eitaa logo
مصباحیه ...
130 دنبال‌کننده
17هزار عکس
8.6هزار ویدیو
491 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰یک شب میهمان حرم 🔅آیت الله گلپایگانی: 🔹زمان پهلوی اول، به مشهد مشرف شدم در آن وقت، زن و مرد در حرم امام رضا(ع) با هم زیارت می‌کردند. من هم در آن ایام زمستانی، به حرم مشرف شدم. خدمت امام رضا(ع) عرض کردم، من هم دوست دارم که بیایم و را برای تبرک ببوسم, ولی به خاطر این که با برخورد نکنم، معذور هستم و جلو نمی‌آیم والا این طور نیست که بی ادبی کرده باشم. اگر شما یک طوری صلاح بدانید، خودتان موقعیتی فراهم آورید تا بتوانم ضریح را ببوسم. ⚡️ آن شب زمستانی که من قبل از مغرب به حرم مشرف شده و مشغول دعا و زیارت بودم، در آن زمان درب حرم را می‌بستند در حین انجام اعمال و زیارت، کم کم خدام حرم، زائرین را خارج می‌کردند و درب حرم را بستند. ولی کسی به من نگفت از حرم خارج شو! من همانطور که سجاده‌ام پهن بود، مشغول دعا و زیارت بودم. وقتی همه زوار رفتند و درها بسته شد، سجاده را کنار ضریح گذاشتم، « آن شب هر چه از حضرت خواستم به من عنایت شد». 🌀وقت مناجات صبح که شد، مسئول حرم وارد شد. وقتی مرا دید، با تعجب پرسید، شما کجا بودید؟ از کی اینجا هستید؟ مگر «شما رمز شب دارید»؟ گفتم:‌نه. ▫️«گفت با اجازه چه کسی اینجا ماندید»؟. ▪️اشاره به قبر مطهر کردم، گفتم با اجازه آقا. ▫️گفت از چه وقت حضور داشتی؟ گفتم از اول شب. ▪️گفت چرا بیرون نرفتید؟ ▫️گفتم کسی به من نگفت بیرون برو! چه جایی از این جا بهتر. ❇️مسئول حرم خیلی تعجب کرد و گفت: من چهل سال در این آستان مقدس خادم هستم، تا الآن چنین اتفاقی نیافتاده است. اگر مسئولان حرم بفهمند، هم مسئول شیفت قبلی و هم مرا توبیخ خواهند کرد. من از شما خواهش می‌کنم شما از در پشتی خارج شده، تجدید وضو کرده و دوباره از در اصلی وارد حرم شوید تا ما به زحمت نیافتیم. مرحوم والد گفتند: عجیب این که در آن شب زمستانی، اصلا در طول ده الی دوازده ساعت، احتیاج به تجدید وضو پیدا نکردم. ع
🌀آیت‌الله شبیری زنجانی: 🔹اصرار در تفهیم مطلب 🔷 آدم متفکر و علم دوستی بود و خیلی اصرار داشت که مطلب را به شاگرد خود یاد بدهد و تا در منزل شاگرد می‌رفت تا مطلب را به او تفهیم کند. 🔶آقای می‌فرمود: من درس آقا ضیاء رفتم و اشکال کردم، ایشان جواب داد. دوباره اشکال کردم و ایشان جواب داد. بار دیگر اشکال کردم و ایشان جواب داد؛ منتها هر وقت که ایشان می‌خواست عصبانی شود، من کوتاه می آمدم. ایشان چون می‌دید که من قانع نشده‌ام، دنبال می‌کرد تا به من تفهیم کند. یکی دو روز این‌گونه بود. 🔻بعد آقا ضیاء به من گفت: این‌جور که با شما مشی کردم، تاکنون با هیچ‌کسی این‌جور معامله نکرده بودم. آقاضیاء این را از کرامت خودش می‌دانست. آقای گلپایگانی به‌شوخی می‌گفت: این کرامت من بود که آقاضیاء را عصبانی نکردم. 🔻آقای گلپایگانی به منزل آسید جمال گلپایگانی وارد شده بود. آقا ضیاء با آسید جمال روابط حسنه‌ای نداشت. آقا ضیاء به آقای گلپایگانی گفته بود: من به منزلی که وارد شده‌اید، نمی‌آیم، ولی شما بیا تا یک پلومرغ به شما بدهم. آقای گلپایگانی می‌گفت: من مردد بودم که به منزل آقاضیاء بروم یا نه. آقا جمال با این‌که روابطش با آقا ضیاء حسنه نبود، گفت: شما برو. 📚کتاب جرعه‌ای از دریا جلد دوم صفحه ۵۲۸ تا ۵۲۹.