قافله عشق
قسمت ۱
صبح با عجله از خواب بیدار شدیم تا کارهای عقب افتاده اعزام اربعین را هرچه سریعتر انجام دهیم.
کوله را بسته و به سمت مسجد حرکت کردیم.
با نزدیک شدن عقربه های ساعت به ۱۱ پیش از ظهر جمعیت دور و بر مسجد زیاد و زیادتر میشد.
مادر و دختری همدیگر را بغل کرده بودند و اشک میریختند؛ پدری داشت با دخترش خداحافظی میکرد؛ پدر دیگری آمده بود سفارشهایی در مورد فرزندش به رییس کاروان داشت...
خواهری برادر پیرش را برای اولینبار راهی عتبات میکرد و بغض عجیبی داشت و زیر لب برای سلامتی مسافرش آیةالکرسی زمزمه میکرد.
آرام آرام شماره صندلیها به مسافرین اعلام شد و داشتند برای بار آخر خانواده هایشان را در آغوش میگرفتند.
بدرقه زوار اربعین با سایر زیارتها خیلی فرق دارد؛ طبق روال همه از زائر میخواهند از حضرت زیارت اینان را هم بخواهد؛ ولی در اربعین همه با حسرت خاصی کلمه کاش را زیر لب دارند.
مسافرین یک به یک از زیر قرآن کریم که حاج آقای مسن برایشان نگهداشته بود؛ رد میشدند و سوار اتوبوس...
✍️ احسان قاسمی
#ادامه_دارد
#قافله_عشق
#اربعین_بستر_ظهور
#محله_امام_صادق_علیه_السلام
https://eitaa.com/Media_Sahand