eitaa logo
مهر ماندگار
1.6هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
46 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی ارتباط با مدیر کانال: @khrazaviadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
📕زن آقا 💠«.... ماه رمضان ۹۶ به یکی از روستاهای استان فارس اعزام شدیم. روستایی با چند هزار جمعیت و کلی امکانات که به شدت اهل خرافات و جادو بودند.به محض ورود به این روستا، متوجه شدیم که چه میزان خرافات در این روستا پررنگ است. دختران و زنان در این روستا خیلی به رمالی به نام «کل مراد» مراجعه و دعاهای مختلفی از او خریداری می‌کردند....» 🔸زن آقا نخستین تبلیغ‌نگاره موجود، از نگاه یک است.این کتاب، خاطرات مستند ، از سفر تبلیغی‌اش در ماه مبارک رمضان است.سفرنامه‌ای که پیش از آن، با کسب مقام اول جشنواره اشراق، نظر داوران را به خود جلب کرده بود. 🔹کتابی که روایت‌گر ۳۲ برش داستانی از این سفر تبلیغی سی روزه است. 💢در این کتاب، روستا، مسجد، زمین‌های کشاورزی، مردم و اتفاقات، از نگاه دقیق و جزئی یک زن روایت شده است. بعد از ورود به روستا؛ به محیط و اعتقاداتی وارد می‌شود که برای خود و خوانندگان، جدید و گاهی وهم‌آلود است. کشف واقعیت‌های و عبور از آن خود یکی از پررنگ‌ترین کشش‌های درام «زن‌آقا» است. @MehreMaandegar
💠 اهم توصیه‌های رهبر انقلاب به رئیس جدید بنیاد مستضعفان در حکم انتصاب. ۹۸/۴/۳۱ @MehreMaandegar
💠 امام زمان آنجاست ❗️ زائر خانه ی خدا ! هشیار باش ! ☝️ آنجاست !😍 محمدبن عثمان سفیر و نايب خاص امام زمان(عج) فرموده : "واللّٰهِ‌ اِنّ صاحبَ هذا الأمر يحضر الموسِمَ كلّ سنةٍ فَيرى الناسَ وَيَعرِفُهم وَيَرَونه ولا يَعرِفونه"🔅 "به خدا قسم امام عصر علیه السلام همه ساله در مراسم حج شرکت می کنند🌱 و ایشان مردم را می بینند و می شناسند،در حالی که مردم ایشان را می بینند ولی نمی شناسند"😔💔 بحارالانوار ج 52 @MehreMaandegar
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 واکنش جالب پدر امام جمعه تبریز به حکم رهبرانقلاب برای پسرش @Mehremaandegar
مهر ماندگار
✅ #قسمت بیست و نهم: قیمت خدا 💥💥💥 - اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه ... روز به روز جلوتر میاد... امرو
✅قسمت سی ام: من و چمران 💥💥💥 وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم به کارت روی میز افتاد ... برای چند لحظه بهش نگاه کردم ... رفتم سمتش و برش داشتم ... 🍀🍀🍀 - خدایا! اون پیشنهاد برای من، بزرگ بود ... و در برابر کرم و بخشش تو، ناچیز ... کارت رو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله ... پول هتل رو که حساب کردم ... تقریبا دیگه پولی برام نمونده بود ... هیچ جایی برای رفتن نداشتم ... شب های سرد لهستان ... با بچه ای که هنوز دو سالش نشده بود ... همین طور که روی صندلی پارک نشده بودم و به آرتا نگاه می کردم ... یاد شهید چمران افتادم ... این حس که هر دوی ما، به خاطر خدا به دنیا پشت کرده بودیم بهم قدرت داد ... به خدا توکل کردم و از جا بلند شدم ... وارد زمین بازی شدم... آرتا رو بغل کردم و راهی کاتوویچ شدیم ...جز خونه پدرم جایی برای رفتن نداشتم ... اگر از اونجا هم بیرونم می کردن ... 🍁🍁🍁 تمام مسیر به شدت نگران بودم و استرس داشتم ... - خدایا! کمکم کن ... یا مریم مقدس؛ به فریادم برس ... پدر من از کاتلویک های متعصبه ... اون با تمام وجود به شما ایمان داره ... کمکم کنید ... خواهش می کنم ... رسیدم در خونه و زنگ در رو زدم ... مادرم در رو باز کرد ... چشمش که بهم افتاد خورد ... قلبم اومده بود توی دهنم ... شقیقه هام می سوخت ... 🍃🍂🍃🍂 چند دقیقه بهم خیره شد ... پرید بغلم کرد ... گریه اش گرفته بود ... - اوه؛ خدایای من، متشکرم ... متشکرم که دخترم رو زنده بهم برگردوندی ... @Mehremaandegar
ozrkhahi.ansarian.mp3
3.74M
🗓 سه شنبه 1 مرداد ۱۳۹۸ 20 ذی‌القعده ۱۴۴۰ 23 جولای ۲۰۱۹ @Mehremaandegar
💠تخفیف در مال الاجاره برای افراد فقیر 🔸سؤال: برخى از متصرّفین موقوفات،افرادى بى بضاعت و فقیر و بعضاً از خانواده محترم شهدا و ایثارگران هستند، آیا اجازه مى فرمایید اداره اوقاف در این رابطه در غیر جهت نظر در مال الاجاره تخفیفى قائل شود؟ ✅ پاسخ: 🔹فقط در دو صورت جایز است: الف) در صورتى که مستأجرهاى مذکور، مصرف آن بوده باشند. ب) در صورتى که از دیگر که قابل انطباق با آنهاست برداشته شود و در مصارف مذکور صرف شود. 💢آیت الله مکارم @Mehremaandegar
💠 ۴۰ روز مانده تا محرم؛ 🔺 دستور آیت الله بهجت(ع) برای ۴۰ روز تا آغاز ماه محرم: 🔸 "چهل روز مانده به محرم چله گناه نکردن بگیرید تا سوز دل و اشک چشمتان برای سیدالشهدا(علیه‌السلام) فراوان گردد." 🔹در این زمان باقی‌مانده تا ماه عزاداری امام حسین(ع) سعی بر ترک گناه کنید تا بدین طریق برات کربلایتان در اربعین امضا شود. @Mehremaandegar
📖 سوره کهف آیه ۱۱۰ 💠پیام آیه: انجام در تفکر توحیدی همواره با همراه است. @Mehremaandegar
مهر ماندگار
✅قسمت سی ام: من و چمران 💥💥💥 وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم ب
✅قسمت سی و یکم: سلام پدر 💥💥💥 بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد ... اون رو از من گرفت ... با حس خاصی بغلش کرد ... - آنیتا ... فقط خدا می دونه ... توی چند ماه گذشته به ما چی گذشت ... می گفتن توی جنگ های خیابانی تهران، خیلی ها کشته شدن ... تو هم که جواب تماس های من رو نمی دادی ... من و پدرت داشتیم دیوونه می شدیم ... - تهران، جنگ نشده بود ... یهو حواسم جمع شد ... - پدر؟ ... نگران من بود ... - چون قسم خورده بود به روی خودش نمی آورد اما مدام اخبار ایران رو دنبال می کرد ... تظاهر می کرد فقط اخباره اما هر روز صبح تا از خبرها مطلع نمی شد غذا نمی خورد ... 🍀🍀🍀 همین طور که دست آرتا توی دستش بود و اون رو می بوسید ... نفس عمیقی کشید ... - به خصوص بعد از دیدن اون خواب، خیلی گریه کرد ... به من چیزی نمی گفت و تظاهر می کرد یه خواب بی خود و معناست اما واقعا پریشان بود ... خیالم تقریبا راحت شده بود ... یه حسی بهم می گفت شاید بتونم یه مدت اونجا بمونم ... هر چند هنوز واکنش پدرم رو نمی دونستم اما توی قلبم امیدوار بودم ... 🍁🍁🍁 مادرم با پدر تماس نگرفت ... گفت شاید با سورپرایز شدن و شادی دیدن من، قسمش رو فراموش کنه و بزاره اونجا بمونم ... صدای در که اومد، از جا پریدم ... با ترس و امید، جلو رفتم ... پاهام می لرزید ولی سعی می کردم محکم جلوه کنم ... با لبخند به پدرم سلام کردم ... 🍃🍂🍃🍂 چشمش که به من افتاد خشک شد ... چند لحظه پلک هم نمی زد ... چشم هاش لرزید اما سریع خودش رو کنترل کرد ... - چه عجب، بعد از سه سال یادت اومد پدر و مادری هم داری... @Mehremaandegar