eitaa logo
از‌مســــ‌جدکوفـــه🥀تاخیــمه‌اربابـ💝
146 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
28 فایل
﷽ آقا ترا به حرمت مولا یمان علی🥺 آقا ترا به حرمت زهرا ظهور کن🥹 آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه🥀 برگرد و شهر را پر امواج نور کن💖 #لینک‌کانال‌دیگر‌ما @naghash110 جهت تبادل @Ya_hay_1 (آمار مهم نیست) کپی باذکرصلوات برای ظهورمولا🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷حسین دائما در رابطه با ♡اسلام♡ و ♡دین♡ بحث میکرد. نه تنها با ما بلکه با مردم هم همین طور بود. حتی در مدرسه هم در این رابطه بحث و جدال داشت . اگر میگفتم برو نفت بگیر ،میگفت: جوانان ما در ♡جبهه♡ در سرما میجنگند .آن وقت شما میگویید برو نفت بگیر ... ٜٜ https://eitaa.com/MehdiJohn
⚠️شخصیت عجیبی داشت. به خودش و به نفسش سختی می داد، تا پخته شود اول ک جبهه رفت در گروه شهید چمران تو نیروهای نامنظم بود❗ . شبها وقت خواب میرفت روی سنگلاخ می خوابید❗ هرچه اصرار میکردم نرو میگفت:《 این بدن من، این وجود من خیلی استراحت کرده ،خیلی لذت برده من باید همینجا ادبش کنم...》 🌹 ٜٜ https://eitaa.com/MehdiJohn
🍂رهبرانقلاب پس از شهادت خطاب به مادرشهید: این شهید سراپا اخلاص بود. ۲۶ سال حاج حسن رااز نزدیک میشناختم و من خودم مصیبت زده ام .... https://eitaa.com/MehdiJohn
••🌿♥️•• شهادت قله است و دامنه آن اخلاص است و شهیدان اخلاص و تقوا پیشه کردند ودامنه قله ی سعادت شهادت را فتح کردند... آرمان‌عزیز🕊⚘️ "شهید‌آرمان‌علی‌وردی" https://eitaa.com/MehdiJohn
📝 دستنوشته حجت‌الاسلام والمسلمین علوی به مناسبت شهادت شهید سید رضی موسوی بسم الله الرحمن الرحیم 🔰 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🖋 گلی دیگر شکفت و روح بلندی دیگر به معراج رفت و از معراج شهدا به پیوست. 🖌 او را نمی‌شناختم و از شناخت بسیاری از خوبان همیشه محرومم. گرچه همیشه اولیا تحت عباءاند و گمنامی وصف همیشه‌شان بوده. 🖋 اما از چهره‌اش و از مجلس انسش با ها و محبوبیتش در قلوب مومنین می‌توان دید و فهمید که چه کسی بوده و چه مقامی داشته... 🖌 تسلیت می‌گوییم به اهل زمین و تبریک می‌گوییم به اهل آسمان! 🖋 و البته این را ذخیره‌ای می‌دانیم برای امت و انقلاب و سببی برای لطف و نصرت الهی. 🖌 خداوند ما را با تصدیق شهدا از صدیقین قرار دهد و لیاقت عنایت فرماید. اللهم آمین بحق محمد و آله الطاهرين و السلام سید حسن علوی 🌐  Lesansedgh.ir 🆔 @Lesansedgh_ir
هدایت شده از محصولات کریمه تهران
نصف شب رفتم آسایشگاه تا وضعیت انضباطی سربازها رو چک کنم؛ همین‌طور که داشتم تو تاریکی قدم می‌زدم چشمم به پوتین‌های یک سرباز افتاد که واکس نزده و خاکی کنار تختش افتاده بود، با عصبانیت رفتم جلو و محکم پتو رو از روش زدم کنار و داد زدم: "چرا پوتین‌هاتو واکس نزدی؟" بنده‌ی خدا از شدت صدای من از جا پرید و روی تخت نشست، بعد همین‌طور که سرش پایین بود گفت: ببخشید برادر، دیر وقت بود که از منطقه‌ی جنوب رسیدم، خونواده‌ام رفته بودن شهرستان و منم چون نمی‌خواستم مزاحم کس دیگه بشم، اومدم آسایشگاه، وقتی رسیدم همه خواب بودن و نتونستم واکس پیدا کنم. صداش برام خیلی آشنا بود، وقتی سرش رو بلند کرد، دیدم جناب سرهنگ بابایی، فرمانده‌ی پایگاه است، بدجوری شرمنده شدم. ۱۵ مرداد سالروز 🌷 ✅ @karimeh_sadat 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید