داستانک🦋
🌟🌟🌟🌟ستاره باران غدیر🌟🌟🌟🌟
"چادر شب که روی آسمان پهش شد، ما هم درآمدیم، چشمک زنان و نورانی.
حتماً شنیدهاید که ستارهها در آسمان کویر، بیشتر نمایان هستند. مثل اکلیلهای نقرهای، روی یک پیراهن سرمه ای، آسمان را پوشانده بودیم .
نگاهی به سرتاسر زمین کردم و یک هو متعجّب فریاد زدم، بچّهها ببینید حوالی برکهی خم ، چقدر آدم رفت و آمد میکند. وسط این بیابان چه خبر است؟! آدمها دور هم، دسته دسته نشسته بودند و شمعی، چراغی یا آتشی روشن بود. دو تا خیمه هم آن طرفتر بود که مردم نوبتی میرفتند داخل خیمهی اول و بعد میرفتند داخل خیمهی دوم.
وقتی هم بیرون می آمدند. شاد و خندان به هم تبریک میگفتند و همدیگر را در آغوش میگرفتند. فرشتهای از آن بالا رد میشد. صدایش زدم و گفتم: ما که این بالاییم و دستمان به زمین نمیرسد، تو بگو آن پایین چه خبر است؟ چقدر اطراف برکهی خم نورانی شده است.
فرشته خندید و چرخی زد از بالهایش طلا میریخت پایین. به من گفت: خبر ندارید علی (علیه السّلام) مولای مؤمنان شده است و در این سرزمین به پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و سلّم) وحی شده که این خبر را به مردم برساند. آن خیمهی حضرت محمّد (صلّی اللّه علیه و سلّم) است و آن یکی هم خیمه حضرت علی (علیه السّلام)، مردم دارند، نوبتی میروند تا با آنها بیعت کنند.
از شدّت ذوق نورانی تر شده بودم. به دوستانم گفتم: تا میتوانید نور بپاشید، روشن بمانید و تماشا کنید. "
#یا_علی_۱۱۰
#روز_شمار_غدیر
#داستان_کودکانه
#عید_ولایت
#امیر_المومنین
🌸🌟🌸🌟🌸🌟
@Mehr_Tavasi
🌸🌟🌸🌟🌸🌟