بسم الله الرحمن الرحیم
زمان نوشتن که می رسد ، قلم ها ساکت می شوند .
مهر سکوت می خورد به تک تک حرف هایشان ...
به بغض هایشان ...
به اشک هایشان ...
و به فریادهایشان ...
اصلا میدانی ، موقع نوشتن که می شود ، قلم ها به کما می روند ...
شاید از شدت غم ، و یا شاید بهت...
امروز هم از آن روزها بود ...
قلم ها ساکت شدند ، ساکت که نه ، خفه شدند...!
می نوشتند ، اما صدا نداشتند ...
فریاد می زدند ، اما حرف نداشتند ...
فرو رفتند در دنیای پر از نقطه ی سردرگمی ...
می نوشتند "آقا" ، میخواندند ((شهید))...
می نوشتند "سردار" ، میخواندند ((شهید))...
می نوشتند "حاجی" ، میخواندند ((شهید))...
این ترادف متضاد ، دنیایی از غم بود که اگر نصیب هرکسی می شد ، شاد میشد...
خلاصه ،
قلم ها نوشتند ، چشم ها خواندند ، گوش ها شنیدند و دل ها باور نکردند...
می گفتند : تبریک
می شنیدی : تسلیت
به هم نمی خوردند ، ولی به هم می آمدند...
حالا هم ، ما میگوییم ، گرچه سخت است ، اما بخوانید که...
تسلیت به سرباز و تبریک به سردار ...!
مردم عزیز ایران ،
سردار حاج قاسم سلیمانی ،
آسمانی شد...
جمعه ای که دلگیر بود...
#دل_نوشته
-------------🌷🌷-------------
@Mazan_tanhamasir
-------------🌷🌷-------------