#حضرت_علی_اکبر
خِس خِس #سـینہات
انداخت ز پا #بابا را
به زمـیـن هـِی نکش
آنـقدر عـزیـزم پـا را
پـیـرمـَردَم! هـمـہ ی
دلخوشـی من برخیـز
برنمیخیـزی جـان بابا
باز کن این #لبها را
#فقطعوه_بسیوفهم_اربا_اربا
#غریب_طوس 🍃
🌼@MazhabiiiTor🌼
مثلِ تسبیح چرا
یک صد و یک دانه شدی...؟
با تنت ذکر گرفتم که چه سازم پسرم..!💔😭
علی اکبر امام حسین🖤💔😭
#غریب_طوس 🌷
🌼@MazhabiiiTor🌼
#تلــنگرانه
یکبار هم که شده
با خودت و خدایت خلوت کردی؟
نکند مجازی شدنت
مساوی شود باسقوط ایمانت؟
خـیلی از چت ها؟
گروه های مختلط چت؟
دوستی های مجازی؟
پـرتگاه #ایــمــان توست…❗️
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج💚
#غریب_طوس 🌷
🌼@MazhabiiiTor🌼
رمان زیبای🦋[تنها میان داعش]🦋 پارت 32✨
چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
? با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
? از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
? با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
? حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»…
? گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه…» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
? و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم
🌼@MazhabiiiTor🌼
اگࢪ چه از دوࢪ؎ حࢪم
سنگ دل شدم
ولے حسین قلب من،
بࢪا؎ سنگ فࢪشِ
حࢪم بدࢪد میخورد
#حسین_جانم🥀🖤
#غریب_طوس ✨
🌼@MazhabiiiTor🌼
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
مثلِ تسبیح چرا یک صد و یک دانه شدی...؟ با تنت ذکر گرفتم که چه سازم پسرم..!💔😭 علی اکبر امام حسین
🕊•🕊
به ڪنار بدنش خشک شده این بدنم
از علے اڪبر من یک علے اصغر مانده...🥀
#غریب_طوس 🌿
🌼@MazhabiiiTor🌼
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
⚫️پخش زنده مراسم عزاداری مردم غیور و حسینی اسلامشهر
🔴تاسوعای حسینی ورزشگاه هفت هزار نفری امام خمینی(ره)
⚫️عاشورای حسینی صحن مطهر امام زاده عقیل(ع)
🔴ساعت ۱۰ صبح الی ۱۳
◼️با حضور مردم عزادار و هیئات مذهبی اسلامشهر
🏴🏴لطفا اطلاع رسانی کنید🏴🏴
[🖤✨]
+شمایڪتماسازڪربلادارید!!
-جــــــــــانمحسینجـان؟!: )
+هلمنناصـرِینـصرونے ...
-اگردرڪربلابودم
تاپاےِجانبراےِحسین"ع" تلاشمیڪردم
گفت..
+یڪ،حسـینِزندهداریم؛نامش مـهدے"عج"است!
تاحالابرایشچهڪردهاے؟!!
-عجیبسڪوتڪردم💔
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼