💐ثواب روزه دهم ماه رمضان🌷
🌸 و أَعْطَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْعَاشِرِ قَضَاءَ سَبْعِينَ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ يَسْتَغْفِرُ لَكُمُ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الدَّوَابُّ وَ الطَّيْرُ وَ السِّبَاعُ وَ كُلُّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ وَ كُلُّ رَطْبٍ وَ يَابِسٍ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ وَ الْأَوْرَاقُ عَلَى الْأَشْجَارِ 🍄
💠 هرکس روز دهم ماه رمضان را روزه بگیرد
🔺خداوند متعال ثواب برآورده کردن 70 هزار حاجت به کند عطا فرماید 🌟
🔻و خورشید و ماه و ستارگان و جنبندگان و پرندگان و درندگان 💫
🔺و هر سنگ و کلوخی و هر تر و خشکی 🌸
🔻و تمام ماهیان دریا و برگ های درختان ☘️
🔺برای او طلب آمرزش و استغفار کنند.🍁
منبع : ثواب الاعمال، ص69
هدایت شده از 🌄 مهمانان خدا 💕
🖤🖤پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله:
🖤أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ، صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ
🖤وَ وَازَرَتْنِی عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهِ بِمَالِهَا
🖤إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُبَشِّرَ خَدِیجَةَ بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَب.
🖤مثل خدیجه پیدا نخواهد شد.
خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود،
🖤و مرا با ثروت خود برای پیشرفت دین خدا یاری نمود.
🖤خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدی که در بهشت دارد
🖤و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم.🖤
بحار الأنوار: ج ۴۳، ص ۱۳۱
وفات ام المومنین و ام الائمه حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها تسلیت باد
🖤🖤🖤🖤🖤
🔴امام خامنه ای :
🔲◾️▪️خدیجهى کبرى علیهاالصلاةوالسلام در آغاز اسلام ایمان آورد؛ بزرگترین حرکت را به عنوان یک بانوى کامله و عاقله و بزرگوار انجام داد، اول مؤمن به اسلام او بود، بعد هم همهى ثروت خود را در راه دعوت اسلام و ترویج اسلام خرج کرد، و تأثیر این کار را کسانى مىدانند که در مبارزات و دوران اختناق نقش کمکهاى مالى را به مبارزین تجربه کردند. که اگر کمکهاى خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در حرکت اسلام و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفهى عمدهاى به وجود مىآمد. بعد هم با رسول خدا و همهى مسلمین به شعب ابىطالب تبعید شدند و چند سال، دو- سه سال زندگى دشوار و طاقتفرسا را در آنجا تحمل کرد و در همان شعب ابىطالب هم دعوت حق را لبیک گفت و در حال تبعید از دنیا رفت.
🏴دهم رمضان سالروز رحلت حضرت"خدیجه کبری" همسر حضرت نبی مکرم اسلام ص؛مادر حضرت زهرا س؛را به محضر صاحب الزمان عج ومقام معظم رهبری وشما عزیزان تسلیت عرض مینمایم.
🔴 یبوست و روزه داری
✍در زمان روزه داری حرکات دودی روده کاهش می یابد و یبوست تشدید می شود. عدم آشامیدن آب و بعضی تغییرات در برنامه غذایی ماه مبارک رمضان نیز موجب پیدایش یبوست می گردد.
در طب سنتی برای رفع یبوست و پیشگیری از آن موارد زیر توصیه شده است:
1.چنانچه فعالیت بدنی و نرمش و ورزش روزانه و مرتب داشته باشید، مزاج نرم و خود به خود بطور طبیعی کار میکند و نیازی به ملین ها و مسهل ها پیدا نمی شود، چون اینها سبب تنبلی روده می گردد.
بنابراین باید از خستگی فکری و توقف در یکجا خودداری نمود و حتی المقدور از هوای آزاد و ورزشهای ملایم مانند پیاده روی و دوچرخه سواری و .... در حد معتدل در فاصله سحر تا افطار بهره جست.
2.باید کوشش گردد از تند خویی و عصبانیت خودداری شود که در تشدید یبوست بسیار موثر می باشد، که با توجه به برکات ماه مبارک رمضان دور از دسترس نیست.
📚حکیم خیراندیش
4_5769393400797202908.mp3
6M
🔳 #وفات_حضرت_خدیجه(س)
🌴نرو تو بری منم غریب میشم
🌴نرو بی یاور و بی حبیب میشم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #زمینه
👌 دلنشین
🔴 #همراه_بیمار_باشید
💠 فردی که بخاطر بیماری باید چند روز در بیمارستان بستری شود نیاز به #همراه دارد و همراه مریض در مدّت بستری بودن بیمار تمام کارها و درخواستهای بیمار را با #مهربانی و تحمّل سختیهای آن انجام میدهد. حتّی ممکن است بیمار، تندی و بدرفتاری کند امّا همراه مریض با او #مدارا میکند چرا که میداند او بیمار است و نیاز به همراهی و کمک دارد تا #سلامتی خود را به دست آورد.
💠 زن و مرد در زندگی مشترک باید #همراه یکدیگر باشند. هیچکدام از آنها معصوم نیستند و لذا ممکن است در زندگی، صفات و رفتارهای نامناسبی را در شرایط مختلف از خود نشان دهند.
💠 هر صفت زشت و یا #اخلاق بد همسرتان را یک بیماری حساب کنید که برای اصلاح یا مدیریّت آن نیاز به همراهی با اوست. نگاهتان به او فرد بیماری باشد که نیاز به #کمک و همراهی شما دارد نه بیماری که به حال خود رهایش کنیم.
💠 مهربانی، صبوری، تحریک نکردن صفات زشت همسر، #تشخیص نیازهای بجای او در حین بیماری، نیّت خالص و نگاه اخروی از ملزومات و ویژگیهای یک همراه مریض است و البته مراجعه به #مشاور متبحّر مذهبی، کمک فراوانی به شما و همسرتان میکند.
💠 از امروز نقش #همراه را برای همسرتان ایفا کنید تا نتایج زیبای آن را ببینید.
💐 ثواب روزه یازدهم ماه مبارک رمضان
🌐 و كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ يَوْمَ حَادِيَ عَشَرَ ثَوَابَ أَرْبَعِ حِجَّاتٍ وَ أَرْبَعِ عُمُرَاتٍ كُلُّ حِجَّةٍ مَعَ نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ كُلُّ عُمْرَةٍ مَعَ صِدِّيقٍ أَوْ شَهِيدٍ 🌷
💠 هر کس روز یازدهم ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد👇
🙏🏻 خداوند متعال ثواب چهار حج و چهار عمره برای او می نویسد 💫
❇️ که هر کدام از این حج ها با پیامبران🌟
✳️ و هر عمره ای با صدیق یا شهیدی همراه بوده است.💐
📚 منبع : ثواب الاعمال، ص69 🌷
هدایت شده از نکتههای فرهنگی
💠 حدیث روز
🔻 امیر المؤمنین علی علیه السلام:
💚 القَلبُ المُحِبُّ للّهِِ يُحِبُّ كَثيرا النَّصَبَ للّهِِ، وَالقَلبُ اللاّهي عَنِ اللّهِ يُحِبُّ الرّاحَةَ؛
💖 قلب دوستدار خدا، خستگى براى خدا را بسيار دوست دارد و قلب بى خبر از ياد خدا، آسايش را دوست دارد.
📚 تنبيه الخواطر: ج۲، ص ۸۷
❇️ دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
🌙 اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ فِيهِ الْإِحْسَانَ وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ و حَرِّمْ عَلَيَّ فِيهِ السَّخَطَ وَ النِّيرَانَ بِعَوْنِكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ؛
◽️ اى خدا در اين روز احسان و نيكويى را محبوب من
◽️ و فسق و معاصى را ناپسند من قرار ده
◽️ و در اين روز خشم و آتش قهرت را بر من حرام گردان
◽️ به يارى خود اى فريادرس فرياد خواهان.
📑 شرح دعای روز یازدهم:
hawzahnews.com/news/953551
✨﷽✨
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی