🔺نامه جوانان و نوجوانان به شهید حاج قاسم سلیمانی
شمع میسوخت، میریخت، میمرد، شمع در آنسو در جایی که بوی وطن به سختی به مشام میرسید آب شد. شمع را کشتند. هر چه خواستند شعلهاش را خاموش کنند نشد، دستانشان سوخت اما شمع خاموش نشد.
مرد نبودند، شمعی که فانوس راه اسلام بود را تکهتکه کردند تا دیگر نه شعلهاش جانشان را بسوزاند و نه روشناییاش چشمانشان را کور کند. او سوخت، او سوخت و از جانش هزاران شاپرک به پرواز درآمد.
هزار شاپرک که هر کدام میخواستند گرد شمع باشند؛ شاپرکهایی که رفتند تا شعار بسم الله قاصم الجبارین را در گوش باد زمزمه کنند. فکر میکردند با کشتن شمع روشناییاش از بین میرود اما از هر تکه از این شمع نوری به پرواز درآمد.
در نزدیکی حرم هزاران شعله رقصان در آسمان پرواز کردند و نگذاشتند این شمع تاریکی شب را بر روی خویش احساس کند. شمع اتاق رهبر که خاموش شد، او در این ظلمات تنها شد، تنهای تنها، آه این شمع بود که تنها روزنه امید را در دل رهبر زنده نگه میداشت.
قطرهقطره اشکهایم روی این پرچم چکه میکند؛ وطن بوی دیگری میدهد، بوی شهادت...
و من اینجا در میان این پاره خطهای کاغذ به دنبال چیزی میگشتم به دنبال دست گمشده علمدار ...
✍️ فاطمه پیمان
مدرسه خرم - استان اصفهان
📚 برگی از کتاب «#برسد_به_دست_حاج_قاسم سلیمانی
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
☑️ به مهریز نیوز بپیوندید 👇
🔹خبر های روز
🔹همراه ما باشید در کانال مهریز نیوز
🔹مطالب جذاب
@Mehriz1401News