
خودمم نمیدونستم دنبال چی هستم و چی میخوام، فقط دلم میخواست صبح که میشه تا شب من از دنیا لذت ببرم و خوش باشم. لذتهای دنیا بدجوری منو تو دام خودشون اسیر کرده بودن. من غرق شده بودم تو دنیایی که خودمم نمیدونستم آخرش قرار چی بشه و تا کجا میخوام ادامه بدم.
یه روزایی هم یه مشکلاتی پیش میومد که من یادم می افتاد یکی هست که باید برم سمتش و از اون بخوام که مشکلو حل کنه، مشکل که حل میشد، دیگه یادم میرفت.
خوش گذرونی های زندگی اونقدر بهم مزه داده بود که فراموش کرده بودم، خوشی های دنیا زودگذره و تموم میشه.
ورق برگشت، زندگی اون روی دیگه رو هم میخواست نشونم بده، مشکلات کم کم سر و کله شون پیدا شد. اتفاقاتی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم پیش آمد. دیگه خبری از اون زندگی قبلی نبود.
ما آدما تا یه مشکلی پیش میاد واسمون اولین جمله که میگیم: خدایا چرا من؟ چرا این اتفاقات واسه من باید پیش بیاد. اولش قهرکردم، شروع کردم به ناشکری، به هر کسی رو زدم تا بتونه مشکلاتم رو حل کنه جز خدا. خیلی درمانده شده بودم، در اوج ناامیدی رو آوردم به اونی که تو خوشیام یادم رفته بود که هست، منتظره منه و فقط باید صداش بزنم.
حقیقتش اولش خجالت میکشیدم صداش بزنم، منی که یه عمر فراموشش کرده بود، ولی خب اون بلده چطور بنده هاشو برگردونه سمت خودش، میدونه کی تلنگر بزنه.
اون منتظر همین لحظه بود، اصلا همه این اتفاقات واسه همین بود که دستهام رو دوباره محکم بگیره. صداش زدم از ته دل، با تمام وجود خواستم کمکم کنه.
شرایط سخت و اتفاقاتی که افتاد باعث شد که ما تصمیم به مهاجرت بگیریم، خواستیم قبل از مهاجرت، یه سفر بریم یکم حال و هوامون عوض بشه، خیلی اتفاقی هر دو شهر مشهد آمد تو ذهنمون، وسایل سفر رو جمع کردیم و رفتیم.
تو راه خیلی به اتفاقات گذشته فکر کردیم صحبت کردیم چرا اینجوری شد؟ روز شهادت امام رضا (ع) رسیدیم مشهد، آماده شدیم و رفتیم حرم، چادری که از مامانم قرض گرفته بودم رو سرم کردم، یکم جمع و جور کردنش واسم سخت بود. اما تحمل می کردم.
خیلی حرم شلوغ بود، یه گوشه ای پیدا کردیم و نشستیم. خیره شده بودم به پنجره فولاد، نمیدونستم چی بگم از کجا بگم دلم خیلی گرفته بود، یه جمله گفتم و همه چیو به خودش سپردم ( آقا جانم شنیدم ضامن آهو شدی. میشه ضمانت منو پیش خدا بکنی)
یه جورایی دلم روشن بود آخه قسمش داده بودم به مادرشون. یه خادمی میگفت اگه خیلی کارت گیره، امام رضا (ع) رو به مادرش قسم بده.
دو سه رو مشهد موندیم و برگشتیم شهر خودمون، تو راه داشتم به شهرمشهد فکر میکردم که شهر قشنگیه، چه آب و هوای خوبی داره، یک دفعه همسرم گفت خانم مشهد هم خوبه واسه زندگی، خیلی جای پیشرفت داره واسه بچه ها، آب و هوای خوبی هم داره، واسه هر دو ما هم کار زیاد هست، نگفتم بهتون من مربی شنا هستم و همسرم فوتبالیست بود.
خندم گرفت، گفتم اتفاقا منم داشتم به همین فکر میکردم، خیلی جالب بود دقیقا یک هفته بعد از سفر به مشهد، ما بیشتر مصمم شدیم برای رفتن، یه جورایی میخواستیم همه اون سختیها و مشکلات رو رها کنیم و بریم و از نوع شروع کنیم.
ریسک بزرگی بود، بهش که فکر میکردم یه دلهره ای میگرفتم، واقعا واسه مایی که از بچگی تو یه شهر کوچیک زندگی کردیم، همیشه خانوادم کنارم بودن سخت بود، ما همه چی رو از دست داده بودیم و دستمون خالی بود و یه تصمیم اشتباه باعث میشد که کلا زندگیمون از هم بپاشه.
با وجود همه این مشکلات، تصمیم گرفته شد، همه وسایل رو تو یه روز جمع شد، بغض تمام وجودم رو گرفته بود، واسم سخت بود از خانوادم دور بشم و شهر عزیزمو با کلی خاطرات قشنگی که از بچگی داشتم رو باید میذاشتم و میرفتم.
من بچه آبادانم، با کلی مردم خونگرم و مهربون، دلم تنگ میشد برای وجب به وجب شهرم، حتی برای گرما و شرجی های طاقت فرسا، برای کارون زیبا، برای اروند پر آب، برای نخل ها.
ادامه 👇
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من
#مشیت_الهی
#قسمت_دوم
ولی چاره ای نبود، این جا به جایی باید انجام میشد، شاید اتفاقات بدی که پیش امده بود با این سفر فراموش میشدن و آرامش دوباره به زندگی ما برمی گشت
ما اصلا به بعدش فکر نمیکردیم، که اونجا قرار چی بشه و با اون مقدار پول کمی که واسمون مونده بود، چجوری باید یه زندگی رو دوباره میساختیم و ما همه این دلتنگی ها رو فقط به امید خدا تحمل کردیم.
مهاجرت کردیم به شهر زیبای مشهد، یه شهر بزرگ و پراز هیاهو، همه چی خیلی زود اتفاق افتاد. در عین ناباوری واسه خودمون و اطرافیانمون، ما رفتیم و ساکن مشهد شدیم.
اولش خیلی سخت بود، تنهایی و غربت تو یه شهر بزرگ با دستهای خالی اما وجود با برکت امام رضا(ع) تنهایی و غربت رو واسه ما آسون کرد، انگاری یه خونه پدری بود که هر وقت دلمون میگرفت، میرفتیم اونجا، آخه ما پناهنده امام رضا بودیم.
شاید هر شهر دیگه ای رو انتخاب میکردیم بیشتر از یک سال دوام نمی آوردیم ولی ما نمک گیر شده بودیم، طعم خونه پدری واسه ما خیلی شیرین بود
من دقیقا حس اون آهویی رو داشتم که پناه آورد به امام رضا، حرم که میرفتم رام میشدم و تمام اون سختیها از تنم در می آمد
ما معتقدیم با پای خودمون نرفتیم، ما دعوت شدیم، یه نفر ضامن ما شده بود و خودش همه چیو واسه ما فراهم کرد، خونه، کار و... همه چی رو به راه شد
یه حس خوبی بود که تو یه شهر غریب یکی هواتو داره و مواظبته، دلمون گرم بود به بودنش، هنوز نمیدونستیم که بازم واسمون سوپرایز داره. سوپرایزی که نه تنها خودمون بلکه همه رو بد جور غافل گیر میکنه. این اتفاق باعث شد که زندگی ما تغییر اساسی کنه. که ما اسم این اتفاق رو گذاشتیم، انقلاب زندگی مون که امام مهربونم واسمون رهبریش میکرد
همسرم که یک فوتبالیست بود، تصمیم گرفت طلبه بشه، ممکنه باورش سخت باشه، کسی که سالهای سال فوتبالیست بود، چی شد که یک دفعه تصمیم به این تغییر بزرگ گرفت؟! هنوز هم باورش برای خود من هم سخته و خود من هم نمیدونم چه اتفاقی افتاد که این تصمیم رو گرفت، فقط میدونم این تصمیم رو تو حرم امام رضا گرفت و همونجا خواسته که تو این راه کمکش کنن. گفتم که مسیر برای ما آماده شد بود، ما فقط باید قدم برمیداشتیم
تصمیم خودش رو گرفته بود و من نمیتونستم تغییری تو تصمیمش ایجاد کنم. با توجه به سختیها و مشکلاتی که پشت سر گذاشته بودیم، به خاطر حفظ آرامش زندگیم، در کمال نارضایتی تحمل کردم
تغییر خیلی بزرگی بود، پذیرفتنش خیلی سخت بود. رفتم حرم یکم گله کردم، آقا جان میدونم که همه زندگیم رو زیر نظر داری میدونم حواست هست، آخه قربونت برم، همه چیو پذیرفتم این یکی رو چکار کنم. آقا جونم خودت بهم قدرتی بده که بپذیرم
قصه جالب تر شد اونجایی که همسرم ملبس شد به لباس روحانیت، یادم نمیره بار اولی که تو اون لباس دیدمش، واقعا نمیدونستم چی بگم و چکار کنم فقط نگاه میکردم این دیگه خیلی واسم سنگین بود لباس روحانیت! یه فوتبالیست آخه؟ خدایا چرااا؟ ولی باشه هر چی تو بخوای هرچی تو بگی و سکوت کردم
من یاد گرفته بودم راضی باشم به رضای خدا، این رو هم مدیون امام رضا و دعای امین الله هستم اونجایی که میگه اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ
قشنگیه زندگی من از اینجا شروع شد که چادری که از روی اجبار و احترام به لباس همسرم میپوشیدم، دیگه از روی اجبار نبود و از ته دل پذیرفتم و الان واسم شده یک پناه امن و قشنگتر شد اونجایی که من با یه خانم مهربون آشنا شدم، ایشون دعوتم کرد به یک مجتمع که بعد متوجه شدم اونجا درسهای حوزوی تدریس میشه، شخصیت اون خانم اینقدر به دلم نشست که شدم یکی از مشتریهای پرو پا قرص شون و به لطف خدا و امام رضا من هم طلبه شدم. کلا سبک زندگی من عوض شد، دیگه نظر دیگران واسم اهمیت نداشت، لحظه لحظه وجود خدا رو حس میکردم، دیگه لذتهای دنیا واسم هیچ معنایی نداشت
بعد از این تغییرات خیلی از دوستام رفتارشون با من عوض شد. خیلیها فکر میکردن چون همسرم روحانی شده، من رو مجبور کرده، بعضی ها میگفتن حتما یه چیزی بهشون میرسه که حاضر شده چادر بپوشه، ولی خوب هیچکدوم از این حرفا اصلا برام مهم نبود، فقط میخواستم خدا ازم راضی باشه و امام رضا رو به خاطر ضمانتش رو سفید کنم
بعد از اون زندگی قشنگیهای خودشو رو به ما نشون داد. حتی نظرم واسه فرزندآوری هم تغییر کرد، منی که معتقد بودم به فرزند کمتر، زندگی بهتر،الان مادر ۴ فرزند هستم و همه این ها به برکت امام مهربونم هست
دید من نسبت به زندگی عوض شد، درسته سخت بود پذیرفتن این همه تغییر ولی ارزشش رو داشت چون لذت واقعی رو داشتم میچشیدم
الان میفهمم که تمام اون اتفاق های بد زندگیم برای این بود که دعوت بشیم به شهر خورشید و نور امام رئوفم زندگیه تاریک ما رو روشن کنه
سلام بر تو ای خورشید فروزان خراسان
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
قبل از ظهور مهدى موعود، آسایش و راحتطلبى و عافیت نیست ...
در میدانهاى مجاهدت، انسانهاى پاک امتحان مىشوند!
در کورههاى آزمایش وارد مىشوند و سربلند بیرون مىآیند و جهان به دوران آرمانى و هدفىِ مهدى موعود(ارواحنافداه) روزبهروز نزدیکتر مىشود؛
این، آن امید بزرگ است؛
⊹
⊹
انتظار، یعنى دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگى بشر
و ما آن وقتى مىتوانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم ...
➕#امامخامنهای:)
🌹 @Mazan_tanhamasir