ملت دانا
قسمتی از قرآن آیات محکم هستند و قسمتی، آیاتِ متشابه هستند، اما کسانی که در قلبشان انحراف است، برای ف
▪️ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
جنایت هولناک رژیم منحوس صهیونیستی و کشتارمظلومه کودکان و زنان بی گناه در حمله به بیمارستان المعمدانی غزه را به مسلمانان جهان تسلیت عرض مینماییم؛
امشب، شب درد و اندوه است، درد نا تمامی که سالها بر تن و جانمان پایدار خواهد ماند...
با این همه غم، با این دل شکسته تنها یک دعا زمزمه خواهیم کرد...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#ملت_دانا
#مرگ_بر_اسرائیل
#انتقام
https://eitaa.com/MellatDana
💥ملت دانا 👆
ملت دانا
⭕️ اولین تصاویر از لحظۀ انفجار دوم تروریستی در کرمان 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https:/
♨️ سه ضربه تا کنون به عاملان حمله تروریستی کرمان ...
1⃣حذف رهبر سپاه صحابه در پاکستان
2⃣حذف فرمانده ارشد داعش در عراق
3⃣حذف مقام اسرائیلی (مسئول میز ایران در موساد) به گفته منابع عبری.
ادامه دارد...
#انتقام
🆔 @MellatDana
ملت دانا
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_چهل_و_پنجم بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوه
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_چهل_و_هفتم
از زیر روبنده از 🔥چشمان بسمه شرارت میبارید که با صدایی آهسته خبر داد
_ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!
و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاهمان میکردند..
و من تازه فهمیدم...
ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد #عملیاتی همراهمان آمده است...
بسمه روبنده اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد
_تو هم #بردار، اینطوری ممکنه #شک کنن و #نذارن وارد حرم بشیم!
با دستی که به لرزه افتاده بود،...
روبنده را بالا زدم، چشمانم بیاختیار به سمت حرم پرید..
و بسمه خبر نداشت...
خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد
_کل رافضی های داریا همین چند تا خونواده ایه که امشب اینجا جمع شدن فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!
باورم نمیشد...
برای آدمکشی به حرم آمده و در دلش #ازقتل_عام این شیعیان قند آب میشد..
که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد
_همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به هم بریزیم، دیگه بقیه اش با ایناس!
نگاهم در حدقه چشمانم از وحشت میلرزید..
و میدیدم #وحشیانه به سمت حرم قشون کشی کرده اند..
که قلبم از تپش افتاد...
ابوجعده
کمی عقبتر آماده ایستاده و با نگاهش همه را میپایید..
که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز میخواند
_امشب #انتقام فرحان رو میگیرم!
دلم در
سینه دست و پا میزد..
و او میخواست شیرم کند که برایم اراجیف میبافت
_سه سال پیش شوهرم تو کربلا تیکه تیکه شد تا چند تا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب...
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_چهل_و_هشتم
_... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!
از حرفهایش میفهمیدم..
شوهرش در #عملیات_انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا #طعمه کرده باشد..
که #مقابل_حرم قدمهایم به زمین قفل شد...
و او به سرعت به سمتم چرخید
_چته؟ دوباره ترسیدی؟
دلی که سالها کافر شده بود...
حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس تصمیم بسمه میلرزید..
و او کمر به #قتل_شیعیان حاضر در حرم بسته بود...
که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد
_فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا #تحریکشون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک!
چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید..
و نافرمانی نگاهم را میدید..
که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد
_میخوای برگرد خونه! همین امشب #دستورذبح شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه!
نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید...
و چشمان ابوجعده دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم
_باشه...
و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد..
و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید...
باورم نمیشد..
به پیشواز کشتن اینهمه انسان #یادخدا باشد که مرتب لبانش میجنبید و #قرآن
میخواند...
پس از سالها #جدایی...
از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت #زیارت که به قصد #جنایت میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم...
که قدم هایم میلرزید...
عده ای زن و کودک در حرم نشسته بودند،...
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا